این روزها خبر از تشکیل یک ائتلاف برای حفاظت از کشتیرانی در خلیجفارس در برابر تهدیدات رژیم آخوندی بهشدت بالا گرفته است،
کار کرد این ائتلاف چیست؟
آیا این اقدام میتواند جلوی لگدپرانیهای رژیم را بگیرد؟
راهحل درست برای جلوگیری از این اقدامات رژیم چیست؟
تشکیل ائتلاف برای حفاظت از چه چیزی است و کلاً اهداف این ائتلاف چیست؟
مرور پیشینه ماجرا
پس از اینکه رژیم اقدام به ربودن کشتی انگلیسی کرد، یک بحران آغاز شد. این بحران دو وجه داشت:
یک وجه خاص که برای انگلیس بود که کشتیاش دزیده شده بود.
یک وجه عام داشت که کشورهای مختلف میگفتند با این وضعیت امنیت کشتیرانی در خلیجفارس که بار استراتژیک هم دارد، به خطر افتاده است.
جدای از واکنشهای سیاسی که محکومیت جهانی این اقدام رژیم بود، انگلیس پیشنهاد داد یک ائتلاف برای حفاظت از کشتیها راهاندازی شود.
آلمان، فرانسه و کشورهای مختلف اروپایی از این پیشنهاد استقبال کردند. اساس این ائتلاف هم در برابر رژیم و برای حفاظت از جفتکپرانیهای تروریستی رژیم در خلیجفارس بود.
آمریکا هم از این ائتلاف حمایت کرد. کما اینکه روز پنجشنبه ۳مرداد وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز موضعگیری کردند.
مارک اسپر گفت این طرح مکمل اقدامات آمریکا برای مقابله با اقدامات تحریکآمیز رژیم ایران است.
ژنرال دانفورد هم گفت ارتش آمریکا از این ائتلاف که برای رویارویی با تهدیدهای رژیم ایران است پشتیبانی میکند.
آیا این اقدام واقعاً تاثیر دارد و اگر دارد تاثیرات عملی آن چیست؟
پیش از پرداختن به این سؤال اول باید پرسید آیا این اقدام یک گام مثبت در برابر رژیم است؟ جواب مثبت است.
اما باید تأکید کرد که این، یک اقدام بسیار حداقلی در برابر رژیم است که اروپا انجام داده است.
زیرا باید دید چرا رژیم به چنین حرکاتی روی آورده است؟ آیا تاکتیک رژیم از یک موضع مسلط و قدرت است؟
واقعیت این است که رژیم بهعلت مجموعه شرایطی که در آن گیر افتاده است، از روی اجبار به چنین اقداماتی دست میزند.
شرایط هم عطف به دو مؤلفه است:
داخلی: یعنی شرایط انفجاری جامعه
بینالمللی: یعنی خفگی ناشی از تحریمها و بسته بودن هر گونه راه مذاکره و ناتوانی رژیم برای خروج از بحران فعلی با مذاکره.
علت بسته بود راه مذاکره
مبنای این استدلال این است که اولاً طرف مقابل (یعنی آمریکا) بهروشنی میگوید خواهان مذاکره است و حتی این سیاست فشار حداکثری را هم برای کشاندن رژیم به پای میز مذاکره در پیش گرفته ا ست. حتی سال ۹۲هم جهان شاهد بود که در نهایت رژیم علناً پای میز مذاکره آمد. پس «مذاکره» یک راه است، راهی که پیش از این رژیم آن را حداقل برای یکبار پیموده است!
در پاسخ به چنین نظریهای باید گفت: تنها از نظر تئوری راه مذاکره باز است. چرا که یک موضوع مهم را که تفاوت کیفی شرایط کنونی با سال ۹۲میباشد را باید در نظر گرفت.
سال ۹۲سیاست مماشات در آمریکا حاکم بود. با آمدن اوباما هم به نقطه اوجش رسیده بود. بهویژه اینکه اوباما میخواست نیروهای آمریکایی را از عراق و کشورهای منطقه بیرون بکشد، برای همین میخواست با رژیم وحدت کار کند. لازمه این کار هم این بود که بحران اتمی رژیم را به هر قیمت خنثی کند.
