مجموعه روند تحولات در داخل و خارج از کشور به یقین مهر تائیدی براین واقعیت است که دیکتاتوری ولی فقیه در حال فروپاشی است.
باخت خامنه ای در سه قمار استراتژیک به معنای باز شدن سرکلاف برای این روند شتابان می باشد. سخن از سه سیاست راهبردی است که قرار بود تا رژیم آخوندی را نه تنها در منطقه در موقعیتی فرابرترقراردهد , بلکه در داخل نیز به یک « دیکتاتوری مادام العمر» تبدیل نماید.!!
دراین رابطه خانم مریم رجوی پیشتر در سخنانی به این سه استراتژی شکست خورده اشاره کرده بودند. سخن از سیاست « یکدست سازی نظام » در فردای بروی کار آوردن آخوند رئیسی از آمران کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی , « سرکوب خونین قیام ها در سال 1401» و دیگری « جنگ افروزی در منطقه » بویژه در 7 اکتبر سال گذشته میلادی , می باشد که در منطق خود به خرد شدن کمر حاکمیت مطلقه فقیه ختم گردیده اند.
خاطرمان هست که خامنه ای پیش از راه اندازی نمایش دور سیزدهم انتصابات برسر پست ریاست جمهوری نظام آخوندی , علائم و نشانه ها برای یکدست سازی حکومت را با طرح « ریاست جمهوری پارلمانی « که قرار بود تا در هماهنگی میان مجلس و دولت آخوند رئیسی به پیش برده شود , اعلام کرده بود.
وی حتی تا بدانجا پیش رفت که نه تنها قوه مجریه , بلکه قوای مقننه و قضائیه را به « بیت خود » افزود تا جائیکه دیگر هیچ میدان تحرکی برای هرگونه « اصلاحات قلابی» و باند های درونی حاکمیت متصور نباشد.
ابعاد این بحران برای باند های توسری خورده بحدی بود که آخوند شیاد محمد خاتمی , رئیس جمهور پیشین نظام در سخنانی اعتراف کرد : «اگر «تکرار» هم کنم، دیگر مردم رأی نمیدهند» .
این همان نکته کلیدی برای واقعیتی بنام « خروج جامعه » از کلیت نظام در فردای سرکوب قیام ها در سال 96 با شعار « اصلاح طلب , اصول گرا , دیگه تموم ماجرا» می باشد. روندی که در منطق انقلابی خود به قیام بزرگ دیگری در شهرهای میهن , آنهم در آبان 1398 منجر شد.
دومین شکست استراتژیک برای خامنه ای را باید در سرکوب خونین معترضین و قیام آفرینان در سال 1401 جستجو نمود که به یقین نقطعه عطف دیگری در تاریخ مبارزات مردم و مقاومت ایران می باشد.
این رشته از قیام ها در روند منطقی خود به بروز شکافی عمیق و برگشت ناپذیر میان جامعه و حاکمیت ختم گردید. شکاف میان « پائینی ها» که نظام را نمی خواهند و« بالائی ها » که با اهرم سرکوب خونین , در تلاش برای حفظ آن بودند.
اما این شکاف و ریختن آخرین تتمه های اجتماعی حاکمیت بحدی ژرف است که دیگر هیچ دولت و یا باندی در درون حاکمیت امکان ترمیم آن و بازگرداند « آب ریخته » به « جوی ولایت » را نخواهد داشت.
ثمره این پشت کردن جامعه به کلیت نظام را , ولی فقیه ارتجاع در دو نمایش انتخابات بر سر مجلس سیزدهم و ریاست جمهوری چهاردهم که به اعتراف باند های حکومتی تنها « 8 درصد» جامعه در آن مشارکت داشتند , مهر و موم نموده اند.
سومین شکست استراتژیک خامنه ای راباید در راه اندازی جنگی دیگر از سوی رژیم آخوندی با هدف قبضه کامل قدرت در منطقه ارزیابی نمود. دراین راستا خامنه ای با اهرم نیروی تروریستی قدس , گروه های دست نشانده و نیابتی در منطقه بحرانی خاورنزدیک را یکی پس از دیگری سازماندهی , تسلیح و به آنان فرمان شلیک داد.
ولی فقیه به اشتباه براین باور بود که این جنگ توان و قدرت نظامی و امنیتی حکومت را دوچندان خواهد کرد و ابعاد آن صرفا به محدوده سرزمین های فلسطین ختم نخواهد گردید , بلکه با دگرگونی بنیادین برای رژیم و پیوستن کشورها و نیز نیروهای بنیادگرا به این روند, تا پیروزی کامل به پیش خواهد رفت.
وی موضوع فلسطین را « سرنیزه » سیاست مخاطره آمیز خود قرار داد و بدین سان جاده صاف کن برای آوارگی بیش از 3 میلیون , کشتار حداقل 45 هزار و مصدومیت صدها هزار فلسطینی تبدیل گردید.
بدین سان ابعاد اشتباه محاسبه بحدی وی را در اوهام قرار داد که حتی در سخنانی بصراحت اعلام نمود « حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد»!!
خامنه ای بدلیل بیماری « مالیخولیا» هرگز به مخیله اش این تصور و امکان را میدان نمی داد که در پشت این جنگ افروزی , یک ماشین عظیم نظامی علیه سیاست های ولایت و با همکاری کشورهای منطقه و فرامنطقه ای راه خواهد افتاد و سرانجام به سقوط بسیاری از « خاک ریزهای » نظام و حتی « عمق استراتژیک » آن در دمشق راه خواهد برد.
سخن آخر آنکه , روایت است , تمامی دیکتاتورها در پایان عمر ننگین خود دست به اشتباه محاسبات استراتژیک میزنند . آری باید به این دیکتاتور کودک کش , زن ستیز , سرکوبگر , خون ریز و جنگ افروز گفت , « به پایان سلام کن»