سفر آخوند جلاد ابراهیم رئیسی به نیویورک وشرکت نماینده دیکتاتوری خونریز خامنهای در جمع ملل متحد در حالی صورت گرفته است که شهرهای ایران یکی پس از دیگری علیه ظلم، ستم، جباریت و بربریت آخوندی بپا خاستهاند.
خامنهای در حالی با «چراغ خاموش» نماینده خود را به کشور «شیطان بزرگ!» اعزام نموده که جامعه بینالملل و بهویژه شخصیتهای سیاسی، مذهبی، نیروهای آزادیخواه و حامی حقوق بشر و بهویژه ایرانیان آزاده و اشرف نشانان طی هفتههای گذشته دست به اعتراضات گستردهای علیه حضور این آخوند جنایتکار زنده و خواستار عدم اعطاء ویزا به وی گردیده بودند.
بهیقین صدور اجازه ورود به این فرد جانی و یا دست در سطح ملل متحد، آنهم به دلیل اوج دنائت و رذالت و آدم کشی در حق زنان و جوانان میهنمان، مایه افتخار نبوده، بلکه مایه شرم تاریخ نوین بشریت است.
کافی است تا دراین رابطه ابواب جمع سیاست استمالت از دیکتاتوری ولی فقیه سری به شبکههای اجتماعی زده تا به عمق «تنفر ملی» و خواسته بحق مردم ایران برای «واژگون نمودن» این رژیم سرکوبگر پی ببرند.
فریادهای «خامنهای قاتله حکومتش باطله» و «ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما» و یا «مرگ بر رئیسی» و همچنین مردم رویارویی با نیروهای سرکوبگر و آدمآهنیهای حکومت به همراه آتش زدن دوایر امنیتی، وسایل نقلیه و خودروهای نیروهای سرکوبگر، کانکسهای نیروی انتظامی و جنگ تنبهتن در خیابانها، تماماً ادلهای برای واقعیت فوق میباشند.
در این رابطه خانم مریم رجوی تأکید کردهاند: «امروز آخوندها با گسترش سرکوب زنان، آشکارا به جنگ با جامعه ایران برخاستهاند. قتل وحشیانه مهسا امینی، دختر جوان و مظلوم کرد توسط آدمکشان نیروی انتظامی، که همه را بخشم آورده است، بخشی از همین جنگ و سرکوب وحشیانه است. آنها خواستند روحیه مردم ما را درهم بشکنند و جنبش اعتراضی را متوقف کنند، اما ایستادگی زنان و جوانان جنگآور در سنندج و سقز و تهران نشان داد که مردم ایران ساکت نمینشینند و سرنگونی این رژیم پلید را اراده کردهاند».
همچنین پیام مردم در بیش از ۴۴ شهر میهن که اکنون در جنگی نابرابر با دیکتاتوری ولیفقیه و گزمگان ولایت بسر میبرند، آن است که «دستان آلوده به خون» آخوندها را نفشارید، به آنها منافع مادی و مالی اعطاء نکنید و از مردم و مقاومت سازمانیافته آنان برای رسیدن به آزادی، حقوق بشر و یک حاکمیت مردمی حمایت به عملآورید.
سخن از سیاستی است که همواره تا به امروز بهمثابه «چوب زیر بغل» دیکتاتوری آخوندی در ایران عمل کرده است. براین اساس رژیم آخوندی نیز سیاستهای راهبردی خود را بر منطق «باج دادن» و «باج گرفتن» از این سیاست استوار نموده، تا جائیکه با وقاحتی بینظیر اکنون خود را نه در جایگاه «سرکوبگر» و پاسخگو بهتمامی جنایتها، بلکه «قربانی» تعریف مینماید.
خاطرمان هست زمانی که جیمی کارتر با بلند نمودن لیوان شامپاین از دیکتاتوری شاه در روزهای پایانی با عناوینی مانند «جزیره ثبات» تعریف و تمجید میکرد، جامعه ملتهب آن روز ایران به این سخنان خندید، زیرا آنچه که را اساساً در قاموس آن رژیم مدفونشده نمیگنجید، همان مقولهای بنام «ثبات» بود.
طنز تاریخ آنکه امروز نمایندگان این سیاست مخرب بویژه در اتحادیه اروپا که به دنبال منافع کوتاه مدت اقتصادی میباشند، کاسه گدایی بسوی رژیمی دراز کردهاند که هزاران مرتبه وضعیتی بحرانیتر از آن دوره را دارد.
سخن آخر آنکه، صف خود را از دیکتاتوری ولی فقیه جدا کنید، زیرا هرگونه امتیاز و میدان دادن به دیکتاتوری ولی فقیه به مانند خنجری است بر روح و روان و جان میلیونها ایرانی دربند و به تبع آن قرار گرفتن در کنار منفورترین دیکتاتوری معاصر.
همبستگی ملی