با گذشت قریب یک هفته از برگزاری پرشکوه کنفرانس واشنگتن در حمایت از مقاومت ایران که در آن شخصیتهای برجسته سیاسی آمریکایی مانند مایک پمپئو شرکت کرده بودند، همچنان شاهد هستیم که نام «مریم رجوی» در صدر اخبار در رسانهها، منابر و سخنان بالاترین مقامات حکومتی و حتی شخص ولیفقیه درمانده قرار دارد.
واقعیت در این میان آن است که پیام خانم رجوی به مردم ایران با برنامه مترقی «۱۰ مادهای»، پیامی نافذ و برآمده از درد و رنج مردم ایران و همچنین امید به آیندهای روشن برای حریت بشری، حاکمیت مردمی و یک جمهوری دمکراتیک میباشد.
این همان نقطه ورود دیکتاتوری ولیفقیه بهکل ماجرا و قیامهای اخیر در شهرهای میهنمان میباشد، زیرا خامنهای و اتاقهای فکر در بیت وی، در چنین جملات و دیدگاههای بهغایت ملی و انسانی، مرگ سیاسی، عقیدتی و اجتماعی خود را به عینه میبینند.
در این راستا به صحنه فرستادن فرماندهان سپاه مردمکش، بسیج سرکوبگر، انواع و اقسام تحلیل گران و مفسران سیاسی، نمایندگان شخص ولیفقیه در نمایشات جمعه و یا رسانههای دولتی که کاری بهجز سانسور و پروندهسازی ندارند، بهترین ادله برای ترس و وحشت دیکتاتور خونریز از نام «مریم رجوی» است.
بهعنوان نمونه آخوند ماندگاری، پادوی ولیفقیه بر منبری (1 دیماه 1401) اعتراف کرده است: «این بچههایی که توی آشوبها شرکت کردند خبرهای مریم رجوی را گوش کردند».
همچنین وجود این حجم عظیم از افسار پاره کردنها ترجمان این واقعیت است که سیاست تخریب، پروندهسازی و سانسور چهره سازمان مجاهدین بهعنوان نیروی پیشتاز جنبش انقلابی و بهویژه شخص خانم رجوی، تا به امروز به گِل نشسته و شکستی استراتژیک خورده است، زیرا دادههای قطرهای از سوی دوایر امنیتی حکومت سخن از آن دارند که تنها طی یکصد روز گذشته بر محبوبیت ایشان بهویژه در میان زنان و جوانان «صدچندان» افزونشده است.
پاسخ آن جوان دلیر و اسیر قیامی به یکی از شکنجه گران حکومتی که «اولاً منافقین نه، بلکه مجاهدین» و سپس «مگر مجاهدین چه کردهاند»، خود حکایت همان ضربالمثل «مشت نمونه خروار» است که اکنون به دلیل بیبضاعتی ولیفقیه ناچار به رسانهای کردن آن شدهاند.
در نمونهای دیگر آخوند آملی، نماینده خامنهای در اردبیل، لپ کلام و درد دیکتاتوری را اینگونه به بیرون ساطع کرده است: «مایک پنس شخصیت سیاسی آمریکا بلند شد رفت به آلبانی، با آن خانم نشست، با مجاهدین نشست و گفت ادارهکنندگان ایران، فقط اینها هستند، سلطنتطلب و سلطنتطلبها کیها باشند؟» (تلویزیون حکومتی شبکه سبلان. ۲ دیماه ۱۴۰۱)
بهموازات چنین صحنهای در داخل کشور نیز باید به طرحهای اطلاعات آخوندی باهدف نفوذ در رسانههای خارجی و «بایکوت» چهره کاریسمای خانم رجوی اشاره نمود.
براین اساس خامنهای برای بسیاری از رسانههای استعماری و بهویژه عاشقان سینهچاک سیاست استمالت یک خط قرمز تعیین کرده و آن «پرهیز» از مجاهدین و شخص مریم رجوی و میدان دادن رسانهای به مقاومت ایران است.
نیمنگاهی به روند یکصد روز گذشته و حجم عظیمی از تحولات انقلابی در میهن که به اعتراف روزانه حکومت، نقش اصلی در آنها را سازمان مجاهدین و کانونهای شورشی به عهده داشتهاند، میتوان به این سیاست «کثیف» مبنی بایکوت «رسانهای» نیروی پیشتاز رسید.
دور زدن وقایع، تحریف و دستکاریهای عامدانه در اشعار، تصاویر و فیلمها از صحنههای نبرد مردم با مزدوران وحشی حکومت تا بایکوت فعالیتهای یاران مقاومت ایران و اشرف نشانان در سراسر جهان و یا همایشها و میتینگهای تأثیرگذار و بینالمللی شورای ملی مقاومت و حتی کتمان اسامی، تعداد واقعی شهدا و اسرای قیامی، حذف صحنههای به آتش کشیدن مراکز سرکوب سپاه، شکنجه، تصاویر خامنهای و یا پاسدار کودک کش قاسم سلیمانی، تنها گوشهای از پازل سانسور، آنهم در قرن آزادی رسانهای را به نمایش میگذارد.
سخن آخر آنکه، نیاز به آوردن ادله برای این واقعیت نیست، زیرا بقول معروف «آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان است». کافی است تا روزانه چند دقیقهای مهمترین تحولات داخلی را در چنین بهاصطلاح شبکههای ایرانی!! رصد کنید تا به عمق «همکاری مسألت آمیز» میان آنان و دیکتاتوری ولیفقیه رسید.
همبستگی ملی