حسین داعی السلام
حمید نوری «دستش میخوره به ایمیل من… و بعد این هول میکنه که چی شد اینا؟ ۲۸ ثانیه بعد یک ایمیل برای من میاد، سفید. چون این دستش خورده بوده رو سند…» (مزدور مصداقی در کلاب هاوس ۲۷ فروردین ۱۴۰۱)
دو سال پس از کشف ایمیلهای حمید نوری به ایرج مصداقی توسط پلیس سوئد، نوچه لاجوردی در وحشت از بر ملأ شدن بخشهای بیشتری از مراوداتش، در یک فرار به جلوی دیرهنگام، سناریوی مضحک و جدیدی برای توجیه ایمیلهای حمید نوری سرهمبندی کرده است.
مصداقی میگوید: «حمید نوری ۱۰ ماه قبل از اینکه بیاد سوئد، به خاطر اینکه میخواسته سفر خارجی هم به کنه، به موضوعی براش به موقعی پیش اومده بود به خاطر جدایی دخترخوانده و دامادش، این یه مقدار ترسیده بود که مبادا براش داستانی بشه. و بعد رفته بود رو تلفن دستیش. تلفنهای هوشمند. سرچ کرده بود. اسم خودش رو حمید نوری، حمید عباسی. سرچ کرده بود. بلافاصله مقاله من میاد بالا. مقاله من رو میخونه. تعجب میکنه. وحشت میکنه. میرسه آخر مقاله. دستش میخوره به ایمیل من آخر مقاله. از اونجا که تلفن هوشمنده، بلافاصله ایمیل باز میشه و میره توی بالکش. یعنی اونجا که، ببخشید میره جایی که سند نمیشه. فرستاده نمیشه. خب؟ و بعد این هول میکنه که چی شد اینا؟ دستش میخوره ۲۸ ثانیه بعد یه ایمیل برا من میاد. سفید. چون این دستش خورده بوده رو سند. سفید میاد. ۲۸ ثانیه بعد از اولی که توی باکس خودش میمونه. یعنی فرستاده نمیشه. ولی دومی ۲۸ ثانیه بعد فرستاده میشه و چون نه نوشتهای داشته، خالی بوده، و بعد چون آدرسش هم، اون عنوانش هم اون بالا فارسی بوده، این میره تو اسپم من. و من اصلاً نمیبینم. این داستان رو، خب بلحاظ فنیاش عرض میکنم که متوجه بشید که این اصلاً چیه و چطوره ممکنه چنین اتفاقی بیفته»!!
معلوم نیست کسی که تا این اندازه به حالات دژخیم و حتی حرکات دست و هول شدن او آشنا و مسلط است، چرا دو سال صبر کرده تا داستانی را سرهمبندی کند که مرغ پخته و ناپخته را با هم به خنده میاندازد!
طبق اسناد موجود در پرونده حمید نوری که در گزارش شماره 3 کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت در ۵ مرداد ۱۴۰۰ منتشر شد، این ایمیلها در فوریه ۲۰۲۰ توسط پلیس سوئد کشف و مصداقی در ۳۰ مارس ۲۰۲۰ در باره آنها مورد سؤال و بازجویی پلیس قرار گرفت و پاسخ داد: «نمیتواند بخاطر بیاورد که ایمیلی از طرف نوری دریافت کرده باشد».
