مهرداد هرسینی
هركه ناموخت از گذشت روزگار هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار
بخش هفتم – پیدایش خمینی
پيدايش خميني
در شانزده مهر ماه همان سال مطبوعات از تصويب لايحه ي « انجمنهاي ايالتي و ولايتي» خبر دادند.
در اين لايحه براي نخستين بار از « حق راي براي زنان» سخن به ميان رفته بود كه بلافاصله با مخالفت خميني و قشريون قرار گرفت.
خميني كه تا آن زمان خود را از مسايل سياسي و درگيري با شاه و پدرش بدور نگه داشته و تنها به برگزاري جلسات اخلاق در حوزه ي علميه ي قم بسنده كرده بود، اكنون در پي نبود و خلاء ناشي از « مرجعيت » بويژه پس از درگذشت بروجردي و سپس كاشاني، ميدان را براي عرض اندام خالي مي ديد و تلاش داشت تا هم در زمينه ي فقهي و هم در زمينه ي سياسي خود را مطرح نمايد و مرجع قرار دهد.
همچنين در اينجا بايد به سكوت و مماشات وي در مقابل جنايات رضا شاه نيز اشاره كنيم كه براي نمونه در مقابل حوادثي مانند « كشتار مسجد گوهرشاد» در مشهد و يا توهين و اهانت به « حرم حضرت معصومه – ع » در قم كاملا سكوت پيشه كرده بود. در دوران ديكتاتوري پسر و بويژه در دوران پيشواي نهضت ملي ايرانيان، دكتر مصدق، مواضع وي نسبت به قبل تفاوتي نداشت. ضديت خميني به مانند كاشاني با دكتر مصدق نيز تا آن زمان براي مردم ايران كم و بيش روشن بود. مردم نخستين سوالي كه از خود ميكردند، اين بود كه چرا خميني عليه كودتاي 28 مرداد سكوت كرده بود.
خمینی در تاريخ 5 خرداد 1358، يكسال پس از انقلاب ضد سلطنتي در يك سخنراني هيستريك از جمله ميگويد:
« ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست. اين اشتباه است. ما اسلام را ميخواهيم. اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان ميشود.
مقصد ما نفت نيست. اگر يكنفر نفت را ملي كرده است، اسلام را كنار بگذارد، براي او سينه بزنند……. براي هر استخواني ميتينگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت كردن، قابل تحمل نيست »
«« هفته نامه ايران زمين- شماره 38 »»
« در اين زمان اگر خميني « سكوت با شكوه» فرو رفته بود، يا از بي خطري مثل اعلام مبارزه با حكومت ساقط شده ي قبلي پا فراتر نميگذاشت، جريانها و عناصر ترقي خواه كه مجال فعاليت و گسترش يافته بودند، به ميدان آمده و مطالبات سركوب شده ي ملت را مطرح ساختند. اين مبارزات صرفنظر از اعوجاجها و افت و خيز هاي آن سرانجام جنبشي ازنيروهاي ملي ومردمي پديد آورد كه تحت رهبري مصدق بزرگ به ملي كردن نفت نايل آمد و پيروزي بزرگي نصيب مردم ايران ساخت. در قدم بعد مصدق خود زمام امور دولت را در دست گرفت و براي اولين بار پس از انقلاب مشروطه، دولتي واقعا ملي و بر آمده از مبارزات مردم ايران بر سركار آمد. اما خميني نه با جنبش ملي شدن نفت سر همراهي داشت و نه با دولت مصدق. وقتي هم كه آن دولت ملي با كودتاي استعماري 28 مرداد سقوط كرد، به نحو رضايتمندانه و تاييدآميزي هيچ موضع مخالفي نگرفت. كما اينكه در قبال اعدامها و سركوبهاي پس از كودتا كه طي آن شاه دستگاه ساواك را تاسيس كرد و بساط شكنجه و تيرباران را گسترش داد، خميني به سكوت خود ادامه داد »
«« نشريه مجاهد – شماره 474 »»
خميني در اطلاعيه خود در خصوص حق راي براي زنان از جمله ميگويد:
« ما با اين فحشاء مخالفيم، مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زنها داشته باشند»
وي در 16 مهر تلگرافي براي شاه فرستاد و از او خواست تا « در لغو اين تصويب نامه اقدام نمايد ». وي همچنين دراين تلگراف خود ، صرفنظر از لحن و شيوه ي نگارش دوستانه اش، فقط به بدگويي از نخست وزير وقت، علم پرداخت و خود را نگران ملك و ملت نشان ميدهد و از جمله مينويسد :
« اينجانب به حكم خيرخواهي براي ملت اسلام، اعليحضرت را متوجه ميكنم به اينكه اطمينان نفرماييد به عناصري كه با چاپلوسي و اظهار چاكري و خانه زادي ميخواهند تمام كارهاي خلاف دين و قانون را كرده به اعليحضرت نسبت دهند و قانون اساسي را با تصويب نامه خا ئنانه و غلط از اعتبار بياندازند.
«« تاريخ سياسي معاصر ايران »»
ديالوگ « شاه با شيخ» به همين تلگراف پايان نمي يابد، بلكه شاه در پاسخ خود ضمن پايين آوردن رتبه ي اجتهادي خميني به وي چنين ميگوييد:
« كاخ سعد آباد- قم
جناب مستطاب حجت الاسلام دامت افاضاته، تلگراف جنابعالي واصل شد و از ادعيه خالصانه اي كه اظهار داشتيد خوشوقتي و اطمينان داريم. پاره يي قوانني كه از طرف دولت صادر ميشود، چيز تازه يي نيست و يادآور ميشويم كه ما بيش از هركس در حفظ شعاير ديني كوشا هستيم و اين تلگراف براي دولت ارسال ميشود ضمننا توجه جنابعالي را به وضعيت زمانه و تاريخ و همچنين به وضع ساير ممالك اسلامي دنيا جلب مينماييم. توفيقات جناب مستطاب را در ترويج مقررات اسلامي و هدايت افكار عوام خواهانيم. 23 مهر 1341 شاه »
«« نهضت دوماهه روحانيون ايران – علي دواني »»
در زمستان 1341 شاه اصولي را كه بعدا آن را « انقلاب سفيد» ناميد، اعلام كرد. قبل از آن يكسري درگيريهاي گسترده يي بين دانشجويان و مردم با عوامل شاه صورت گرفت. جبهه ملي كه اصلاحات ارضي را پذيرفته بود، اكنون خود را با رفراندوم شاه روبرو ميديد. لذا با شعار « اصلاحات بلي و ديكتاتوري شاه نه » به صحنه آمد و تظاهراتهايي را بر ضد رفراندوم برپا نمود. براي نمونه در 4 بهمن كماندوها و چتربازان به صحن دانشگاه هجوم بردند و در پي تظاهراتها ي اول تا سوم بهمن، بدستور شاه رهبران و اعضاء اين جبهه و نهضت آزادي دستگير و به زندان افتادند. با اين تهاجمات ديكتاتوري شاه، بدليل نبود تشكيلات و نيروي پيشتاز و همچنين نبود يرنامه يي مشخص از سوي جبهه، توانست كنترل اوضاع كشور را بدست گرفته و رفراندوم خود را براه اندازد.
ادامه دارد