مهرداد هرسینی
در آستانه روز جهانی حقوق بشر هستیم، روزی که جهان نوین از فردای جنگ جهانی دوم وپس از شکست فاشیسم هیتلری بر آن شد تا موضوع سرکوب، اعدام، شکنجه، تبعید و نقض حقوق پایهای انسانها را در دستور کار خود بگذارد.
بر این سیاق بود که میثاق جهانی حقوق بشر در تاریخ ۱۰ دسامبر در پاریس به امضاء جامعه بینالمللی و نیروهای هومانیست رسید و قرار بر آن شد تا دنیا «حقوق بنیادین مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی» تمامی انسانها، صرفنظر از رنگ، نژاد، دیدگاههای عقیدتی، سیاسی، مذهبی، قومی و یا فرهنگی را یکسان به رسمیت بشمارد.
حال که با گذشته بیش از هفت دهه از تصویب این میثاق به کارنامه حقوق بشر در بسیاری از کشورهای تحت دیکتاتوری و بهویژه میهن امان نگاهی میافکنیم، بهخوبی در مییابیم که اساسا مقوله حقوق بشر برای حکومتهایی مانند رژیم آخوندی به ملعبهای برای «معامله و زد و بندهای سیاسی» و از آن فراتر به ابزاری برای «حفظ حاکمیت» تبدیل شد ه است.
نقض میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی که خود را در دستگیریهای خودسرانه، اعدام، شکنجه، قطع اعضاء بدن، درآوردن چشم، قصاص، زجرکش و تمامکش کردن زندانیان بیمار، بیقانونی و بربریت ساری و جاری در ایران به نمایش گذاشته است، به یقین گوشهای از پازل این بحران انسانی است. اصل سوم بیانیه جهانی حقوق بشر تاکید بر «حق زندگی» برای همه را دارد و بر همین منوال نیز اصل پنجم هرگونه «شکنجه و یا رفتارهای ظالمانه» با انسانها را اکیداً ممنوع اعلام کرده است.
خانم عاصمه جهانگیر، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران در تازهترین سخنان خود میگوید: «شلاق زدن، قطع دست یا پا در ایران کماکان ادامه دارد و از دیگر نگرانیها عدم دسترسی برخی از زندانیان سیاسی و امنیتی به امکانات پزشکی به عنوان ابزاری برای آزار و اذیت آنهاست». (سایت صدای آلمان ۲۶ اکتبر ۲۰۱۷)
واقعیت در فرای این جملات همان وجود روند روبه رشد اعدام و سرکوب حقوق پایهای مردم در حاکمیتی قرونوسطایی، خشن، فاسد و جنگطلب است. این را دیگر ما بهعنوان مخالفان این نظام پوسیده نمی گوئیم، جهانی بر این نا عدالتی و ظلم و ستمی که از سوی ولایتفقیه بر ایرانیان میرود، انگشت گذاشته است. وجود ۶۳ قطعنامه از سوی جامعه جهانی در محکومیت این بربریت و وجود نماینده ویژه سازمان ملل برای رسیدگی به حقوق انسانها در ایران تحت حاکمیت آخوندها، خود بهترین گواه بر این واقعیات است.
بر همین منوال نیز چشمپوشی عامدانه و آگاهانه از سوی ابواب جمع سیاست مماشات، نه به خاطر دلبستگی به چشم و ابروی خامنهای، بلکه صرفا برای دلارهای نفتی رژیم را باید به همین میزان به چالش کشید. اگر برای بسیاری، بهویژه طرفهای تجاری رژیم، اقتصاد، پول و فروش اجناس از اوجب واجبات است، برای مردم ایران و میلیونها خانواده داغدار و بهویژه قربانیان ستم آخوندی، حقوق بشر در ردیف اول قرار دارد.
بر این سیاق است که مردم ایران کلیت این دیکتاتوری را نفی میکنند و خواهان رسیدن به حاکمیت مردمی، حقوق بشر و دمکراسی میباشند. این چالشی است منطقی که در راستای مبارزات مردم ایران دارای دو سر میباشد. روبه داخل و روبه خارج و تمامی آنانیکه چوب زیر بغل کشتار و سبعیت آخوندی بوده و چشمهایشان را بر کشتار مردم و نقض حقوق بشر در ایران میبندند.
