امروز دوشنبه ۲۴آبان، همزمان با شروع قیام خونین آبان ۹۸، دادگاه دژخیم حمید نوری برای چهارمین جلسه متوالی برگزار میشود. در این جلسه مجاهد خلق اکبر صمدی بهعنوان شاکی علیه دژخیم حمید نوری شهادت میدهد.
در هفته گذشته مجاهدان خلق محمد زند، مجید صاحب جمع و اصغر مهدیزاده بهعنوان شاکی در دادگاه حاضر شده و شهادت خود را از ماجرای قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ ابراز داشتند.
دادگاه در ساعت ۸ صبح به وقت محلی شروع شد.
وکیل شاکی مجاهد خلق اکبر صمدی ابتدا به معرفی وی پرداخت.
سپس سوال و جواب دادستان با اکبر صمدی شروع شد و دادستان از اکبر درخواست که مشاهدات خودش را از آنچه سوال میشود بگوید.
اکبر صمدی در رابطه با دستگیری خودش گفت که در سال۶۰ در حالیکه تنها ۱۴سال داشته دستگیر شده البته قبل از آن در سال ۵۹سه بار دستگیری داشته است.
به علت هواداری از سازمان به ۱۰سال زندان محکوم شده است
اکبر صمدی گفت اردیبهشت ۶۵ به زندان گوهردشت منتقل شده است.
ادای شهادت مجاهد خلق اکبر صمدی از روز ۸مرداد ۱۳۶۷
در بند ۲ طبق بالا بودم و روز۸مرداد پاسدارها ما را ازبند بیرون آورند و به راهروی مرگ بردند. زندانیان دیگر از جمله حقیقت طلب، شهریار فیضی، فرامرز جمشیدی، حیدر صادق کیاآبادی، علیرضا سپاسی… بودند که همه اسامی که خواندم در جریان قتلعام اعدام شدند.
در بین راه داوود لشکری ما را دید و به پاسدارها اعتراض کرد چرا اینها را آوردید
تا اسم آنها را نگفتهام نیاورید.
بعد ما را به انفرادی بردند و چند ساعت بعد داوود لشکری داخل بند آمد و اسامیمان را خواند و به بند قبلی یعنی به بند۳ بردند. اشاره کنم ساختمان منطقه بی را تخلیه کردند تا برای قتلعام آماده کنند.
بهدلیل اینکه این مجموعه با سایر قسمتها ارتباط نداشت و ساختمان اداری مانع میشد، این بند با بندهای دیگر ارتباط داشته باشد، فاصلهاش با بندهای دیگر زیاد بود لذا این مجموعه را آماده برای قتلعام کردند.
ما داخل بند ۳ رفتیم وقتی وارد بند شدم بچهها از ما استقبال کردند. آنجا اخبار و مسایل وقایع اخیر را به ما گفتند. اخباری که به ما دادند بیانگر این بود که تغییر و تحولاتی بهزودی صورت میگیرد.
تعدادی از این بچهها در اتاق تلویزیون بند که پاسداران به آن حسینه میگفتند داوود لشکری را با تعدادی از پاسداران دیده بوده که فرغونی با طناب دار منتقل میکنند.
چند ساعت بعد محمدرضا شهیرافتخار به من گفت برو در یکی از سلولها آنجا عادل نوری یک پیام دارد میخواند.
عادل نوری با محمود آرمیان از بند سه به انفرادی منتقل شده بود. عادل از سلول توسط مورس یک پیام دریافت کرده بود. بچهها ۳۰نفره میرفتند داخل این سلول و عادل پیام را میخواند.
این پیام پیامی بلند و یک صفحه یا دو صفحه A4 بود… عادل وقتی پیام را خواند دیدم که دقیق و واو به واو پیام را میخواند.
این پیام تحلیلی بود بین رابطه مقاومت ایران و رژیم.
وقتی عادل پیام مسعود رجوی را خواند من رفتم و در همین موقع عدهیی از بچهها را بردند و بهطور خلاصه روزهای هشتم و نهم آنها را از بند بردند.
روز هشتم غلامحسین اسکندری، حسین سبحانی، منصور قهرمانی، رضا زند، منصور کباری، و چند نفر دیگر بودند که ۸مرداد از بند خارج شدند.
غلامحسین اسکندری در بند۴ قزلحصار مسئول من بود حسین سبحانی در سال۵۸ و ۵۹ با هم در بخش دانش آموزی فعالیت میکردیم.
حسین سبحانی در مدرسه دارالفنون میدان توپخانه تهران درس میخواند.
وقایع بعد از ۸مرداد
نهم مرداد ابتدا مهرداد نور امین، مهرداد اردبیلی را بردند و بعد بچههای کرج علی اوسط اوسطی، محمد فرمانی و چند نفر دیگر که اسامیشان درست یادم نیست و این وقایع در ۹مرداد است.
روز دهم در حال گفتگو و بحث بین خودمان بودیم که یکباره داوود لشکری وارد بند شد و گفت محکومین ۱۰سال و ۱۰سال به بالا بیایند بیرون.
