« نقش اشرف پهلوی در قتل كريم پور شيرازي»

مهرداد هرسینی

امير مختار كريم پور شيرازي ازجمله آزاده شاعران و روزنامه نگاراني است كه متاسفانه در تاريخ معاصر از او

همواره كم ياد شده است. اگر هم يادي به ميان آمده ، آن نيز به همت مجاهدين و در نوشتجات و نشريات مقاومت

 بوده و الا  نه در دوران شاه و نه دوران شيخ، هيچ فرد و يا جرياني نه خواست و نه توانست سخني ، حقي و يا 

يادي از وي به ميان آورد.

 اما آنچه كه شاه و شيخ در راستاي  « به يغما بردن ميراث فرهنگي  و منابع تاريخي ملي

ما ايرانيان » انجام داده اند، خود داستاني مفصل دارد كه از حوصله ي اين نوشتار خارج است. ولي كوتاه آنكه اگر قتل

عام فرهنگي صورت نميگرفت و اين امانت هاي  تاريخي  به مردم و صاحبان اصلي آن داده ميشد، هركدام به يقين

بازتاب و برآيند خودرا درشناسايي آزاديخواهان و مالا كمك  در  امر رسيدن به حاكميت مردمي و عدالت اجتماعي به

نحو شايسته يي ايفا ميكردند.

 

 امير مختار در كنار شهيد ملي، دكتر حسين فاطمي  از  ياران صديق دكتر محمد مصدق بود و ريشه در آب

و خاك و فرهنك و زبان و تاريخ ايران دارد. وي  بخاطر بهروزي محرومان با سلاح قلم خود به جنگ ديكتاتوري

دست نشانده ي پهلوي رفت و  با اوج گيري نهضت ملي شدن نفت، و تقريبا از دوران مجلس چهاردهم، به پشتيباني و

حمايت از آن برخاست.

 

« مدير روزنامه شورش از دهسال قبل يعني دوره ي چهارم با من ارتباط داشته، يعني افكار مرا تقويت ميكرده. در

همين مجلس شوراي ملي، آن روز كه توطئه قتل مرا ديده بودند، همين مدير روزنامه شورش خودش را از آن طبقه ي

بالا انداخته بود  پائين و با اشخاصي كه ميخواستند مرا از بين ببرند، نزاع كرده بود»

از دفاعيات پيشواي نهضت ملي، دكتر محمد مصدق

 مقالات كريم پور و همراهي و همدلي وي با دردمندان  و نيروهاي مترقي شاهدي بر اين مدعا مي باشد.  وي با

انتشار روزنامه شورش و با قلم مبارزاتي اش ،  نقش ويژه يي در آگاهي نمودن مردم و افشاء توطئه هاي دربار عليه

 دكتر مصدق و نهضت ملي شدن صنعت نفت  ايفا نمود. زند گي اين شاعر آزاده  كوتاه اما پربار بود و آرمانهايش 

استقلال طلبانه  و ضد ارتجاع . وي ميگويد: 

« من ميخواهم چيزهايي را كه مردم با هم ميگويند، در روزنامه منعكس كنم. من ميخواهم حرفهايي را كه مردم آرام و

يواش ميزنند، در روزنامه بنويسم. من تصميم دارم كه حتي نجواي ملت را در اينجا نقل كرده و نظريات آنها را در باره

ي دربار ايران بي پرده آشكار كنم. مردم ميگويند، اين پولهائيكه اشرف بنام سازمان شاهنشاهي از مردم ميگيرد، به

چه مصرفي ميرساند. مردم بغض و نفرت شديدي از دربار در دل دارند.»

 

كريم پور همواره از تعهد سياسي و اجتماعي عليه جهل و خفقان  و وابستگي سخن ميگفت.  در تيرماه 1332 ضمن

چاپ مقاله يي، عكسي را كه  كاشاني با رمضان يخي و شعبان بي مخ، از جمله چاقو كشان و اوباشان دربار و عوامل

كودتاي 28 مرداد،  گرفته بود، افشاء و از همكاري « شاه و شيخ » عليه دكتر مصدق پرده بر داشت. وي مي گفت:

 

« قسم ياد كرده ام كه حقايق را بگويم و بنويسم ولو اينكه به قيمت جانم تمام شود. من جدا مصمم هستم كه اين مبارزة

سخت و آشتي ناپذير را تا سرحد مرگ شرافتمندانه كه آرزوي ديرينه ي من است، ديوانه وار دنبال كنم. جنگ ما يك

جنگ دامنه دار وسيع و ملي است »

 

در پي كودتاي ضد ملي 28 مرداد، شاه كه از اين روزنامه نگار مبارز كينه ي عميقي بدل گرفته بود، شخصا دستور

تجسسات گسترده يي را براي دستگيري كريم پور قهرمان صادر ميكند.

