روایتی از تاریخ معاصرایران – بخش سی و دوم

مهرداد هرسینی  

شاه در سایه ساواک و حزب رستاخیز تنها قدرت مطلقه در کشور

حزب دست ساز شاه در مدت کوتاهی توانست با کمک ساواک بر تمامی دستگاههای کشوری و لشکری سیطره  خود را اعمال نماید. در زمینه ی اقتصادی نیز حزب با سیاست های خود به جنگ ,, خرده بورژوازی شهری ,, و ,, بازاریان ,, رفت و با از بین بردن بازارهای سنتی و جایگزین کردن ,, فروشگاه های زنجیره ئی ,, اکنون سرمایه داری نفتی بدنبال خفه کردن ,, کسبه ی خرده پا,, می باشد.

,, اگر بگذاریم شاه همه ی ما را نابود خواهد کرد. بانکها همه چیز را قبضه میکنند. فروشگاههای بزرگ ممر معاش امان را میگیرند. حکومت میخواهد بازارهایمان را با خاک یکشان کند و جایشان اداره بسازد ,,.

روزنامه اطلاعات 12 مرداد 1358

شاه که از فردای راه اندازی حزب رستاخیز به قدرت مطلقه کشور تبدیل شده بود در یک سخنرانی جامعه را اینگونه تهدید کرد : «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی  یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است».  (مجله  نگین شماره 118  اسفند 1353)

اکنون حزب رستاخیز در راستای اعمال قدرت بر مردم و جامعه به تشکلات مذهبی نیز حمله ور میشود و شاه در این راستا اعلام میکند که هم رهبر معنوی است و هم رهبر سیاسی است. این خود به منزله به چالش کشیدن ,, حوزه های علمیه ,, که تا سالیان متمادی در سکوت بسر میبردند, بود. در این راستا شاه تقویم رسمی کشور را به ,, شاهنشاهی ,, تبدیل نمود و از حضور زنان با پوشش در محیط های دانشگاهی نیز جلوگیری بعمل آورد. بدستور حزب در دانشگاه الهیات تهران ,, سپاه دین ,, تاسیس گردیدو با این قدم شاه ,, آخوند های سنتی ,, را به مبارزه طلبید. حزب رساخیز بدستور شاه در حقیقت در کنار اعمال سیاستهای اقتصادی, با ,, سست نمودن سیستم اوقاف, ساواکی کردن ملایان, پرداخت مستمری به آخوندها, اعزام سپاه دین به روستاها ,, خود را عملا قیم امور مذهبی کشور نمود. در کتاب ,, بسوی تمدن بزرگ ,, شاه در مقابل واکنش شدید مردم علیه حزب رستاخیز و سیاست های آن از جمله مینویسد:

,, دمکراسی هرج و مرج نیست و به طریق اولی خرابکاری و احیانا خیانت نیست. مفهوم این گفته این است که در ایران امروز اخلال و کارشکنی در پیشرفت امور کشور قابل قبول وقابل گذشت نیست.  بنابراین عده ئی فریب خورده یا مقرض یا دیوانه , از آن قماش افرادی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز وجود دارند و متسفانه یکنوع بین الملل خرابکاری را تشکیل میدهند, در این کشور پروانه کار ندارند. این افراد که یا فطرتا نادان و بی منطق هستند و یا با شتشوی مغزی گمراه شده اند و یا بیماری روانی دارند, بع بهانه های ایدئولوژی احمقانه ئی مانند مارکسیسم اسلامی که جنبه ی مضحک و غیر ممکن حتی برای یک کودک دبستانی نیز آسان است, بر ضد وطن خودشان و طبعا بع نفع دیگران دست به ……خرابکاری میزنند.,,

بهرحال حزب با گذشت اندک زمانب در تمامب سیاستهای خود با شکست روبرو شد. شاه که میخواست با حزب دست نشانده اش سلطنت را ,, نهادینه ,, کند, اکنون با خیل مخالفان و ناراضیان روبرو گردیده است. سیطره ی حزب بر اقشار مختلف مردم, بازاریان, کارگران, دانشجویان , کارمندان, کشاورزان, دانش آموزان به جای ایجاد ثبات, به تضعیف کل رژیم پهلوی راه برد. مردم هرچه بیشتر و بیشتر امید به اصلاحات را از دست میدادند و انپیزه های بیشتری برای انقلاب و تحولات بنیادین پیا میکردند. جدا از حوزه های وابسته به آخوندها, اصولا گرایشات اسلامی در ایران و با آغاز دهه ی پنجاه روبه گسترش نهاد و در این میان مجاهدین نقش عمده ئی را برای نزدیک کردن مردم به آن ایفا نمودند. آنها توانسند به اسلام روح دینامیک بدهند و با بهره گیری از اهداف انقلابی و مبارزاتی, موجی از گرایشات مترقی در میان روشنفکران و دانشجویان در سراسر ایران بوجو آورند.

ساواک نیز به زعم خود فضائی مملو از رعب و وحشت در جامعه ایجاد کرده بود و علاوه بر زندان های رسمی, تعداد زیادی خانه ی امن و شکنجه گاههای مختلف در سراسر ایران براه انداخته بود. ساواک هر حرکت و صدایی را با گلوله, دستگیری و شکنجه پاسخ میداد و شاه نیز با بی رحمی تمام به مقابله با مخالفین و منتقدین می پرداخت. زندانها مملو از آگاه ترین فرزندان این مرز و بوم شده بود و شاه برای مهار اوضاع دائما هزینه های دستگاه سرکوب اش را افزایش میداد. برخلاف ادعای شاه و دستگاه تبلیغاتی اش که گوئیا پرسنا ارتش بر اثر رتبه و مقام و امکانات نسبت به مسائل سیاسی بیطرف شده و یا به علت ترس برای یکتور سر تعظیم فرود آورده بودند, در روز سوم اسفند 1354 مطبوعات دولتی به درگیری مسلحانه ی پرسنا انقلابی ارتش ,, مجاهد خلق سرگرد محبی ,, با ماموران رژیم شاه اعتراف مینمایند. محبی افسر آگاه و وطن پرستی بود که در اوج دیکتاتوری و کنترل ارتش, به ,, پوشیدن لباس زیبای افسری و لم دادن در ماشین سواری و گرفتن حقوق و مزایا ,, پشت کرد و ضمن مصادره ی مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات و همچنین پرونده های مخابرات ارتش به مجاهدین پیوست. وی به هنگام خروج اونیفورم نظامی اش را در تاق کار  آویزان کرد و خطاب به شاه بروی آن نوشت: ,, آریامهر! زنجیری را که تو بر دست و پای ما بست بودی پاره کردم و زمستان را بانام الله شروع میکنم,,.

ادامه دارد