اطلاعیه کمیسیون قضایی و دستپاچگی مزدور
مزدور که فکر نمیکرد این اسناد در اختیار مقاومت ایران باشد بعد از انتشار گزارش کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت در ۶ مرداد ۱۴۰۰ با دستپاچگی در دکان سعید بهبهانی (میهنتیوی وزارتی) مدعی شد شاید یکی خواسته ایمیل مرا هک کند. وی گفت: «ببینید خنده داره، حمید نوری به ایرج مصداقی ایمیل زده است. حالا، اصلاً شما فکر کنید که چنین اتفاقی افتاده حالا چی؟ در تلفن حمید نوری، دیده شده یک ایمیل، حمید نوری به ایمیل ایرج مصداقی زده است. هیچیام توش نبوده. حالا دولت سوئد داره میگه. حالا بماند که اساساً من چنین ایمیلی رو واقعاً دریافت هم نکردم. اتفاقاً از من فقط تلفنی سؤال کردند گفتند ایرج تو همچین ایمیلی گرفتی؟ گفتم نه. گفتند که مطمئنی؟ گفتم تا اونجا که یادم میاد من چنین ایمیلی دریافت نکردم. منکه روزانه خیلی ایمیل دریافت میکنم. ولی تا اونجا که یادم میاد همچین ایمیلی دریافت نکردم. بخصوص از حمید نوری. گفتم کی بوده تاریخش؟ گفت مثلاً هفت هشت ده ماه قبل. گفتم اونموقع که اصلاً من تو این جریانم نبودم هنوز. ولی در هر صورت، اصلاً شما فکر کنید یه کسی خواسته باشه ایمیل من رو هک کنه. خوب یا اصلاً فکر کنید چنین ایمیلی به ایمیل من آمده. اولاً ایمیل من که آزاده هر کس میتواند به آن ایمیل بفرستد. ببینید اگر راست می گویید پس چرا ایمیل ایرج مصداقی توی آنجا نیست. یعنی اینقدر عقل و شعورتان نمیرسد. چرا ایرج مصداقی به او ایمیل نزده. ببینید بر فرض فکر کنید اساساً همه اینها واقعیست و همه اینها درست است. حالا چی میخواید نتیجه بگیرید»؟
یک هفته بعد در ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ داستانش را عوض کرد و گفت حتماً پلیس نگران شده که مرا هک کرده باشند و خطری متوجه من باشد: «به منم تلفن زدند… گفتم همچین چیزی یادم نمیاد. خب منم در روز شاید دهها، گاه بیشتر، یه روزهایی چهل پنجاه ایمیل دریافت میکنم. و گفت باشه. تموم شد و رفت. همین. ببینید. سر همین معرکه گرفتند و اساساً حتی آگه ایمیلی هم باشه شک پلیس آینه که آقا نکنه میخوان من رو هک کنند، دنبال من بودند و خطری من رو تهدید نکنه، دنبال چه کارایی بودند، یا چه توطئهای داشتند، پلیس آینه دیگه. می بینه ایمیل سفیده. خوب هیچی هم نبوده. یک سؤال هم بیشتر نکردند، اساساً هم توی پرونده مطرح نیست. خوب هر سوالی که میکنند کاری که میکنند اونجا ثبت و ضبط میشه».
سپس در یک فرافکنی ابلهانه گفت: «فرقه رجوی، ببینید هیچ کاری به پرونده نداره و اساساً مسئلهاش نیست. در طول این روزهام نبوده و اونها بدنبال اینند که حاشیه درست کنند و حاشیه رو بر متن غلبه بدهند…. اولاً همانطور که گفتی ایمیلی نیست. داستان این است که در تلفن دستی حمید نوری آدرس من را پیدا کردند، بعد این سفید هم هست. هیچ توش نیست. خود پلیس از حمید نوری میپرسه این چیه؟ میگه نمیدونم. میگه من اصلاً بلد نیستم کار کنم. و بعد میگه بله میدونیم سفیده. هیچی توش نوشته نشده».
یک سؤال ساده
بعد از سناریوی مسخره و دیرهنگام، سؤال اینست که مزدور چگونه از نحوه ارسال ایمیل دژخیم با این جزییات مطلع بوده است؟ چه کسی به او اطلاع داده است که دژخیم اسم خودش را سرچ کرده و به مقاله مصداقی برخورده و هول کرده و دستش اشتباهاً به ایمیل خورده است؟! حمید نوری این را به او اطلاع داده یا دژخیم دیگری از تهران یا تحلیلی است با دو سال تأخیر؟ وانگهی اگر چنین اطلاع دقیقی داشته چرا در پاسخ به سؤال پلیس گفته است که ایمیلی در کار نبوده و بیاد نمیآورد؟!
