مهرداد هرسینی : ایران در آینه تاریخ – بخش یازدهم


يادي از امیر مختار كريم پور شيرازي – 1

دراین بخش جا دارد تا قبل از ادامه مطالب , یادی کنیم از شاعر, روزنامه نگار و نویسنده  مبارز و ملی , کریم پور شیرازی , یار پیشوای نهضت ملی ایرانیان که بدستور شاه و اشرف پهلوی در آتش سوخت.

امير مختار كريم پور شيرازي ازجمله آزاده شاعران و روزنامه نگاراني است كه متاسفانه در تاريخ معاصر از او

همواره كم ياد شده است. اگر هم يادي به ميان آمده ، آن نيز به همت مجاهدين و در نوشتجات و نشريات مقاومت

 بوده و الا  نه در دوران شاه و نه دوران شيخ، هيچ فرد و يا جرياني نه خواست و نه توانست سخني ، حقي و يا 

يادي از وي به ميان آورد. 

اما آنچه كه شاه و شيخ در راستاي  « به يغما بردن ميراث فرهنگي  و منابع تاريخي ملي ما ايرانيان » انجام داده اند، خود داستاني مفصل دارد كه از حوصله ي اين نوشتار خارج است. ولي كوتاه آنكه اگر قتل عام فرهنگي صورت نميگرفت و اين امانت هاي  تاريخي  به مردم و صاحبان اصلي آن داده ميشد، هركدام به يقين بازتاب و برآيند خودرا درشناسايي آزاديخواهان و مالا كمك  در  امر رسيدن به حاكميت مردمي و عدالت اجتماعي به نحو شايسته يي ايفا ميكردند.

 امير مختار در كنار شهيد ملي، دكتر حسين فاطمي  از  ياران صديق دكتر محمد مصدق بود و ريشه در آب

و خاك و فرهنك و زبان و تاريخ ايران دارد. وي  بخاطر بهروزي محرومان با سلاح قلم خود به جنگ ديكتاتوري

دست نشانده ي پهلوي رفت و  با اوج گيري نهضت ملي شدن نفت، و تقريبا از دوران مجلس چهاردهم، به پشتيباني و

حمايت از آن برخاست.

« مدير روزنامه شورش از دهسال قبل يعني دوره ي چهارم با من ارتباط داشته، يعني افكار مرا تقويت ميكرده. در

همين مجلس شوراي ملي، آن روز كه توطئه قتل مرا ديده بودند، همين مدير روزنامه شورش خودش را از آن طبقه ي

بالا انداخته بود  پائين و با اشخاصي كه ميخواستند مرا از بين ببرند، نزاع كرده بود»

از دفاعيات پيشواي نهضت ملي، دكتر محمد مصدق

 

 مقالات كريم پور و همراهي و همدلي وي با دردمندان  و نيروهاي مترقي شاهدي بر اين مدعا مي باشد.  وي با

انتشار روزنامه شورش و با قلم مبارزاتي اش ،  نقش ويژه يي در آگاهي نمودن مردم و افشاء توطئه هاي دربار عليه

 دكتر مصدق و نهضت ملي شدن صنعت نفت  ايفا نمود. زند گي اين شاعر آزاده  كوتاه اما پربار بود و آرمانهايش 

استقلال طلبانه  و ضد ارتجاع . وي ميگويد: 

« من ميخواهم چيزهايي را كه مردم با هم ميگويند، در روزنامه منعكس كنم. من ميخواهم حرفهايي را كه مردم آرام و

يواش ميزنند، در روزنامه بنويسم. من تصميم دارم كه حتي نجواي ملت را در اينجا نقل كرده و نظريات آنها را در باره

ي دربار ايران بي پرده آشكار كنم. مردم ميگويند، اين پولهائيكه اشرف بنام سازمان شاهنشاهي از مردم ميگيرد، به

چه مصرفي ميرساند. مردم بغض و نفرت شديدي از دربار در دل دارند.»

در فردای انتشار این مقاله , بدستور دربار فاسد پهلوی , وی نامه ای  تهدیدآمیزی را دریافت کرد که کلیشه آن را در روزنامه شورش اینگونه  به چاپ رساند: «… ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی برنداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود می‌خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‌گوئیم، اگر دست از مبارزه با ما برنداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش». (منبع: ماجرای به آتش کشیدن کریم پور شیرازی)

كريم پور همواره از تعهد سياسي و اجتماعي عليه جهل و خفقان  و وابستگي سخن ميگفت.  در تيرماه 1332 ضمن

چاپ مقاله يي، عكسي را كه  كاشاني با رمضان يخي و شعبان بي مخ، از جمله چاقو كشان و اوباشان دربار و عوامل

كودتاي 28 مرداد،  گرفته بود، افشاء و از همكاري « شاه و شيخ » عليه دكتر مصدق پرده بر داشت.

وي مي گفت:

« قسم ياد كرده ام كه حقايق را بگويم و بنويسم ولو اينكه به قيمت جانم تمام شود. من جدا مصمم هستم كه اين مبارزه

سخت و آشتي ناپذير را تا سرحد مرگ شرافتمندانه كه آرزوي ديرينه ي من است، ديوانه وار دنبال كنم. جنگ ما يك

جنگ دامنه دار وسيع و ملي است »

دامنه افشاگری های کریم پور قهرمان اکنون به شور ملی و مبارزاتی مردمی علیه دربار فاسد پهلوی انجامید , بطوریکه روزنامه وی اکنون به بکی ار ارگان های ممهم مبارزاتی علیه شاه , استعمار . ارتجاع تبدیل گردیده بود.

برای نمونه وی در مطلبی اینگونه پرده از دسیسه های دشمن مردم ایران برداشته است : «من نمی‌دانم، مادر و خواهران و برادران شاه، دیگر از جان این مردم مفلوک گرسنه بی‌چیز چه می‌خواهند. سی سال تمام، خون مردم را مانند زالو مکیدند… املاک و اموال مردم را عنفاً و جبراً تصاحب کردند. ناموس دختران و زنان را به زور لکه دار و آلوده ساختند… رضاخان جنایتکار گور به گور افتاده لعنتی، تمام استعداد و نبوغ ایران را مانند افعی آفریقایی بلعید و ایران مستعد و برومند و پرافتخار را به قبرستان سیاه و تاریک و مخوف تبدیل کرد». ( همان منبع بالا)  

ادامه دارد