به همین علت در برجام امتیازهای کلان به رژیم داد. از جزیی بودن محدودیتهای اتمی تا چشم بستن به تروریسم و دخالت منطقهای و تروریسم رژیم. برای همین رژیم آن هنگام با اینکه برجام برایش جامزهر بود، اما میدانست با این امتیازها میتواند میزان زیادی از این زهر را خنثی کند.
اما اکنون سیاست مماشات شکستخورده و دولت جدید آمریکا رسما سیاست قاطعیت و فشار حداکثری را در پیش گرفته است. علناً هم بارها گفته سیاست مماشات اوباما بدترین سیاست بود.
البته که میگوید مذاکره آری. اما بر اساس ۱۲شرط. شروطی که پذیرش آنها برای رژیم بهمثابه مرگ است.
اکنون تحریمها هم رژیم را به نقطه خفگی رساندهاند. راه مذاکره هم بسته است. در چنین نقطهٔ ضعیفی از روی اجبار و بر اساس ماهیت خودش، رژیم به لگدپرانیهای تروریستی روی میآورد. زیرا حساب میکند شاید با این کارها بتواند از جامعه جهانی باج بگیرد.
شرط موفقیت ائتلاف امنیتی
پس از آنجا که تمام حرکات رژیم از روی اجبار و بر پایه ماهیتش است، نمیتواند دست از این کارها بردارد. پس تشکیل چنین ائتلافی اگر قاطعیت محض را نداشته باشد، نمیتواند مانع این قبیل اقدامات رژیم شود.
نمونه مادی برای اثبات این نظریه همین بس که کمی پیش از اینچنین راهکاری آزموده شده است! همگان به یاد دارند اواسط اردیبهشت بود که جان بولتون اعلام کرد آمریکا نیروی نظامی وسیعی راهی خلیجفارس کرده و هدفش هم مقابله با تهدیدات رژیم ایران است.
از هنگام طرح حضور این نیروی عظیم نظامی رژیم جرأت نکرد اقدام جدی علیه آمریکا بکند. به سمت سفارت آمریکا در بغداد هم که موشک زد نقطه اصابت را بیرون سفارت و با فاصله گذاشت. به پهپاد هم شلیک کرد که سرنشین نداشته باشد. از آن به بعد هم دست از پا خطا نکرد.
برای همین باید تأکید کرد که: اگر این ائتلاف امنیتی همراه با یک سیاست قاطعیت نباشد، نمیتواند جلوی اجبار رژیم در جفتکپرانیهای تروریستیاش را بگیرد.
علت عدم قاطعیت اروپاییها؟
علت عدم قاطعیت اروپاییها در برابر رژیم سیاست مماشات آنها است، مماشات بهعلت منافع تجاری و چشم امید داشتن به بازار ایران!
اما آنچه که در این میان قربانی میکنند، منافع استراتژیک خودشان و امنیتشان است. کما اینکه ربودن کشتی انگلیسی محصول همین سیاست عدم قاطعیت است.
زیرا در مسائل استراتژیک همیشه تنها یک راه و یک مسیر درست است. راه و مسیری که بر اساس واقعیتهای صحنه سیاسی اتخاذ شده باشد.
وقتی رژیم آخوندی توان و ظرفیت تغییر رفتار ندارد، وقتی نمیتواند دست از تروریسم و تخریب و گروگانگیری بردارد، وقتی هماکنون هم در تنگنا و خفگی مجبور است بیشتر به چنین اقداماتی روی بیاورد، روشن است که مسیر و استراتژی درست قاطعیت است و بس.
قاطعیت باعث میشود اولاً رژیم نتواند گامی به جلو بردارد، ثانیا وقتی در بنبست نیاز به این لگدپرانیهای تروریستی دارد و میبیند که با دیوار قاطعیت برخورد میکند، تضاد هر چه بیشتر درخود رژیم سر ریز میکند و آخوندها را ضعیفتر میکند.
البته واقعیت سرانجام خودش را تحمیل خواهد کرد. کما اینکه تا این نقطه هم تحمیل کرده است. رئیسجمهوری کنونی آمریکا تا ۲ماه پیش پیاپی میگفت رژیم ایران بیاید مذاکره کند. اما چند روز پیش گفت: هر روز که میگذرد توافق با رژیم ایران برای من سختتر میشود.
