«« روايتي ازتاريخ معاصرايران »» – بخش نوزدهم

مهرداد هرسینی

قسمت نوزدهم  : مقاومت مجاهدین در سه جبهه

قریب یکماه و نیم بعد همزمان با ورود نیکسون به  تهران, در سحرگاه 4 خرداد  بنیانگذاران مجاهدین, محمد حنیف نژاد, سعید محسن و علی اصغر بدیع زادیگان بهمراه دو تن از کادرهای مرکزی بنام محمود عسگری زاده و رسول مشکین فام در تهران تیر باران میگردند.

,, دست و بینی محمد حنیف نژاد را شکستند و سپس او را اطو کردند. پارچه ی پهن بروی بدنش پهن میکردند و سپس با اطو روی آن می کشیدند. آب بخار میشد و پوست تاول میزد….. دژخیمان شاه در آخرین لحظات زندگی به او گفتند که اگر یکی از سه شرط مورد نظرشان را قبول کند, از اعدام او صرفنظر خواهند کرد: یا علیه مبارزه ی مسلحانه موضعگیری کند, یا بگوید که اسلام ضد مارکسیست است یا بگوید جنبش مسلحانه و مجاهدین به عراق وابسته اند. اما بنیانگذار مجاهدین حسرت کمترین ضعف و سستی رابر دل آنها باقی گذاشت و در آستانه ی تیرباران این کلام سید الشهدا, حسین ابن علی ( ع ) را در وصیت نامه اش نوشت که ,, مرگ بر اولاد آدم لازم گشته است همچنان که گردنبند برای نو عروس و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف .,,

بخشهایی از پیام شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران- 3 خرداد 1377

 

 سعید محسن نیز در آخرین دفاعیات خود در بیدادگاه شاه از جمله گفته بود:  ,, شما ما را به جرم شرارت محاکمه میکنید. همه ستمگران و غارتگران و تجاوزکاران همواره نیروی خلق را به شرارت متهم کرده اند. از قیام نوح تا اسپارتاکوس تا قیام حسین ابن علی و جنبشهای مترقی امروز, قیامها همیشه مورد تهمت ستمگران بوده اند. این شما هستید که مردم را به گلوله می بندید یا ما؟ این شما هستید که نیمه شب بسان راهزنان مسلح به خانه های مردم میریزید و جوانان آنان را می ربائید و اموالشان را ضبط می نمائید یا ما؟ شما اشرارید و نه ما و این مائیم که قیام کرده ایم تا شر شما اشرار و غارتگران را از سر ملت کم کنیم و مطمئنیم که اگر ما نتوانیم به چنین هدف مقدسی دست یابیم برادران کوچک ما چنین خواهند کرد و بالاخره شما محکوم به زوالید.,,

 مدافعات سعید محسن- انتشارات مجاهدین خلق

شهادت کادرها و مرکزیت  مجاهدین  دارای پیامد های زیادی برای مجاهدین جوان بود, زیرا در خلاء ناشی از شهادت رهبران و دستگیری اکثر اعضاء سازمان, جریانی نفوذی وارد مجاهدین گردید و توانست برای مدت کوتاهی آن را تحت کنترل و بعضا کنترل کامل خود در آورد. تا مهرماه 1354 که سازمان  مجاهدین متحمل ضربه ی خیانت باری از سوی یک جریان چپ نما گردید, تعداد دیگری از اعضاء مرکزی و کادرهای با سابقه ی آن از جمله کاظم ذوالانوار و مصطفی  جوان خوشدل تیرباران و نخستین زن مجاهد , فاطمه امینی, و حسین کرمانشاهی اصل بدست ساواک و زیر شکنجه به شهادت رسیدند.   شکنجه و شهادت فاطمه امینی یکی از برگ های زرین مقاومت زنان ایران در مقابل دیکتاتوری شاه است. وی را بارها تا سرحد مرگ شکنجه کردند.

,, سرانجام هنگامیکه از به سخن آوردن فاطمه مایوس شندند, او را در حضور برادرش لخت کرده آنگاه ازقندی جلاد معروف,  وی را روی یک تخت فلزی که در زیر آن شعله های گاز روشن کرده بودند, خوابانید. بدین طریق فاطمه را آنقدر سوزاندند که نه تنها پوست و گوشت و استخوان و ستون مهره هایش آسیب دید, بلکه نخاع او نیز در اثر سوختگی صدمه یافت و تمام اعضای بدنش فلج شد.,,

 ساواک در 25 مرداد طی یک خبر جعلی اعلام کرد که فاطمه امینی در سلول زندان  اقدام به خود کشی کرده و بدینوسیله میخواست بر جنایات خود سرپوش گذارد.

بهرحال در مهرماه 1354 در اوج سرکوب آریامهری مردم و نیروهای مبارز با بیانیه یی از سوی ,, اپورتونیستهای چپ نما,, مبنی بر ,, تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران,, روبرو شدند. بر اساس این بیانیه مجاهدین گوئیا تغییر مواضع داده و به یک جریان مارکسیستی تبدیل شده اند. آنان حتی از این امر نیز فراتر رفته و علاوه بر قبضه ی تشکیلات سازمان و تمامی امکانات آن, چند تن از کادر های برجسته ی مجاهدین را که به مقابله ی افشاگرانه علیه این حرکت ,, خائنانه,, پرداخته بودند, به شهادت رساندند. از آن جمله باید به ترور ,, مجید شریف واقفی,, در این دوران اشاره کرد. این گرایش ضمن تصفیه رهبری مجاهدین در بیرون از زندان و علاوه بر حذف فیزیکی آنان, باعث ضربات جدی به مجاهدین از سوی ساواک شاه گردید. بغیر از عواقب یاد شده که بهرحال برای یک نیروی بالنده در کوتاه مدت قابل ترمیم میباشد, متلاشی کردن مجاهدین دارای تبعات سیاسی, اجتماعی و نظری منفی برای کل جنبش  مردمی علیه رژیم شاه بود, تاجائیکه عملا آنان را از شرکت در رهبری جنبش علیه شاه کنار زد و میدان را برای جریانات فرصت طلب و مرتجع باز نمود.

مجاهدین تا قبل از ضربه ی اپورتونیستی توانسته بودند آخوند ها و مرتجعین را کنار زده و رهبری مبارزه را  بعنوان یک نیروی مسلمان و جوان بدست بگیرند. اما اکنون پس از این ضربه خود را نه تنها در مقابل ساواک شاه, بلکه در دوجبهه دیگر یعنی در مقابل یک جریان انحرافی و چپ نما و همچنین در مقابل آخوند های ریز و درشت می بینند. با این اوصاف تا مرحله ی سرنگونی شاه این نیروی جوان و  مسلمان عملا باید در مقابل سه جریان  دست و پنجه نرم کند.   

شاه که  منتظر چنین موقعیتی بود, اکنون میدان را برای خود خالی می بیند و دست به تبلیغات گسترده یی در بین مردم و روحانیون و مبارزان علیه مجاهدین میزند. همچنین با دستگیری بهرام آرام, رهبر این جناح انحرافی, ساواک به تشکیلات مجاهدین دسترسی پیدا کرده  و قریب پانصد تن از آنان را تا سال 55 دستگیر مینماید. این جریان انحرافی بعد از انقلاب ضد سلطنتی بنام ,, سازمان پیکار,, دست به فعالیت میزند و در اواخر سال 1360  پس از دستگیری و اعدام رهبران آن بدست رژیم خمینی , عملا از صحنه ی سیاسی ایران خارج گردیده و از بین میرود.

ادامه دارد