از آنجایی که من تازه از انفرادی آمدم بیرون اعتراض کردم. خواستم ببینم چه ترفندی دارند. به داوود لشکری گفتم من تازه از انفرادی آمدهام گفت دست من نیست باید بیایید بیرون. ما چند نفری که نشسته بودیم نیم خیز ایستاده بودیم کنار دستم ایرج مصداقی نشسته بود به او گفت تو بنشین و نیا بیرون. البته قبلاً هم داوود لشکری هوای ایرج مصداقی را داشت.
ما ۶۰ تا ۷۰نفر بیرون آمدیم بعد داود لشکری پس از چند سؤال ما را به دو دسته تقسیم کردند و من با تعدادی به فرعی همکف منتقل شدیم بقیه به انفرادی یا جای دیگر رفتند.
انتقال به راهروی مرگ
من تا روز ۱۲ آنجا بودم و بچهها اخبار را به ما منتقل کردند روز دوازدهم چند پاسدار آمدند فرعی پایین و دو سری اسامی را خواندند من جزو سری اول بودم.
بعد آمدیم در راهرو مرگ نشستیم و تقریباً اوایل صبح بود. بعد از چند دقیقه ناصریان اسم مرا خواند و به هیأت مرگ برد.
بعد از اینکه چشمبند را برداشتم نیری از من اسم و مشخصاتم را پرسید بعد راجع به دستگیری و اتهام سؤال کرد و گفت عفو میخواهی گفتم من ۷سال است زندان هستم سه سال باقیمانده ارزش عفو ندارد.
بعد گفت اتهامت چیست گفتم هواداری گفت هواداری از چی گفتم هواداری از سازمان بعد گفت برو بیرون.
من آمدم بیرون بعد رفتم نشستم اما از وضعیت اعدامها اطلاع دقیقی نداشتم فقط میدانستم که عدهیی اعدام شدهاند. کنار دستم رضا فلانیک بود من با او در سالن۴ همبند بودم رضا هنگام خروج از مرز برای پیوستن به مجاهدین به همراه رضا ثابت رفتار، محمود میمنت، جواد نادری، دستگیر شده بود.
رضا از من سؤال کرد میخواهند چکار کنند گفتم میخواهند اعدام کنند و من مشابه این وضعیت را در سال۶۰ دیدم.
وقتی ۵مهر به اوین منتقل شدم گفتم وسیلهام را میخواهم گفتند نیاز نداری گفتم غذا میخواهم گفتند نیاز نداری.
در همین حال رئیسی آمد سراغ من و مرا صدا کرد. رئیسی آنموقع جانشین دادستان بود مرا برد یک اتاق تکی و نزدیکی اتاق هیأت مرگ.
نام و نام خانوادگی و اتهامم را پرسید و گفت مبارزه مسلحانه را محکوم کن.
گفتم من وقتی دستگیر شدم یک سلاح ژ۳ قدش از من بلندتر بود. بعد گفت کومله یکی از احزاب کردی را محکوم کن. گفتم من کرد و کوملهای نیستم، بعد عصبانی شد و مرا از اتاق بیرون انداخت و به راهرو مرگ فرستاد. وقتی نگاه کردم کسی از بچهها دیگر نبود عدهیی جدید را آوردند و رضا فلانیک را هم برده بودند.
وقتی مجددا مرا برگرداند نزدیک عباس افغان بودم او تعادل روانی نداشت و در اوین در اثر شکنجه تعادلش را از دست داده بود. البته تنها عباس افغان چنین وضعیتی نداشت ۴نفر دیگر نیز تعادلشان را از دست داده بودند.
عباس افغان را چند دقیقه بعد برای اعدام بردند. در راهرو مرگ تقریباً چراِغها خاموش بود ولی هرازگاهی که در سالن مرگ باز میشد من انعکاس نور را در آنجا میدیدم.
در راهروی مرگ فقط میدیدم بچهها میروند و درتاریکی محو میشدند و پاسداران مرتب در تردد بودند. تعدادی مسلح نیز ایستاده بودند.
اکبر صمدی روی ماکت نشان میدهد.
دو نفر از آنها کنار در چهار لنگه می ایستادند سلاح کوتاهی داشتند.
دو نفر هم مقابل در ورودی اتاق هیأت مرگ و دو نفر دیگر هم طرف دیگر اتاق هیأت مرگ ایستاده بودند.
بچهها را از این قسمت داخل اتاق هیأت مرگ میکردند و از آن طرف به طرف راهرو مرگ میفرستادند. بعد از راهرو هیأت مرگ به سالن مرگ میرفتند.
حیدر صادقی که با هم قبلاً در کریدور و با هم همبند بودیم حیدر نیز در این صفها بود و اعدام شد.
بعدازظهر یکی از بچهها کنارم نشست که قبلاً با هم همبند بودیم گفت اعدامها در جریان است اینکه میگویند هیأت عفو، دروغ است، این هیأت مرگ است و نفراتی هم مانند نیری، شوشتری، اشراقی، رئیسی کسانی هستند که عضو هیأت مرگ هستند. بعد پورمحمدی که نماینده وزارت اطلاعات در هیأت مرگ بود.