اطلاعیه ۲۴ آبان ۱۳۹۸ و ضرورت رمزگشایی از نقش هرش صادق ایوبی
ایمیل حمید نوری به مصداقی و داستانسرایی او، یک حلقه از حلقات متعددی است که مأموریت و خطی را برملا میکندکه او باید پیش ببرد. کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت در ۲۴ آبان ۱۳۹۸ یعنی چند روز پس از دستگیری نوری به انتشار کلیپ صوتی سردژخیم مقیسه ای (ناصریان) مبادرت کرد. در این کلیپ ناصریان تصریح میکند پلیس و اطلاعات و دادگاه در سوئد از قبل از طریق شوهر دخترخوانده مطلقة حمید نوری از وضعیت نوری مطلع بودند و به نوری هشدار میدهد که به این سفر نرو «اصلاً این دسیسه است. تو را میکشانند آنجا دستگیرت میکنند». این کلیپ صوتی که توسط کارشناسان رسمی تشخیص صدا مورد تأیید قرار گرفته، جزو اسناد پرونده است و در دادگاه پخش و مورد بحث قرار گرفت و دژخیم بالمآل ناگزیر به اعتراف به گفتگو با ناصریان قبل از سفر به سوئد شد.
اسناد پرونده که در مرداد ۱۴۰۰ با کیفرخواست منتشر شد، جزئیات بیشتری از نقش هرش صادق ایوبی (شوهر دختر خوانده حمید نوری) ارائه داد. طبق اسناد پرونده، هرش صادق ایوبی از مدتها پیش در سوئد بوده و تبعه این کشور است. او در ارتباط با ارگانهای اطلاعاتی امنیتی رژیم بوده و مستمراً به ایران رفت و آمد داشته است. طبق گزارش پلیس سوئد از بازجویی هرش در ۲۰ نوامبر ۲۰۱۹ «هٍرِش حمید نوری را از طریق دخترش [سمیه علی بیگی] میشناسد. هرش سمیه علی بیگی را در یک جشن در حدود هشت سال پیش در تهران ملاقات کرد…
در تاریخ اول اکتبر ۲۰۱۶ آنها (هرش و سمیه) در یک هتلی در فرانکفورت همدیگر را ملاقات کردند..
سمیه گفت او آمده به فرانکفورت بخاطر اینکه یک پرونده کاری داشته با ”دادستان“ [منظور حمید نوری به عنوان دادیار است]….
هٍرِش آنجا فهمید که اسم آن دادستان حمید نوری است ولی او را در زندان، توی زندان اوین، به یک اسم دیگری صدا میکردند… در تاریخ ۵نوامبر ۲۰۱۶ هٍرِش به تهران میرود. آنجا هرش و حمید نوری برای اولین بار با هم ملاقات میکنند…
آن موقع بود که هرش دید که کت نوری به یک تفنگی [سلاحی] گیر کرده که نوری به کمر بندش وصل کرده بود…
هرش از روی سندی میخواند که از طریق یک پلیس [مأمور رژیم ایران] که در حال حاضر در حالت کما هست بدستش رسیده…
هرش از روی سند میخواند: ” آقای حمید نوری بازنشسته پاسداران انقلاب، بانام مستعارعبدالوحید عباسی. کار: رئیس مقامات زندان، دادگاههای انقلاب و دادیار در زندان“…
هٍرِش نمیخواهد اسم او [مأموری که این اطلاعات را به او داده است] را افشا بکند».
گزارش پلیس (سوئد) بخوبی نشان میدهد که هرش و دژخیم نوری در ارتباط فعال با یکدیگر بودهاند، سفرهای حمید نوری به خارج از کشور از جمله سفرهای او در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸و سفر نوامبر ۲۰۱۹ حمید نوری توسط هرش ترتیب داده شده است.
تا اینجا مشخص میشود که حمید نوری از سپاه پاسداران و در دادگاه انقلاب رژیم و هرش در ارتباط با مأموری از باند دیگری از حکومت است که اطلاعات نوری را در اختیار او میگذارد.
جای تعجب است که چرا در این دادگاه، هرش که دارای یک نقش کلیدی در رمزگشایی از این پرونده است، غایب است و برای شهادت حضور پیدا نمیکند. بخصوص که تبعة سوئد هم هست و مصاحبههای او در تلویزیونهای فارسی زبان پخش شده است.
تناقضات آشکار
مصداقی در بازجویی پلیس میگوید چون «هٍرِش از طرف نوری مورد تهدید قرار گرفته بود، شروع کرد از طریق گوگل در مورد نوری اطلاعات کسب کند…
در ۸ آگوست ۲۰۱۹ آن موقع بود که فهمید که نوری، عباسی هم صدایش میزدند …
آن موقع چیزهای وحشتناکی در مورد گذشته نوری برایش مشخص شد. کسی که راجع به نوری چیزهایی نوشته بود ایرج مصداقی بود … هٍرِش و ایرج در تاریخ ۱۷ اکتبر [۲۰۱۹] با همدیگر در مرکز شیستا با هم ملاقات کردند».
