بچه مرشدی بنام تلویزیون معلوم الحال « من و تو» که قرار است تا چندی دیگر بدلیل خوردن کفگیر دلارهای باد آورده به ته دیگ , تعطیل شود , معرکه ای با شرکت رئیس منفور ساواک , پرویز ثابتی راه اندازی نموده , تا بدین سان ضمن خاک پاشیدن بر جنایات این ارگان سرکوب و شکنجه , دستان آلوده خانواده دزد و فاسد پهلوی را نیز تطهیر نماید.
نام پرویز ثابتی به یقین برای میلیون ها ایرانی دردمند ,بویژه آندسته از زندانیان سیاسی که دوران ستم شاهی را لمس کرده اند , نامی آشنا می باشد. سخن از فردی دون پایه و حقیر به لحاظ فکری و اخلاقی است که در مهمترین ارگان سرکوب در دیکتاتوری شاه , پله های « ترقی» !! را یکی پس از دیگری پیمود , تاجائیکه نه تنها به « چشم و چراغ » شاه , بلکه با پشتگرمی به ابر قدرت آن زمان , نقشی فرا دولتی نیز ایفا نموده بود.
گفته می شود که تیمسار پاکروان در دوران کندی از وی خواسته تا گزارشی از وضعیت بحرانی کشور برای دیکتاتور , دوایر دولتی , اطلاعاتی و نیز مقامات در آیالات متحده تهیه نماید.
وی با ارائه یک گزارش جامع از اوضاع احوال ایران و بویژه از فردای چرخش شاه از نظام « فئودالی » به « سرمایه داری وابسته » مورد توجه کاخ سفید و دربار پهلوی قرار گرفت , بطوریکه در فاصله زمانی بسیار کوتاه به ریاست مهم ترین ارگان سرکوب, یعنی به « ریاست اداره یکم از اداره کل سوم رسید و سپس در سال 1349 به معاون دوم اداره کل سوم و النهایه در سال 1352 مسئول اول اداره کل سوم ساواک موسوم به امنیت داخلی » منصوب گردید.
پرویز ثابتی معاون سیاسی ساواک شاهنشاهی و از مبتکران ترور مخالفان در خارج از کشور در زمان شاه بود. او با ترور تیمور بختیار (فرماندار نظامی تهران در کودتای 28 مرداد و سپس بنیانگذار ساواک) در بغداد مورد توجه شاه قرار گرفت و برای تصدی پست های مهم امنیتی دوره هایی در اسرائیل و آمریکا گذراند.
از جمله این آموزش ها مقابله با تیم های شهری چریک های فدائیان خلق و مجاهدین خلق و انقلابیون مسلح بود. همچنین رئیس ساواک جهنمی مبتکر انواع و اقسام شکنجه , اعتراف گیری , راه اندازی شوهای تلویزیونی بود که با اوجگیری قیام علیه دیکتاتوی شاه و در اواخر حکومت ازهاری و ده روز قبل از انقلاب ضد سلطنتی از ایران به ژنو گریخت و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت.
به یقین از جمله دلائل برای این رشد شتابان, آنهم در رژیمی سراپا وابسته و غرق در فساد , ریشه در « سرسپردگی » تام و تمام وی به شاه و استعمار خارجی داشته است.
بدین سان از این دوران بود که موضوع نقض شدید حقوق بشر که خود را در شکنجه ,مثله مثله نمودن زندانیان سیاسی , سربه نیست کردن های قهری , ترور و یا پرونده سازی با هدف صدور رای اعدام برای مخالفین , فعالان سیاسی و انقلابیون مجاهد و مبارز , به یکی از پایه های جدی برای حفظ حاکمیت دیکتاتوری پهلوی تبدیل گردید.
برخلاف یاوه گویی های وی در شبکه معلوم حال من و تو و تلاش ثابتی برای کم رنگ یا بی رنگ نمودن نقش مستقیم خود در شکنجه و مدیرت سرکوب , عطف به تمامی ادله ها , تصاویر , فیلم ها , شاهدین و بازماندگان از دوران ستم شاهی , باید تاکید نمود که نقش وی در این پروسه ضد انسانی و مشارکت مستقیم در زدن تیر خلاص بر زندانیان بی دفاع سیاسی صدالبته بلامنازع و فعالانه بوده است.
