««  روايتي  از  تاريخ معاصر ايران »» – بخش ششم

مهرداد هرسینی

 بخش ششم  : چرخش شاه به سرمایه داری وابسته

با تلاشهاي اميني براي بدست گرفتن اصلاحات ارضي، شاه اكنون خود را بر سر دوراهي ميبيند و مي بايد براي از دست دادن قدرت و يا پذيرش رفرمهاي ارضي يكي را انتخاب كند. لذا در فروردين 1341 سفر چهل روزه يي را به آمريكا براي سرو سامان دادن اوضاع بنفع ديكتاتوري خود آغاز ميكند. وي طي اين سفر كه ملاقاتهاي مهمي با سران آمريكا و از جمله رييس جمهور آن كشور داشت، توانست ايالات متحده را متقاعد سازد تا اولا دست از حمايت از اميني برداشته و دوما اجراي برنامه ها را به شخص وي محول نمايند. در اطلاعيه مشتركي كه در پايان اين سفر انتشار يافت از جمله چنين آمده است:

« شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد. آمريكا نيز به نوبه ي خود اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اجتماعي و اقتصادي دارند. 

« تاريخ سياسي  معاصر ايران »

با اين چرخش از سوي شاه و روي آوردن وي به سرمايه داري وابسته  و نفي سيستم « بورژوا-  ملاك» در واقع تضاد بين آمريكا و انگليس، اكنون بنفع ابر قدرت  آمريكا حل ميشود و بدين ترتيب شاه پس از بازگشت « پيروزمندانه اش »،

براي تحكيم ديكتاتوري خويش فورا دست به اقداماتي ميزند كه از آن جمله ميتوان به اين موارد اشاره نمود: 

– بركناري اميني و بروي كار آوردن اعلم

– طرح انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي 

– اصلاحات ارضي

در تابستان 41 شاه اميني را از كار بركنار و اسدالله اعلم كه خود از خوانين بزرگ كشور بود را به نخست وزيري برگزيد. شاه با اين اقدامات و جابجايي مهره ها تلاش دارد تا نظر خوانين را نسبت به « طرح اصلاحات ارضي»جلب نمايد. در اين راستا اعلم تماس هايي با ملاكين و خوانين برقرار نموده وقول  مساعدتهايي از سوي دربار به آنان ميدهد.

وي در شهريور همان سال براي رفع اختلاف با دولت شوروي تماس ميگيرد و ضمن تسليم يادداشتي به آن كشور تاكيد ميكند كه « ايران پايگاه موشكي» به آمريكا نخواهد داد.  ظاهرا روسها نيز اين ياداشت را مبناي مناسبات جديد خود با رژيم شاه قرار ميدهند و ضمن استقبال از آن طي مدت كوتاهي به بهبود مناسبات اقدام ميكنند. در اين راستا راديو صداي ملي و راديو برلين نيز از حجم تبليغات خود عليه شاه كاسته و سياست نزديكي با ديكتاتور را تبليغ ميكنند. اين حمايت ها پس از رفراندوم شاه، با شدت بي سابقه يي دنبال ميشود و روسها از آن بعنوان « اصلاحات براي نيك بختي مردم ايران» ياد ميكنند.

بطور كلي از اين زمان  تا سرنگوني رژيم شاه در سال 1357 چهار جريان عمده با تاخر و يا تقدم تاريخي و به موازات يكديگر در ايران  فعاليت  ميكردند. اما وجود فعاليت آنها دليل بر خواست مشترك مبني بر سرنگوني رژيم شاه حداقل تا مقطع قيام 57  نبود. اين جريانات با بافت هاي اجتماعي و عقيدتي و ساختار و زيربناهاي  مختلف عبارت بودند از

1- قشريگرايان مذهبي 

2- مجاهدين خلق ايران

3- جريانات ماركسيستي  

4- طيف اصلاح طلبان  و به اصطلاح امروز « ملي – مذهبي ها» 

در حاليكه جريانات قشريگرا واصلاح طلبان  و بخش هايي از جريانات ماركسيستي مانند حزب توده تا مقطع قيام ضد سلطنتي  خواهان مماشات با رژيم و يا  « فعاليت در چهارچوب قانون اساسي شاه » بودند،  جرياناتي مانند مجاهدين خلق و بخشي از طيف نيروهاي ماركسيستي مانند چريكهاي  فدايي خلق، خط مشي سرنگوني از طريق مبارزه مسلحانه  و نفي رژيم شاه را دنبال ميكردند. همچنين نداشتن « سازمان و تشكيلات » در بين جريانات اول  و چهارم  آنان را عمدتا تا ساليان متمادي به حاشيه نشيني  و نظاره گري مسايل جنبش  تبديل نموده بود تا جاييكه عمده فعاليت اين جريانات فقط به صدور اطلاعيه و يا اقدامات روشنفكري محدود ميگرديد. شاه توانسته بود با كمك استعمار خارجي وارتجاع داخلي  اكنون ديكتاتوري خود را براي چند دهه تثبيت نمايد و با محاكمه ي  پيشواي نهضت ملي ايرانيان ، دكتر مصدق و تبعيد وي در اين دوران ، اكنون ميدان خالي از جريانات كاريسماتيك شده است. تلاشهاي طيف جبهه ملي دوم براي مشاركت در حاكميت و يا به التزام كشاندن شاه به « قانون اساسي » تا كنون همگي با شكست روبرو شده و عملا اين طيف تا مقطع انقلاب ضد سلطنتي از فعاليت در صحنه ي سياسي ايران خارج گرديد. به موازات نبود يك جريان پيشتاز و ايجاد خلاء سياسي و  همچنين  با  طرح « اصلاحات ارضي »  شاه اكنون  تا چندين سال  ميدان دار صحنه ي سياست شده است .

 در اينجا لازم است به اين نكته نيز اشاره شود ، كه  نام نبردن از تمامي نيروهاي سرنگون طلب و مبارز طي اين سري از مقالات دال  بر بهاء ندادن  و ارج نگذاشتن  به مبارزات آنها نيست .  ضمن احترام به تمامي فداكاريها و  جانبازيهاي نيروهاي صف مردمي، چه  بصورت انفرادي و يا گروهي ،   در ادامه ي اين نوشته ها   فقط و به اختصار به سه جريان عمده يعني « پيدايش خميني » و «  مجاهدين خلق »  و«  جريانات ماركسيستي »   در دو مرحله قبل وبعد از مقطع 15 خرداد اشاره مي نمايم.  

      ادامه دارد