این سناریو که شباهت زیادی به توجیهات مصداقی در مورد ایمیلهای حمید نوری دارد، در حالیست که دژخیم ویزایش را در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۹ یعنی قبل از ملاقات هرش و مزدور گرفته و واضح است که برای گرفتن ویزا چندی قبل از آن اقدام کرده است.
بنابراین پروژه قبل از دیدار هرش و مصداقی کلید خورده بوده و ناصریان هم از آن مطلع شده و دژخیم در صدد پاکسازی تلفنش هم بوده است. دادستان در دفاعیات پایانیاش گفت: «حمید نوری روز قبل از سفر رد تماسهایش با مقامات بالای زندانهای اوین و گوهردشت از جمله ناصریان که رئیسش بوده و تمامی اسمهای مقیسه را پاک کرده و عکس ارتباطاتش را برای خانوادهاش فرستاده که آنها برایش نگهداری کنند. کاملاً تأیید شده که حمید نوری چند روز قبل از اینکه سفر کند به سوئد، تماس تلفنی داشته با این محمد مقیسه، ما اینرا بنام ناصریان میشناسیم، هم EU [اتحادیه اروپا] و هم آمریکا تحریم برایش صادر کردهاند بخاطر همین رفتارهای ضد بشریاش در ایران و ما میگوئیم دلیل اینکه نوری این کارها را کرده این است که مطمئن باشد که اگر پلیس سوئد این را دستگیر کرد، به یک نحو سادهای پلیس نتواند ربطش بدهد حمید نوری را به گوهر دشت و ربطش بدهد به اعدامهای 88».
تناقض آشکار دیگر در اینجاست که مصداقی مدعی است هرش در اوت ۲۰۱۹ از طریق خواندن مقاله او متوجه سوابق نوری شده و این که او را عباسی هم صدا میکردند. درحالیکه طبق اسناد پرونده هرش در ۵ نوامبر ۲۰۱۶ به تهران رفته و در آنجا حمید نوری را به گفته خودش برای اولین بار ملاقات کرده و سپس یک مأمور دیگر رژیم سندی به او داده که در آن آمده است «آقای حمید نوری بازنشسته پاسداران انقلاب، بانام مستعار عبدالوحید عباسی. کار: رئیس مقامات زندان، دادگاههای انقلاب و دادیار در زندان».
البته چنانکه دیدیم در پرونده خاطرنشان شده بود «هٍرِش نمیخواهد اسم او [مأموری که این اطلاعات را به او داده است] را افشا بکند».
سرنوشت پرونده بدون حضور شاهدان و شاکیان مجاهد
تا آنجا که طبق فتوا و حکم خمینی، به سوژة مقدم قتل عام یعنی مجاهدین سرموضع برمیگردد، اکنون به روشنی پیداست که اگر مدار در مزدورانی مانند مصداقی بسته میشد، سرنوشت پرونده به کلی متفاوت بود. در این خصوص دو نمونه زیر بسیار قابل توجه است:
نمونه اول- سؤال و جواب وکیل مدافع حمید نوری با دژخیم در جلسه ۱۱ آذر ۱۴۰۰ است:
«وکیل مدافع: حمید سوالهایی که میپرسم جواب کوتاه میخواهم بدهی
سؤال: آیا ایرج تو کتابهایش جایی نوشته که این عباسی بوده که اسامی را صدا میزده که میبردند جلوی هیئت؟
دژخیم: نه
سؤال: آیا نوشته که این شخص [عباسی] زندانیها را میبرده به پیش کمیته؟
دژخیم: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] اسامی آنها را میخوانده که میخواستند ببرند پیش هیئت؟
دژخیم: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] برده داخل اتاق پیش کمیته، هیئت؟
حمید نوری: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] اطلاعات شفاهی یا کتبی به هیئت داده در مورد زندانیها؟
دژخیم: نه
وکیل: [آیا نوشته که عباسی] اسامی کسانی که باید برده میشدند واسه اعدام را خوانده؟
دژخیم: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] دستور داده باشد به زندانیها که به صف بایستند که ببرندشان به محل اعدام؟
دژخیم: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] اسکورت کند و همراهشان ببره زندانیان را به آنجا؟
دژخیم: نه
سؤال: [آیا نوشته که عباسی] شرکت بکند در خود اعدامها؟
دژخیم: نه
وکیل: البته این را می دانم که ایرج در کتابش نوشته که زندانیان انتخاب میشدند برای اعدامها و توی این راهروی مرگ بودند، اینجوری نوشته. ولی اسامی دیگری نوشته که این کارها را میکردند. درسته؟
حمید نوری: بله
وکیل: خوب پس ما این را گفتیم، مطرح کردیم، اشاره کردیم بهش که اسم این عباسی را بعدها آورده است و از اول آورده نشده است. هر کجا که بعداً صحبت شده، اسم عباسی را انداختهاند، هر کجا که ضروری دیدند خودشان».