یک نمونه برای این واقعیت نیز همان اعترافات شکنجه گر ساواک , معروف به آرش می باشد که در فردای اسارت و در اعترافات خود از نقش مستقیم ثابتی در تصمیم گیری و طراحی برای کشتار 9 تن از زندانیان بیدفاع فدائی و مجاهدین « 7 تن از فدائیان خلق و 2 تن از کادرهای مجاهدین خلق » در تپه های اوین , پرده برداشته است.
بهمن نادریپور ملقب به تهرانی و فریدون توانگری مشهور به آرش دو شکنجهگر شناخته شده ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری , شرح واقعه را اینگوه به تصویر می کشند : « یک روز در ۷ فروردین ۵۴ محمدحسن ناصری معروف به عضدی مرا به اتاق خود خواست و گفت قرار است عملیاتی انجام شود که آقای ثابتی گفته شما هم باید در عملیات باشید».
وی سپس می افزاید : «بعد از نیمساعت به سوی قهوهخانه راه افتادیم رسیدیم. رسولی و حسینی زندانیان را تحویل گرفته و سرهنگ وزیری در حالیکه لباس نظامی به تن داشت خود را آماده کارزار با عدهای کرده بود که هم دستشان بسته بود و هم چشمشان. با راهنمایی او و به دنبال مینیبوس حامل زندانیان به بالای ارتفاعات بازداشتگاه اوین رفتیم و سرهنگ وزیری با بیسیم گفت هیچ کس اجازه ندارد تا دستور ندادم بالا بیاید. زندانیان را پیاده کرده به ردیف روی زمین نشاندند در حالی که دستها و چشمانشان بسته بود، سپس رضا عطارپور فاتحانه پا پیش گذاشته و گفت همانطور که شما و رفقای شما در دادگاههای انقلابی خود رهبران و همکاران ما را محکوم کرده و حکم را اجرا میکنید ما هم شما را محکوم کرده و میخواهیم حکم را اجرا کنیم. بیژن جزنی و چند نفر دیگر به این عمل اعتراض کردند. اما اعتراض آنها به جایی نرسید و رگبار مسلسل را به سمتشان گرفتند: «اولین کسی که رگبار مسلسل را به سوی آنها بست سرهنگ وزیری بود و از آنجایی که گفتند همه باید شلیک کنند همه شلیک کردند، من نفر چهارم یا پنجم بودم که شلیک کردم». ( منبع تاریخ ایران , اعترافات شکنجه گر ساواک 13 تیر 1395)
در نمونه ای دیگر بهروز وثوقی، هنرمند و بازیگر , مشهور در کلیپی که بتازگی انتشار بیرونی یافته تاکید کرده است که « پرویز ثابتی او را به دلیل بازی در فیلم گوزنها بازجویی و تهدید به مرگ صحنهسازی شده کرده بود.( منبع : «روایت بهروز وثوقی از بازجویی توسط پرویز ثابتی » 26 بهمن 1401)
در راستای نقش بلامنازع پرویز ثابتی در شکنجه و سرکوب مبارزین جا دارد تا به گواهی 131 تن از زندانیان سیاسی مجاهد در شکنجه گاههای شاه که اکنون در اشرف 3 در آلبانی بسر می برند , اشاره نمود .
این شاهدین از جمله تاکید کرده اند : « تبلیغات نفرتانگیز برای موجه جلوه دادن این جرثومه نظام شکنجه و کشتار، افشاگر ماهیت تلاشهایی است که میخواهد بقایای دیکتاتوری پیشین و ولیعهد شاه مدفون را با بهرهبرداری از جنایتهای بیحد و حصر خمینی و خامنهای، دموکرات جا بزند و با نیرنگ وکالت و همکاری نیروی انتظامی و سپاه پاسداران ولایت و ریزشیهای اصلاحطلب، انقلاب دموکراتیک نوین مردم ایران را ملوث و آن را مصادره و سرقت کند.
زندانیان سیاسی زمان شاه در هر دادگاهی آماده شهادت دادن و اثبات این واقعیت هستند که ثابتی و همدستانش، مسئولان و آمران و عاملان جنایت علیه بشریتاند». ( منبع سایت مجاهدین خلق 26 بهمن 1401)