فاجعه تروریستی بروکسل و نگاهی به کانون خطر و منشاء تروريزم و راه حل بنیادین آن
در روز گذشته بعداز حادثه تروریستی پاریس در 13 نوامبر، در بلژیک یک فاجعه تروریستی در فروگاه و ایستگاه متروی بروکسل بار دیگر جنایتی را آفرید که بیش از 30 نفر کشته و 250 مجروح بجای گذاشت. در پی این حادثه بروکسل بار دیگر توجهات به سوی بنیادگرایی و تهدید آن جلب شد.
بعد از حوادث فاجعهبار و تروریستی11سپتامبر که کل جهان را تکان داد، مقاومت ایران کتابی به نام بنیادگرایی اسلامی تهدید جدید جهانی که توسط مسئول کمسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران نوشته شده بود را منتشر کرد. آنروز که آن کتاب منتشر میشد، اطلاعات مشخصی از دخالت رژیم در عملیات تروریستی 11 سپتامبر در دست نبود اما در مارس 2016 دادگاه فدرال نیویورک نقش خامنه ای و رژیمش را در این عملیات تروریستی به ثبت داد. قاضی دادگاه فدرال نیویورک در مارس 2016 طی حکمی نقش خامنه ای و رژیمش را در این عملیات تروریستی را به ثبت داد و رژیم ملایان را به 10.5 میلیارد دلار محکوم کرد. در این حکم که متکی به 6 سند است به اقدامات رژیم که برای موفقیت عملیات 11 سپتامبر ضروری بوده اشاره میکند.- این اسناد نشان میدهد که عماد مغنیه، فرمانده پیشین حزبالله لبنان، با عاملان حملات 11 سپتامبر، اکتبر سال 2000 دیدار کرده و سفر آنها به ایران را با گذرنامههای جدید تامین کرده است تا پیش از عملیات، حفاظت کامل از آنها صورت گیرد.
– بنا بر اسناد منتشره، مسئولان ایرانی به پلیس گذرگاههای مرزی دستور دادند تا گذرنامههای عاملان حملات را مهر نزنند تا عملیات نقل و انتقالشان تسهیل شود.
– این اسناد نشان میدهد که پس از حوادث سپتامبر هم به کمک مالی به القاعده، ادامه داد و پناهگاهی امن برای رهبران این گروه تامین کرد
این حکم شش شخصیت حقیقی و حقوقی را تحت پیگرد قضایی قرار میدهد که عبارتند از: علی خامنهای ولی فقیه ، علی فلاحیان وزیر سابق اطلاعات این کشور، سرتیپ پاسدار محمدباقر ذوالقدر معاون فرمانده سپاه پاسداران (وقت) ایران و و سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و سپاه قدس
همچنین واشنگتن تایمز در 20 مارس 2016 در مقاله مستند، نشان میدهد که در یک طراحی پیچیده، فرماندهی، آموزش و تأمین مالی ترور سفیر آمریکا بهمراه 3 نفر دیگر در 11 سپتامبر 2012 در بنغازی با رژیم تروریسم پرور خامنه ای و بازوی تروریستی آن سپاه قدس بوده است.
چه بسا سالها بعد نقش مستقیم یا غیر مستقیم ابوداعش (خامنه ای) در فاجعه تروریستی پاریس و بروکسل نیز فاش شود.
بدنبال اوجگیری فاجعه های تروریستی، در سالهای اخیر روی پایه ها و علل اصلی این جنایات در مراکز فکری متمرکز شده اند تا با شناخت آن به مقابله با این پدیده شوم و ریشه کنی آن اقدام شود.
در کتاب « بنیادگرایی اسلامی تهدید جدید جهانی» آقای محمد محدثین رئیس کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت یک دهه قبل روی دو پایه «نظری و دیدگاهی» و « تجربی و کارکرد سیاسی و عملی و مبارزاتی» انگشت گذشت که وقایع 10 سال اخیر صحت آنرا گواهی میدهد.
