اگر بسیاری تا دیروز به این تحلیل اصولی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق که «جامعه در انتظار جرقهای برای انفجار میباشد»، با دیده شک و تردید مینگریستند، اما طی نوزده روز از گذشت قیامها، دیگربرهمگان این واقعیت مسجل گردیده که انقلابی بهمراتب پرشکوهتر و عمیقتر از سال ۵۷ علیه دیکتاتوری شاه، اکنون در ایران در جریان است.
سخن از واقعیتی است که در روند منطقی خود به ورود نیروهای تازهنفس از گسلهای اجتماعی مانند کارگران، کشاورزان و در آخرین نمونه آن دانش آموزان نیز انجامیده است.
براین اساس شاهد هستیم که بسیاری از مراکز آموزشی کشور و بهویژه دختران دانشآموز که قرار بود تا براساس سیاستهای راهبردی از سوی دیکتاتوری ولیفقیه، «مغز» شویی شده و به «سیاهیلشکر» برای مطامع آخوندی تبدیل گردند، به خیابانها ریختهاند.
بر اساس دادههای میدانی و تصاویر منتشره در شبکههای مجازی، شهرهای تهران، کرج، یزد، اراک، مشهد، مریوان و سقز طی روز گذشته شاهد خروش دانش آموزان بودهاند.
دانش آموزان دلیر ضمن همبستگی با دانشجویان ازجمله فریاد سر دادهاند: «میکشم میکشم هر آنکه خواهرم کشت»، «دانشجوی زندانی آزاد باید گردد» و «مرگ بر بسیجی» و یا «امسال سال خونه سید علی سرنگونه»، «بیشرف بیشرف» و «بسیجی برو گمشو».
بهیقین خیز دانش آموزان پاسخ منطقی به خامنهای عنانگسیخته است که در آخرین سخنان خود در جمع نیروهای سرکوبگر، خواستار «تنبیه» کودکان و نوجوانان (بخوانیم سرکوب خونین) گردیده بود.
بدینسان دیکتاتوری ولیفقیه به عیان تجربه کرد که تمامی «هارتوپورتها» و بیان سخنان «شداد و غلاظ» به ضد خود تبدیل گردیده است، زیرا جامعه انفجاری ایران اکنون واقعیتی بنام «ترس» را پشت سر گذاشته و بدینسان نیروهای سرکوبگر و آدمآهنیهای رژیم را زمینگیر، متوحش، بی آینده، خسته و هراسان نموده است.
ابعاد درهمریختگی، بلبشو و ترس در میان نیروهای حکومتی در مواجه با قیام آفرینان را میتوان بهخوبی از زبان جواد موگویی، کتاب نویس و مستندساز بیت خامنهای رؤیت نمود.
وی در صفحه اینستاگرام خود ازجمله مینویسد: «زنگ زدم به اخوی در کرج، فرمانده بسیج است، گفت کرج هر شب شلوغ است. حالا، حالا داستان داریم.
گفتم در اعتراضات عراق تاکتیک اصلی گاز اشکآور بود. گفت ما هم همین کار را میکنیم. همه بچهاند چی کارکنیم؟».
وی سپس میافزاید: «مهدی قمی زنگ زد. گفت، وزارت و اطلاعات سپاه فقط خانه تیمی مسلحانه میزنند، کاری به خیابان ندارند. تا یک ماه همین بساط است. بعد تجمعات میشود، مناسبتی، ۱۶ آذر، ۱۳ آبان و …».
بهیقین این همان نقطه کلیدی برای تمامی انقلابها در میهنمان طی یکصد سال گذشته میباشد. دیکتاتورها مانند شاه و شیخ، در آخرین روزهای پایانی، نهتنها دست به کشتار، دستگیریهای کور، شکنجه و حتی صدور اعدام میزنند، بلکه تلاش میکنند تا با ایجاد فضایی کاذب، روح جامعه را به بند بکشند.، اما این تودههای بهجانآمده و نیروی پیشتاز هستند که النهایه با تداوم قیام و خسته کردن نیروهای سرکوبگر، میداندار صحنه میگردند.
بقول خانم رجوی: «آخوندها در ایران پایگاهی ندارند. آنها فقط با سرکوب و با استفاده از مماشات دولتهای غرب، سر پا ماندهاند. عفو بینالملل قتل کودکان و دستگیریهای گسترده را تأیید کرده است. در برخی شهرها مأموران رژیم، خانه به خانه مراجعه میکنند و جوانان را با خود میبرند».
همبستگی ملی