اروپا هم همین گامهایی که برداشته، هر چند بسیار کم و ناکافی، اما بهرحال سمت و جهت گرفته شده به سمت رویارویی با رژیم است.
واقعیتهای سرسخت کار خودشان را خواهند کرد
اکنون روشن است که در مجموع جامعه بینالمللی دارد به سمت رویارویی با رژیم پیش میرود.
زیرا این رژیم توان و ظرفیت تغییر رفتار، مذاکره و استحاله را ندارد.
این واقعیت سرانجام خودش را تحمیل خواهد کرد. کما اینکه تمام جهان اکنون شاهد این واقعیت است.
این واقعیت را هم مقاومت ایران از ۳۸سال پیش اعلام کرده است. البته طی این ۳۸سال متأسفانه سیاست مماشات با هزینه کلان از جیب مردم ایران، همه مسیرهای کنار آمدن با آخوندها را چک کرد تا نهایتاً آمریکا به این نتیجه رسید.
واقعیتی که در کنفرانسهای اشرف ۳مورد تأکید قرار گرفت
در کنفرانس اشرف ۳لزوم قاطعیت در برابر رژیم مورد تأکید سیاستمداران شرکتکننده قرار گرفت.
آنان روی دو نکته تأکید کردند:
یکم: تغییر ناپذیری رژیم
دوم: وجود یک آلترناتیو معتبر برای این رژیم.
این هم باید در نظر داشت که آلترناتیو یعنی شاخص قاطعیت و تغییر. چرا که در قطبین تضاد، حضور یک آنتیتز است که نگرانیهای رژیم را تشدید میکند.
کما اینکه جولیانی در گردهمایی اشرف۳گفت: «اکنون باید روی این متمرکز بشویم که اروپا نیز همان کار را انجام دهد… باید تحریمها را افزایش بدهیم و اروپاییها را با خود همراه کنیم. باید کاری کنیم که مردم آمریکا بدانند آلترناتیوی برای این رژیم وجود دارد. ما باید مردم آمریکا را با مجاهدین آشنا کنیم».
از آنطرف خود رژیم هم به حضور مؤثر این دشمن اعتراف میکند.
روز پنجشنبه ۳مرداد پورمحمدی که عضو هیات مرگ قتلعام۶۷بود، البته با ابراز وحشت از پیامدهای جنبش دادخواهی و بهویژه کهکشان در اشرف۳که یک بخش جدی آن به دادخواهی پرداخته بود، به وجود و تاثیر مجاهدین اذعان کرد و گفت:
«طرف مقابل ما تهمت میزند و خباثت میورزد و از هیچچیز پروا ندارد…آنها تمام بوقهای تبلیغاتی را روی این قضیه متمرکز کردهاند و آن (سازمان منافقین)…دارد عملیات خود را اجرا میکند».
بعد هم بهروشنی گفت در تمام این ۴۰سال هر ضربهای که به رژیم بوده دست مجاهدین در اون بوده: «دشمنی از این بدتر هم میشود؟ تمام دنیا چهره (نظام) را تخریب کردند، هیچ تخریبی در این ۴۰سال اتفاق نیفتاده مگر آن که پای اصلی آن مجاهدین بوده است…بهخاطر مجاهدین ما…کلی شکست خوردیم!».
راستی این ضرباتی که مجاهدین به رژیم زدند و پورمحمدی اینگونه نسبت به آنها ناله میکند چیست؟ مجاهدین ضربات بیشماری به رژیم زدند اما یکی از بزرگترین ضرباتشان این بوده که شرایط را، سیاستهای جهانی را، در جهت خط قاطعیت (سرنگونی) سمت و جهت دادند.
قاطعیت را هم رئیسجمهور برگزیده مقاومت تعریف کرد و گفت قاطعیت یعنی: «بهرسمیت شناختن حق مردم و مقاومت ایران برای سرنگونی آخوندها».
اکنون روشن است که هر چند اقدام اروپا بسیار ناکافی، اما سمت و جهت بهعلت اجباری که رژیم در لگدپرانی و افزایش تنش دارد، در این جهت در حرکت است.
سایت مجاهدین خلق