لذا باید تاکید کرد که آری حقوق بشر خوب است، عالی است و در عصرآگاهی مردم، ضروری است، اما بدون هیچ تعارفی برای همه مردم دنیا!
ما اکنون از رژیمی صحبت میکنیم که بنا برداده های بینالمللی رکورددار اعدام در جهان میباشد. قریب چهاردهه از بروی کارآمدن دیکتاتوری مذهبی در ایران، بیش از ۱۲۰ هزار تن از مجاهدین و مبارزین و دگراندیشان به جوخههای اعدام سپرده شدهاند. زندانهای حکومت مملو از زندانیان سیاسی و عقیدتی است و شهرها و روستاهای کشور ایضا مملو از گورهای دستجمعی میباشند.
به یقین بزرگترین جنایت از سوی رژیم آخوندی، قتلعام بیش از ۳۰ هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ و به فرمان خمینی ملعون میباشد. در این راستا بود که مریم رجوی به خونخواهی برخاست و در این راستا بود که اکنون شهرهای میهن امان شاهد جوش و خروش ملی و به چالش کشیدن خامنهای طلسم شکسته و جنایات رژیم بر سر خونهای بهناحق ریخته شده میباشند.
رشد و گسترش جنبش دادخواهی که قریب یک سال و نیم از عمر پربار آن میگذرد، اکنون خواب را از چشمان دیکتاتور ربوده و رعشه مرگ بر جانیان انداخته است. در این راستا دیدیم و حاکمان زر و زور دیدند که چگونه این جنبش تودهای شعار مردمی «نه به جلاد و نه به شیاد» را به میان جامعه برد و چگونه مهندسی نمایش انتخابات را بر سر رژیم و بهویژه شخص ولیفقیه خراب کرد. سرکوب خیزشهای دانشجویی، معلمان، کارگران و خانوادههای داغدار در جای جای میهن امان و وجود خیل گزمگان اطلاعات و بسیج و سپاه سرکوبگر بهعنوان بازوان خونین ولایت، مبین واقعیتی بنام استیصال حاکمیت از این جنبش و از سوی دیگر نمودی از رشد و نمو این جنبش میباشد.
سخن از جنبشی برآمده از دلهای مردمی داغدار است که تمامی توطئههای دشمن مردم ایران را نقش بر آب نمود و رژیم را تا بدانجا کشاند که خامنهای ناچار به اعتراف به ابعاد آن گردید. ولیفقیه زهر خورده میخواست تا در دشت سیاه و نمور ولایت تمامی حقایق مربوط به کشتار فرزندانمان را به گور بسپارد و دژخیمان و آدم کشان حکومتی را قرنها بر مسند قدرت بنشاند؛ اما این جنبش تمامی طرحها و توطئههای رژیم را نقش بر آب نمود و آینده را برای مردم، مقاومت ایران، حاکمیت مردمی و دمکراسی تضمین کرد.
جنبش دادخواهی اکنون به طناب دار برای رژیم و تمامی آمران و عاملان فرزندان ما در ایران تبدیل شده است و بر این منطق ولیفقیه دریافته که دیگر کارت حسن روحانی و این بازی مسخره مدره نمایی، پاسخ به رشد نارضایتیهای مردم و جنبش دادخواهی و فشار بینالمللی نیست. ولیفقیه طلسم شکسته اکنون تنها پاسخ را در افزایش سرکوب، ترور، صدور بنیادگرایی با بسیج گسترده سپاه پاسداران، اطلاعات، بسیج سرکوبگر با حوزههای علمیه رادیو و تلویزیون و دستگاه سرکوبگر قضائیه میبیند. آری خامنهای در پایان عمر ننگین خود فهمیده که ایزولاسیون داخلی و بینالمللی یعنی چی؟
دادخواهی نیز اکنون ترجمان همان قهر مردم و خواسته ملی مبنی برای سرنگونی و به پای میز عدالت کشاندن تمامی آمران و عاملان کشتار زندانیان سیاسی و زجرکش کردن اسرا میباشد. به همین میزان نیز نقض حقوق بشر پاشنه اشیل رژیم خودکامه ولایت است و یقین داریم که در فردای دست پوشی حکومت از اعدام و شکنجه، مردم ایران این رژیم قرونوسطایی را به زبالهدان تاریخ خواهند سپرد.
همبستگی ملی