مهرداد هرسینی: بیاد بخون افتادگان آبان 98

پنج سال قبل در چنین ایامی خامنه ای کودک کش دست به کشتار دیگری علیه جوانان , زنان و مردم دردمند ایران زد.

سخن از قیامی خونین در بیش از 190 شهر می باشد که تنها چند ساعت پس از اعلام گرانی قیمت بنزین ,  شعله های آن  بر سر و روی دیکتاتوری ولی فقیه شروع به  باریدن گرفت , تاجائیکه در منطق طبیعی خود حاکمیت را تا چند قدمی سرنگونی به پیش برد.

تبلور این خواست بحق را مردم ایران طی آبان 98 در  شعار « مرگ بر اصل ولایت فقیه » , آتش زدن دوایر امنیتی , سپاه , شهرداری , فرمانداری ها , وسائل نقلیه دولتی , جنگ تن به تن با مزدوران تا دندان مسلح رژیم  و یا به آتش کشیدن تصاویر خامنه ای , خمینی و پاسدار کودک کش قاسم سلیمانی به نمایش گذاشته شد.

دراین راستا نیز شاهد بودیم که چگونه  گزمگان ولایت . نیروهای  اطلاعاتی و سرکوبگر رژیم در روز روشن و با استفاده از سلاح های جنگی , وسائل شکنجه مانند شوکر برقی , گلوله های ساچمه ای,  زدن تیر خلاص , ضرب و شتم خونین  و یا استفاده از گازهای سمی به تقابل با قیام آفرینان پرداختند.

صحنه ضرب و شتم و دستگیری های وحشیانه دانشجویان و زنان و حتی دانش آموزان  در خیابان ها  با وسائل شکنجه مانند شوکر برقی بر سر و صورت معترضین در معابر و خیابانها , این واقعیت را یکبار دیگر به اثبات رساند که دیکتاتوری وحشی و قرون و سطایی ولایت به چه میزان از جامعه و روند انقلاب دمکراتیک به هراس افتاده , بطوریکه برای حفظ حکومت ننگین خود از اعمال هر جنایتی ابئی بخود راه نمی دهد.

واقعیت دیگر مستنتج از این قیام آن بود که به چه میزان   سد ترس از حاکمیت شکسته شده و جنبشی پا گرفته که تنها راهکار دیکتاتوری برای مهار آن , همان اعمال وحشیانه ترین شیوه های سرکوب , آنهم در ملاء عام می باشد.

جا دارد تا یاد و خاطره بیش از 1500 شهید این قیام خونین , از جمله شهدای ولامقام در کانون های شورشی  را گرامی بداریم , شهدائی که با ایثار جان خود , انقلاب دمکراتیک و سرنگونی رژیم آخوندی را تضمین نموده اند.

برای نمونه روزنامه نیویورک تایمز در آن زمان طی  گزارشی به نقل از شاهدان عینی و خدمهٔ پزشکی نوشت که «  در بندر ماهشهر، مأموران امنیتی ۴۰ تا ۱۰۰ تظاهرکننده (عمدتاً شامل مردان جوان غیرمسلح را) در نیزاری که به آن پناه برده بودند حلقه کردند و به ضرب گلوله کشتند».

به یقین این آمار قطره ای ترجمان بحرانی بنام نقض فاحش حقوق انسانی و ابعاد سرکوب خونین از سوی رژیم آخوندی می باشند , اما  بیان کننده ابعاد واقعی کشتار و دستگیری ها نیستند, زیرا دستگاه پروپاگاندا حکومتی همواره در دروغگویی , وارونه نمودن حقایق و دستکاری عامدانه  در آمار و ارقام ها ید طولایی دارد.

براین سیاق دوایر اطلاعاتی و امنیتی حکومت , بویژه اطلاعات سپاه پاسداران تا به امروز از دادن آمار و ارقام واقعی و  ابعاد شهدای قیام , مفقود شدگان , مورد تجاوز قرار گرفتگان و یا دستگیر شدگان بشدت پرهیز نموده اند.

خامنه ای که بشدت از بازتاب اجتماعی این حجم از  سرکوب همچنان در هراس بسر می برد , هرگز اجازه ورود برای سازمان های مدافع حقوق بشر و بررسی جنایات خود را  صادر نکرد, زیرا وی بخوبی به ابعاد جنایات مزدوران تا دندان مسلح رژیم در کوچه و خیابان ها و یا زندان های کشور واقف می باشد.

وی در آن دوران یکبار دیگر اشتباه محاسبه کرد, زیرا خلیفه ارتجاع  به مانند سنوات گذشته  براین اوهام بود که با فشار بر جامعه , تهدید , ارعاب و دستگیری های کور, شلیک با گلوله های جنگی , زدن تیر خلاص , شکنجه در معابر و خیابان ها  و وحشی گری بی حد و اندازه ,  النهایه جنبش را منکوب و میخ ولایت مطلقه را خواهد کوبید.

اما قیام آفرینان, جوانان, زنان و بویژه کانون های شورشی در شهرهای میهن دیگر بار این واقعیت را به جهانیان به اثبات رساندند که اولا مقوله ای بنام ترس از درون جامعه رخت بربسته و ثانیا مردم ایران دیگر  ذره ای از این  خواست ملی مبنی بر « سرنگونی » نظام آخوندی کوتاه نخواهند آمد.

براین منطق ولی فقیه کودک کش بزودی دریافت , به چه میزان  سنبه سرکوب و به بند کشیدن جامعه به ضد خود تبدیل گردیده و باعث آزاد شدن پتانسیل های نهفته و هرچه بیشتر رادیکالیزه شدن جنبش می شود, امری که خود را تنها سه سال بعد در سال 1401 , با خیزشی بسیار بزرگتر, رادیکال تر , مردمی تر  و عمیق تر , آنهم به مدت شش ماه در بیش از 28 استان کشور به اثبات رساند.

حال با گذشت زمان , مقاومت ایران , بازماندگان , خانوادگان و قربانیان قیام 98 همچنان خواستار  « احاله پرونده چهاردهه نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت توسط این رژیم، از جمله قتل‌عام‌های 67 , 88 , 96 , 98  و 1401  به ‌شورای امنیت ملل متحد و قرار‌دادن سردمداران آن  بویژه خامنه در برابر عدالت» می باشند.