نمونه دوم- روز ۲۳ آبان دو روز بعد از شهادت مجاهد خلق اصغر مهدیزاده در دادگاه، انجمن نجاست وزارت اطلاعات مرکز آذربایجان شرقی نوشت: «امثال اکبر صمدی و اصغر مهدیزاده، کسانی هستند که طی سالیان در تشکیلات، مغزشوئی شده و در اختیار اهداف رجوی قرار گرفتند، هرگز انسان هائی آزاد نیستند که آزادانه این شهادت در دادگاه را انتخاب کرده باشند و شهادت اجباری امروز آنها یک خیمه شب بازی است که فقط برای چند ساعت نفس کشیدن موجوداتی است که برای تنفس به روی آب آورده شدهاند».
روز ۲۴ آبان یک مأمور همدست مصداقی به نام محمد جعفری نوشت: «در دادگاه استکهلم؛ گزارههایِ ناراست آلبانینشان، تا هماکنون نیز جز به نفع حمید نوری و دیگر قاتلین نبوده و تعجبی ندارد که وکلای وی بر آن سوار شدهاند. برای نمونه؛ روایت آقای اصغر مهدیزاده در دادگاه (از سالن اعدام و اینکه شاهد حلقآویزشدن دیگران بوده)، تکرار داستانسرایی مندرج در کتاب ”قتلعام زندانیان سیاسی“ تشکیلات مربوطه است که دیگران (ازجمله محمدرضا جوشقانی و…) سرهم بندی کردهاند و در سالیان گذشته، بارها و بارها به اشکال گوناگون مصرف شدهاست».
وکیل دژخیم روز ۲۷ آبان در دادگاه گفت: «ما کتابهای ایرج مصداقی رو هم نگاه کردیم و تو کتابش تمشکهای ناآرام بطور بسیار قوی این داستان را زیر علامت سؤال برده و گفته که این داستان اصلاً یک فانتزیه واسه خودش ساخته و پرداخته …».
اینها در حالی است که در کتاب قتل عام سازمان مجاهدین که در سال ۱۳۷۸ منتشر شده و در مصاحبه محمود رؤیایی با سیمای مقاومت در سال ۱۳۷۹ و در کتابهای خاطرات حسین فارسی و محمود رؤیایی که در دهه ۸۰ منتشر شده؛ نقش حمید نوری در بردن افراد به نزد هیأت مرگ، خواندن اسامی زندانیان و به صف کردن آنها برای بردن به حسینیه (سالن مرگ)، بردن افراد به سالن مرگ به تفصیل توضیح داده شده است. این همان چهار سندی است که در اثبات مجرمیت نوری نقش تعیین کننده دارد و دادستان هم بارها به آنها استناد کرده است.
چند یادآوری از جمعبندی دادستان
موارد زیر از جمع بندی دادستان در روز ۸ اردیبهشت در رابطه با تعیین تکلیف نهایی پرونده قابل توجه و روشنگر است.
۱-دادستان: «روایات مختلفی در مورد دهم مرداد که هیئت آنجا بوده یا نه. اقوال مختلفی گفته شده: علی ذولفقاری، اصغر مهدی زداه، حسن گلزاری تعریف کردند که آن روز آنها را بردند پیش هیئت. ایرج مصداقی در کتاب میگه که کمیته آن روز تو گوهردشت نبوده، رؤیایی در کتابش میگه که کمیته آن روز در گوهردشت بود، صرفنظر از اینکه کی چی گفته، علی ذوالفقاری و اصغر مهدی زاده که با هم تو همون فرعی نشسته بودند، قبل از اینکه ببرندشان به سلول انفرادی، وقتی آنها را میبردند پیش هیئت، حمید نوری را میبینند. این حمید نوریه که علی ذوالفقاری را می بره توی اتاق هیئت. اصغر مهدی زاده میگه که حمید نوری بود که من را از سلول انفرادی برد به راهرو مرگ به همراه فرزین نصرتی و مسعود خستو. حسن گلزاری گفته که وقتی من را از بند جهاد بردند به بند مقابل جهاد در ۱۰ مرداد، حمید نوری من را برد آنجا».