« تعقيب مخالفان پس از 28 مرداد در فرمانداري نظامي به سرپرستي تيمور بختيار كه بعدا اولين رئيس سازمان

امنيت شد، شكل منظمي به خود گرفت و اعمال خشونت عليه مخالفان شدت يافت. اما بگفته ي ارتشبد جم  اين

خشونت فقط سياسي نبود، تصفيه حساب شخصي هم بود. البته اين عكس العملي بود در مقابل زياده رويهايي كه مردم

در آن موقع كردند. من خاطرم هست كه مردم ديگر به امور خانوادگي اعليحضرت هم اعتنا نكردند. اگر شما خاطرتان

هست  كه در آن روزنامه ها كريم پور شيرازي و نمي دانم مرد امروز، اين روزنامه ها چه چيزهايي مينوشتند. يك

كسي آن موقع زورش نميرسيد عكس العمل بكند و مجبور است  تحمل بكند. بعد وقتي كه قدرت بدستش آمد، ميگويد

حالا پدرتان را در مي آورم.»                           

انقلاب ايران به روايت بي بي سي

 

 سرانجام در مهرماه سال كودتا، وي را دستگير و به شكنجه گاه ميبرند. دشنه ي سانسور سلطنت نگذاشت تا حقايق

بيدادگاهها براي مردم روشن شود و تنها قطره هايي از درياي بي عدالتي به بيرون درز نمود. گفته ميشود ،  براي اين

روزنامه نگار مبارز « بيدادگاهي » ترتيب داده و آزموده دادستان شاه طي كيفر خواست اش ، از جمله مي گويد:

« نامبرده اعلام ميكند كه در كليه ي تظاهرات ضد ملي شركت داشته و به آن افتخار ميكند». شاهدان ميگويند كه

آزموده شخصا در دستگيري و شكنجه ي كريم پور شيرازي نظارت داشت و همواره وي را با زشت ترين كلمات مورد

خطاب قرار ميداد. كريم پور در رابطه با رفتار و كردار ضد انساني آزموده ، چند بيت سروده بود كه از آن جمله:

نه تصور كني  از جور ستم مي نالم        نالم از آن كه چرا دادستان داد نكرد  

دادگاهي كه بود آلت دست زر  و زور     بهر  بي زور و زران غير ستم  داد نكرد

زندانیان سیاسی در آن زمان نقل کرده اند که اين آزاده روزنامه نگار  را سرانجام هفت ماه پس از كودتا در حاليكه بشدت شكنجه شده بود، در تاريخ 23 اسفند همان سال  به ميدان تير پادگان لشگر دو زرهي تهران در كنار اشرف ، خواهر شاه  برده و بدون حكم  و با ريختن نفت،  پيكر اين آزادي ستان را به آتش مي كشند. كريم پور در فرداي اين حادثه بدليل جراحات وارده در گذشت.

افسران ارتش كه در صحنه حضور داشتند، ميگويند وي  ساعاتي قبل از شهادت خود، فرياد كشان گفته است : «

اشرف پهلوي قاتل من است» .

دراین رابطه شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن وی می‌گوید::

    « این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اونم یه آدم دهن لقی بود و به همه فحش می‌داد و سر و صدا می‌کرد. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا… گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن»..

 با قتل اين آزاده فرزند مردم ايران، دستگاه حكومتي و مشاطه گراني مانند زاهدي و فلسفي به جشن و پايكوبي

پرداختند و ظاهرا با اين تسويه حساب خواستند از مبارزان زهر چشم بگيرند،  اما غافل از اينكه در آتش سوختن و پر

پر شدن كريم پور و اعدام و زنداني كردن و تبعيد  صدها كريم پور ديگر در حافظه ي  توده ي مردم  براي « تسويه

حساب تاريخي » باقي ماندند. 

 

با شعري از اين روزنامه نگار شوريده، يادش را گرامي ميداريم:

 

انجمن در مجلس ندارد حاصلي                         انجمن بايست كردن  در سراي انقلاب

ترس دولت، ملت بيچاره را از پا فكند                 نقشه يي بايد كشيدن از براي انقلاب

داروي صبر و شكيبايي  نمي بخشد اثر                درد ما را نيست درمان  جز دواي انقلاب

كاخ اين خونخوارگان  را واژگون بايست كرد        ريختن بايد زنو  از خون بناي انقلاب