قماری را که ولی فقیه در مانده با آتش افروزی و راه انداختن جنگ های نیابتی در منطقه بحرانی خاورنزدیک آغاز کرد , اکنون به مانند بهمنی در حال خراب شدن بر سر و عبا و عمامه وی می باشد.
وی در یک اشتباه محاسبه براین باور بود که اولا طرف مقابل یعنی ایالات متحده هرگز علیه نیروهای دست نشانده حکومت بویژه آنچه را که ما از آن با عناونی مانند « شیرخوارگان » ولایت فقیه در منطقه نام می بریم , دست به سلاح نخواهد برد و در ثانی از فردای آتش افروی ها , کشورهای اسلامی و همسایه و بویژه مردم مسلمان , یکی پس از دیگری به پشتیبانی از سیاست های مخرب وی خواهند پرداخت تا بدین سان رژیم آخوندی با برهم زدن تعادل منطقه , النهایه قدر قدرت مطلقه گردد!!
جال با نیم نگاهی به روند تحولات و بویژه طی گذشت بیش از سه ماه از آغاز آتش باری در نوار غزه می توان به نیمه نتایج برای شکست های راهبردی ولی فقیه و سپاه پاسداران رسید.
نخست آنکه مردم دردمند فلسطین تا به امروز با پرداخت سنگین ترین بها و بویژه کشته شدن بیش از 23 هزار تن و ده هزار زخمی , تا تهیه این مطلب , بخش بزرگی از سرزمین های خود را در نوار غزه از دست داده اند و بدین سان چشم انداز هرگونه صلح .و آسایش و برپایی یک کشور مستقل در چارچوب پیمان های بین المللی بسیار تیره و تار گردیده است.
به یقین این بزرگترین خیانت از سوی رژیم ترسو و بزدل آخوندی علیه مردم فلسطین و جنبش فتح می باشد که اکنون به نه تنها بحرانی انسانی , بلکه به قفل شدن هرگونه راهکار برای رسیدن به صلحی پایدار راه برده است.
بدین سان شاهد نه تنها آوارگی میلیون ها فلسطینی , با خاک یکسان شدن نواز غزه و یا تضعیف دولت ملی محمود عباس می باشیم , بلکه دیگر بسختی می توان هرگونه امید به صلحی پایدار در این بخش از آسیا را تجربه نمود.
اما به موازات این واقعیت نیز باید به برهم خوردن تعادل در این بخش از خاورنزدیک بویژه به لحاظ نظامی و امنیتی اشاره نمود که تبعات مستقیم آن را نیروهای جهاد اسلامی و یا حماس بخوبی دریافته اند. بدین سان به لحاظ تعادل نظامی صرف نیزهرگونه امید رژیم آخوندی به بازگشت برای شرایط پیش از 7 اکتبر غیر ممکن گردیده است.
آن روی دیگر این سکه نیز همان زیر ضرب رفتن ماشین نیروهای نیابتی رژیم بویژه حوثی ها در یمن , بخش هایی از حزب الله در لبنان و سوریه و یا نیروهای وحشی حشد الشعبی و کتائب در عراق می باشند که اکنون روزانه با دریافت ضربات سنگین و بمباران ها از سوی ایالات متحده , اسرائیل و هم پیمانان آنان عملا میدان دیگری علیه سیاست های مخرب رژیم آخوندی گشوده شده است.
دراین میان آنچه که به اثبات رسیده است , همان واقعیتی بنام « سر مار» می باشد که « دمب» آن در کشورهای اسلامی و قلب آن در تهران می تپد.
براین منطق و با آغاز حملات نیمه گسترده علیه نیروهای خلص نیابتی رژیم که تماما با پول , سلاح , آموزش و خدمات رژیم آخوندی سازمان دهی و تغذیه می گردند , می توان پیش بینی نمود که در صورت ادامه جنگ افروزی ها از سوی خامنه ای , النهایه طرف های مقابل با تمامی دست بستگی ها و یا عدم تمایل, از خطوط « قرمز » عبور کرده و النهایه قلب این هیولا و زیر ساخت های نظامی, پهپادی و یا موشکی رژیم را نشانه خواهند گرفت.
این همان نقطه ای است که خامنه ای از آن بشدت هراس دارد, زیرا وی نه داری پشتوانه مردمی برای آغاز یک جنگ حتی محدود میباشد و نه به لحاط مالی , « آهی در بساط » دارد, زیرا هرگونه جنگ افروزی نیازمند به سه فاکتور اساسی است . نخست نیرو , دیگر پول و سرانجام سلاح که دیکتاتوری آخوندی از دو فاکتور مهم آن بجد بی بهره مانده.
سخن از بن بستی است که منشعب از سیاست های راهبردی و جاه طلبانه حکومت است , بطوریکه هرگونه حرکت اشتباه , هر انفجاز , شلیک پهپاد و موشک و یا هر آتش افروزی دیگر می تواند به نتایج بسیار زیان بار برای ولی فقیه ختم گردد.
حال با این صحنه و چنین مختصاتی , این خامنه ای است که بر سر دوراهی « مرگ و خودکشی» قرار » قرار گرفته است . بدین سان وی یا باید « جام زهر » منطقه ای را سر کشیده و ضمن دست کشیدن از جنگ افروزی , صرفا به عربده کشی و هارت و پورت های معمول با هدف سرگرم نمودن نیروهای هاج واج رژیم پناه ببرد و یا همچنان در بوق جنگ . صدور بلوا بدمد.
سخنان اخیر خامنه ای مبنی براینکه « ما اصراری نداریم تا این و آن را متهم کنیم » نشان از ضعف و علائم عقب نشینی وی در بسیاری زمینه ها می باشد.
بنظر می رسد خامنه ای که برهم خوردن تعادل قوا را بخوبی دریافته , راهی بجز تسلیم و تن دادن به خواسته های طرف مقابل و پائین کشیدن فیتیله بحران افروزی نداشته باشد, امری که در منطق خود به هرچه ضعیف تر شدن دیکتاتوری مذهبی در داخل و منطقه بحرانی خاور نزدیک راه خواهد برد.
تضعیف حکومت در کلیت آن نیز به معنای ایجاد تعادل جدید در داخل کشور و بروز شور و امید در میان توده های بجان آمده با هدف « سرنگونی » نظام است.