مهرداد هرسینی : بیداری ایرانیان – بخش سیزدهم

 

“ ما دهاتي ها تا شهر نيائيم ، اين چيزها را نمي فهميم“

بله مطلب اينجاست كه ما دهاتيها تا شهر نيائيم هيچ چيز نمي فهميم. مثلا ما دهاتيها تصور ميكرديم كه سيد، آخوند و مجتهد وقتي اسم فرنگي بشنوند، از غايت تقدس دهنشان را كر ميكشند. حالا كه شهر آمده ايم ميبينيم كه يك نفر هم سيد است، هم مجتهد، هم آخوند است، هم برادر يك مجتهد بزرگ انباردارهاست، در روز سه شنبه پنجم همين ماه فرنگي، با يك نفر ديگر در زرگنده با مينورسكي شارژ دافر روس خلوت ميكنند. بعد از آن يك ساعت و نيم ديگر هم با مينورسكي صاحب و آن شخص ديگر خدمت سفير مشرف مي شوندو يك ساعت و نيم ديگر نيز با او خلوت ميكنند و آخر هم سيد به هردوي آنها دست ميدهد و سوار درشكه اش  مي شود و آن سيد كلفته را جلو نشانده و هيچ دستش را درآن آبهاي زرگنده نمي شورد. بله آدم دهاتي تا شهر نيايد اين چيز ها نمي فهمد……“.

علامه دهخدا- مجموعه چرند و پرند

اما در نوشتار هاي قبلي بدانجا رسيديم كه بدليل عدم وجود يك حكومت مردمي و مستقل  كشورعملا به شيوه ي خان خاني و فئوداليسم اداره  ميگرديد. براي نمونه ملاكين و بزرگ فئودالها كشور را به ايالات مختلف تقسيم و آنها را اداره ميكردند و عملا حكومت هاي منطقه يي تشكيل داده و بدينسان هرج و مرج، ناامني، ركود اقتصادي، چپاول سرمايه هاي ملي سايه بر كشور انداخته بود.  از سوي ديگردفاع دول بيگانه از استبداد حاكم براي دست اندازي به منابع زير زميني ايران را به “ممالك محروسه يي“ تبديل نموده بود.

در اين بين جمعي از آزاديخواهان و انقلابيون براي تشكيل حكومتهاي مردمي و مستقل قيام نمودند كه از آنجمله : “جنبش سردار جنگل، قيام محمد خياباني و كلنل پسيان خان“ مي باشند. گرچه بررسي علل شكستهاي اين قيامها نياز به كند و كاو جدگانه يي دارند، اما اشاره ي اجمالي به يك دليل مهم آن كه بعد ها “ چراغ راه آينده ي“ آزاديخواهان ميهن گرديد، در اينجا ضروري است و آن نيز نبود يك نيروي سازمانيافته ي مردمي بود كه در خلاء آن و بويژه پس از در گذشت ستارخان و خلع سلاح شدن نيروهاي انقلابي و مجاهدان ، باعث گرديد تا استبداد دوباره “ آب برون رفته را به جوي“ باز گرداند و ديكتاتوري و اختناق را با كمك بيگانگان بر ميهنمان حكمفرما نمايد.

با بروز انقلاب اكتبر در روسيه و پايان حكومت تزارها، در اين كشور حكومتي آرمانگرا بروي كار آمد كه به كليه ي قراردادهاي دوران تزاري از جمله قرارداد 1907 مبني بر “ اشغال ايران“ بطور يكجانبه پايان داد و روسيه قواي خود را از ايران بيرون كشيد. بدين سان ايران كه تا چندي قبل زير نفوذ و سلطه ي دو ابر قدرت يعني انگليس و روسيه  قرار داشت، اكنون فقط با يك نيرو ي خارجي يعني “ استعمار نگليس“ رو در روميباشد. انگليس با پيدايش اين خلاء وكنار گيري قواي روسيه به جايگزيني قدرت دست زد و ايران را مورد تاخت و تاز قرار داد و علاوه بر شهرهاي جنوبي، كرمانشاه، همدان، قزوين و رشت را نيز به اشغال خود درآورد. در اين زمان هنوز قواي عثماني در آذربايجان و كردستان مستقر بود و “ شيخ محمد خياباني“، رهبر قيام آذربايجان را تبعيد كردند.

تركان عثماني به بهانه ي تنبيه “ آشوريها“ و آزاد ساختن سلماس و اروميه به آذربايجان آمدند و تبريز را اشغال نمودند,  ولي چون “دمكراتهاي“ اين خطه و خياباني را مانع الحاق آذربايجان به كشور خود مي ديند، وي و نوبري و ديگر يارانش را دستگير و به اروميه تبعيد نمودند.

“ خياباني در انقلاب مشروطيت ، ايستادگي دليرانه تبريز و بازگشت مشروطيت به ايران به صفوف مجاهدان جان بر كف وارد و تفنگ انقلاب را زيب پيكر خويش ساخت.   حزب اجتماعيون عاميون كه فقيد سعيد علي موسيو بر حسب لياقت وايمان در صدر آن قرار داشت، پي به مقام ارجمند علمي و سياسي شيخ برد و او را به عضويت انجمن ايالتي

آذربايجان برگزيدند“

قيام شيخ محمد خياباني- علي آذري

ادامه دارد