نیم نگاهی به صحنه درگیری و جنگ باند ها در درون نظام آخوندی, به یقین مهر تائیدی بر ابعاد شکست برای روندی است که در راس آن شخص ولی فقیه قرار دارد.
دریک نمونه برای این بلبشو, ورود ماله کش اعظم نظام با هدف ایجاد پل ارتباطی در صحنه دیپلماتیک می باشد.
در این راستا محمد جواد ظریف به فرموده « مقام معظم » شال و کلاه کرد و برای بدست آوردن دل « ابواب جمع سیاست مماشات » راهی سوئیس گردید. سخنان و مواضع وی در رابطه زنان ,تروریسم و نیروهای نیابتی حکومت , جنگ افروزی و سرکوب داخلی بحدی اغراق آمیز و متهوع بود که حتی صدای باند های درونی نظام را نیز به آسمان بلند کرده است.
دراین راستا حملات باند پایداری در مجلس آخوندی و نیز تجمع دلواپسان نظام علیه ماله کش اعظم نظام و بیان این جملات که وی با « ساواک » شاه رابطه داشته , تنها گوشه ای از این حقیت را به نمایش می گذارد که به چه میزان دیکتاتوری ولی فقیه در بنیاد ها و اندیشه های استاتیک خود قفل شده است.
حملات به « نماینده ویژه » خامنه ای از سوی باند های بجان هم افتاده در حالی است که عمود خیمه نظام عامدانه خود را به کوچه علی چپ زده تا بدین سان از تبعات وبویژه ریزش در میان نیروهای زهوار درفته حکومت جلوگیری بعمل آورد.
ابعد این بحران بحدی است که نمایندگان باند مقابل نه تنها خواستار ورود « قوه قضائیه » بلکه حتی با حمل پلاکارت , خواستار « اعدام » ظریف گریده اند.
برای نمونه آخوند رسائی از باند خامنه ای با فریاد خطاب به پاسدار قالیباف می گوید : « «شما باید از آقای اژهای مطالبه کنید که به این انتصاب ورود کنند».
قالیباف نیز در در پاسخ موضوع را دوقبضه کرده و پاسخ می دهد : «حتماُ این موضوع را معاونت نظارت پیگیری کند؛ هم در دیوان عدالت اداری و هم در سازمان بازرسی این موضوع پیگیری شود تا روشن شود».
اما دعوا بر چیست؟
واقعیت آن است که خامنه ای به اشتباه بر این باور می باشد که ماله کش اعظم تنها « محلل» برای ایجاد پل ارتباطی با ایالات متحده است. وی که در خرمردرندی خاصه عام است , چنان رفتار می کند که گوئیا اصلا و ابدا از ورود ظریف به این ماجرا اطلاع ندارد. سکوت عامدانه وی نیز اساسا از همین زاویه است تا در صورت شکست ظریف , به مانند همیشه کاسه کوزه ها را بر سر دیگران انداخته وخود از مهلکه بدر رود.
موضوع اجرایی نمودن رابطه باآمریکا اکنون به ,,اوجب واجبات, برای دیکتاتوری ولی فقیه تبدیل شده تاجائیکه عطف به داده های حکومتی , حتی پاسدارعراقچی و وزارت خارجه نیز اجازه دخول به آن نداشته اند.
اما نیاز رژیم آخوندی به ایجاد رابطه به یقین در یک واقعیت نهفته و آن « خفگی » حکومت بدلائل منطقه ای , بین المللی , اقتصادی , مالی و تجاری است.
بدین سان دو راهکار برای رژیم در این رابطه متصور می باشد. نخست بازی با زمان و خرید وقت تا چهار سال پیش رو برای ریاست جمهور جدید در کاخ سفید هرچه زودتر به پایان برسد.
دیگری ورود به یک مذاکره جدی و نتیجه بخش که در پایان آن , بخش بزرگی از مسائل فی مابین مورد گفتگو وتوافق قرار بگیرند.
اما پاشنه آشیل برای یک رولی فقیه بشدت ضربه و شکست خورده آن است که با از دست دادن بخش بزرگی از منطقه , دیگر با مختصات کنونی برگی برای بازی , چک و چانه زنی و مذاکره ندارد. این همان نقطه ضعف حکومتی است که باسیاست های مخاطره آمیز خود اکنون برسر یک دوراهی « جنگ و یا تسلیم » قرار گرفته است.
خاک ریز های منطقی نیز که باید برداشته شوند بسیار روشن می باشند. ورود به پیمان های مالی مانند اف ای تی اف , تعهد برای دست کشیدن از تروریسم و گروگان گیری, عقب نشینی کامل از منطقه و دادن هژمونی به طرف های مقابل و نیز دست کشیدن از ساخت سلاح اتمی و موشک های بالستیک دور برد.
بقول ما دهاتی ها , بفرمائید , این گوی , این میدان