آقای محدثین از جمله در این کتاب نوشت: از لحاظ نظری، مجاهدین قبل از روی کارآمدن آخوندها و از زمانی که بینانگذاران مجاهدین با ارتجاع و برداشتهای طبقاتی از اسلام مرزبندی کردند، وقوف و بررسی تاریخی کاملی از نقش ارتجاع مذهبی در تاریخ سیاسی ایران و تاریخ چند صد ساله داشتند. در زمان مشروطه، با جریان ارتجاعی مشروعهخواهی شیخ فضلالله نوری روبرو بودیم که دست در وحشیانهترین جنایات سیاسی دیکتاتوری حاکم داشت. شیخ فضلالله نوری با محمدعلی شاه و لیاخوف روسی، مجلس شورای ملی نو بنیاد را به توپ بستند و بر سر نمایندگان مردم آوار کردند؛ توجیه او برای این کار، مشروعه و همین حرفهایی که خمینی و خامنهای زدهاند بود. در دوره مصدق، مجدداً کاشانی و ارتجاع مذهبی در کنار کودتا و دربار و استعمار قرار گرفته و به هر جنایتی دست زدند. مرتجعین حتی به ترور دکتر فاطمی هم دست زدند.
درست بهدلیل شناخت ماهیت مرتجعین بود که مسعود رجوی در اولین سخنرانیاش بعد از خروج از زندان شاه، در دانشگاه تهران گفت که ” انقلاب دموکراتیک ایران، نه انقلاب اسلامی“. در بحبوحه دود و دم و برو بیای خمینی، ” انقلاب اسلامی“ای که مرتجعین در مقابل ”اسلام انقلابی“مجاهدین میگفتند معنی خیلی پلیدی داشت و همان چیزی بود که بعداً به شورای اسلامی و بقیه مراکز بهاصطلاح اسلامی ختم شد. از همان موقع، مجاهدین بهلحاظ نظری میدانستند که این جریان قرون وسطایی، بدون ترور و ارعاب در ایران و صدور ترویسم در خارج امکان بقا ندارد. کما اینکه در همان زمان در کمیته مرکزی و شورای خاصی که حزب چماقداران (حزب جمهوری اسلامی) داشت، این بحث بود که انقلاب اسلامی بدون صدور و بدون اینکه در خارج مرزها پیش برود محکوم به مردن است. بنابراین از لحاظ نظری و با ارزیابی تاریخی و تئوریک، عمیقاً مشخص بود که این رژیم جز با تجاوز به بیرون و با تروریسم در داخل قادر به حکومت نیست.
بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و گره زدن مرجعیت خمینی با رهبری سیاسی که دزدیده بود، مجاهدین یک تجربه سیاسی را با منتهای مدارا و انعطاف، طی دو سال و نیم پشت سر گذاشتند. حتی بعد از تصویب قانون اساسی ولایتفقیه، مجاهدین که به آن رأی نداده بودند و تحریم کرده بودند، با التزام عملی و مرزبندی ایدئولوژیک و سیاسی با آن سعی کردند در پراتیک و تجربه سیاسی، راهی برای یک تغییر مسالمتآمیز در ایران ایجاد کنند. ولی خمینی تیغ را برای نابودی مجاهدین و هر ندایی که علیه حاکمیت انحصاری و حاکمیت این تروریسم ولایتفقیه در ایران بلند میشد کشیده بود. قبل از صدور حکم قتلعام مجاهدین در سال 67، در فاز سیاسی، آخوندی در بم افشا کرد که خمینی، مخفیانه فتوایی داده بود که خون مجاهدین و هواداران و مال و نوامیس آنها هدر است. این آخوند، زیر شکایت یک هوادار مجاهدین که اسباب و اثاثیه خانه او در بم دزدیده شده بود نوشته بود که به حکم خمینی هدر است و اصلاً شکایت شما مقبول نیست.
برای مقاومت ایران، چه بهلحاظ نظری و تئوریک و چه بهلحاظ عملی و در تجربه سیاسی، ماهیت رژیم بسیار مسجل و مشخص بود. در شرایط بعد از جنگ ضدمیهنی هم، که رژیم مجبور به خوردن زهر آتشبس شد، این تهدید جهانی به قوت خودش باقی بود. کما اینکه بلافاصله خودش را به اشکال دیگری نشان داد و خمینی فتوای ترور رشدی را داد که دنیا را تکان داد.