دادستان افزود: «من میگویم کاملاً امکانپذیر است که هیئت دهم مرداد در گوهردشت بوده اگر تمام روز نبوده باشه بخشی از قسمت روز را آنجا بوده. این را هم باید ذکر کنیم که در کتاب ایرج اطلاعاتی وجود داره که نوشته نصرتی نهم مرداد اعدام شده و این را هم باید بگیم که ایرج مصداقی خودش نهم مرداد در راهروی مرگ نبوده است».
از این پیشتر مزدور مصداقی بارها گفته بود در دهم مرداد ۶۷ هیأت مرگ در گوهردشت نبوده و هیچ اعدامی صورت نگرفته و (مهمتر اینکه) هر کس چنین چیزی بگوید دروغ میگوید.
۲-دادستان: «اصغرزاده هم میبرندش داخل حسینیه و بعد می بینه که اجسادی روی زمین افتادند. زندانیایی که روی صندلی وایستادند و طناب دار دور گردنشونه، اصغر مهدی زاده بعداً تعریف کرده که کارکنان زندان ناصریان هم باهاشون بودند و لشکری و حمید نوری هم، بعضیها صندلیها را لگد میزنند که زندانیان به دار آویخته بشوند. وکلای مدافع شدیداً حرفهای اصغر مهدی زاده را زیر سؤال بردند [ما، دادستانها] اذعان میتوانیم بکنیم که در این پرونده ثابت شده که یه جور [زندانیها را] می بردنشون آنجا یه جور اخطار بوده بهشون و ثابت شده که اصغر مهدی زاده چندین مرتبه قبل از اینکه حمید نوری دستگیر بشه تعریف کرده که من را بردند آنجا و دیدم زندانیانی که اعدام شده بودند. بنابراین اطلاعات جدیدی نیست این چیزی که اضافه شده حضور حمید نوری اضافه شده فقط. از اصغر پرسیدند، گفت حمید نوری اینقدر بارز نبود مقامش، در مقام سوم بعد از ناصریان و لشکری من زیاد توجهی نداشتم بهش و قضاوت ما این هستش که میتونه این توجیه منطقی باشه از طرف اصغر».
۳-دادستان: «حسین فارسی تعریف کرد که حمید نوری میاد جلو به طرف همان زندانی و میگه که بلند شو. بلندش میکنه، میکشه بلند میکنه. این اتفاق در مورد حسین فارسی در کتابش هم در این رابطه تعریف کرده است. فقط حسین فارسی نیستش که مشاهداتی از حمید نوری داشته، فقط اون نیستش تنهایی. مصداقی بعد ازظهر که میاد مشاهداتی داشته که نوری توی راهروی مرگ ولی هیچ حافظهای، خاطرهای که حمید نوری چیکار میکنه. یادش نمیآید دقیقاً».
۴-دادستان: «وقتی آدم کتابهای ایرج مصداقی را میخواند، میبیند که تمرکز او روی اتفاقاتی است که برای خودش افتاده، افکار خودش و هم بندیهایی که اعدام شدهاند. بغیر از اتفاقی که در کمیته [مرگ] توضیح کوتاهی نوشته که پرسنل زندان میکنند در رابطه با پیش هیئت بردن…. بغیر از اینکه ایرج مصداقی نوشته که ناصریان یکبار اسم صدا میزند، اسامی افرادی که باید اعدام بشوند درکتاب، دیگر اسم دیگری نمیبرد از کسانی که اسامی زندانیان را میخوانند. یا چه کسی زندانیان را میبرد به طرف حسینیه و جای دیگری نمینویسد.
و این کتابها [کتابهای مصداقی] بنابراین فرق دارد با کتاب رؤیایی که آفتابکاران است که آنجا برعکس بسیار توضیحاتی داده در مورد پرسنل زندان که آنها چکار میکردند…».