البته آن موقع کشورهای اتحادیه اروپا سفرای خود را فراخواندند و واکنش شدید نشان دادند، ولی بعد، اگر چه که تهدید واضح بود و تیغکشی تروریستی و ارتجاعی خمینی، بدون مقید بودن به هیچ حد و مرز جغرافیایی، علنی بود ولی در مقابل آن انعطاف نشان دادند و از تمرکز روی آن خارج شدند.
واقعیت این است که تروریسم، یک منشأء بالفعل مشخص سیاسی، نظامی و مالی دارد و آن، حکومت آخوندی و بهطور خاص سپاه پاسداران و نیروی تروریستی قدس است که سازمانیافته برای این کار است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که خود خمینی آن را بنیانگذاری کرد، اساساً نیروی نظامی و عملی پراتیک بنیادگرایی و افراطیگرایی است. سپاه، نیرویی نیست که برای ایران و ایرانی و مرزهای ایران نقشی داشته باشد، بلکه برای انقلاب اسلامی و خلیفه انقلاب اسلامی و برای پیشبرد آن درست شده و سازمان پیدا کرده است.
بعد از خمینی هم، خامنهای سپاه قدس را از معاونت اطلاعات نظامي درست کرد. كه معاونت مسئوليت ترورهاي خارج كشور را داشت كه حمله به مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت توسط یک تیپ به فرماندهي این معاونت سپاه که به آنجا فرستاده شده بودند انجام شد. رفیق دوست وزیر سپاه زمان رفسنجانی گفت که هم ایدئولوژی و هم تی.ان.تی آن از ما است.[1]
این نیروی سیاسی و نظامی که با افکار ارتجاعی و بنیادگرایانه موجودیت جهانی پیدا کرده، از زمانی شکل پیدا کرده که حکومت خمینی ایجاد شده است. اگر چه که ممکن است اختلافاتی بین خودشان باشد ولی این تهدید جدید جهانی با حکومت آخوندی شکل گرفته و توسط حکومت آخوندی، تحت عنوان سپاه و نیروی تروریستی قدس با ایادی و سرکردههایش از وحیدی گرفته تا پاسدار قاسم سلیمانی و تا حسین همدانی[2] آموزش نظامی گرفته و سازماندهی نظامی شده است.
تمرکز روی این کانون اصلی و افشا و مقابله با آن، تمام تاریکیها و ابهاماتی که رژیم سعی دارد به آن دامن بزند و رد گم کند را کنار میزند. این تمرکز، هم وظیفه را مشخص میکند، هم راه را نشان میدهد و هم آن تهدید و کانون خطر را برجسته میکند. اولین وظیفه نیروهای این مقاومت و حامیان آن در پیشبرد این ایده، شعار خلعید از این رژیم و از نیروهای تروریستی آن مثل سپاه قدس است، خلعید از قلب این پدیده شوم و جایی که از آن تغذیه مالی، سیاسی و نظامی میشود.
آنچه که اکنون در فرودگاه و مترو بروکسل و قبل از آن خیابانهای پاریس، در شارلی ابدو و سالن کنسرت باتاکلان میگذرد، زاد و ولد و نتیجه این کانون صدور تروریسم در جهان است که مجاهدین در نظر و در عمل، شناخت بسیار عمیقی نسبت به آن داشتند و به همین دلیل روی آن تأکید داشتند. تأکید مقاومت ایران و نشانهروی دقیق سیاسی به کانون خطر و مشکل و تهدید جهانی، یک خدمت بزرگ به جهان و بشریت معاصر است که قدردانی کسانی که منصف هستند و کسانی که عمیقاً آکادمیک به این موضوع توجه داشتهاند را موجب شده است.
استفاده از این گزارش با ذکر نام منبع مجاز است[1] در واقعه 13 نوامبر 2015 پاریس هم، رئیسجمهور فرانسه در اولین نطق خودش گفت که ”ما با یک ارتش تروریستی مواجه هستیم که خارج از خاک فرانسه توطئهها را تدارک میبیند“.
[2] حسین همدانی در اکتبر 2015 بعنوان بالاترین فرمانده سپاه قدس در سوریه بدست ارتش آزاد سوریه به هلاکت رسید
سایت ایران اسرار