خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در نوشتهای تهدیدآمیز خواستار تکرار قتلعام ۶۷ شد. این رسانه سپاه در نتیجهگیری مقاله تهدیدآمیزش نوشت: «در شرایط فعلی که برخی از عناصر مزدور اعم از ایرانی و اتباع … با قاچاق تسلیحات به داخل کشور بسترساز شهادت صدها شهروند ایرانی اعم از زن، کودک، افراد غیرنظامی شدهاند، مستحق اعدام به شیوه سال ۱۳۶۷ هستند. به نظر میرسد که برخلاف تبلیغات شبکههای معاند که اعدامهای سال ۶۷ را ضدحقوق بشری نشان میدادند و تلاش کردند تا از شخصیتهای دخیل در این ماجرا مانند شهید رئیسی به عنوان آیتالله اعدام یاد کنند، امروز افکار عمومی جامعه ضرورت چنان برخورد درستی را با شبکه تروریسم داخلی لمس کرده و آن را ارج مینهد.»
قتلعام ۶۷در چه شرایطی رخ داد؟
از زمان وقوع قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، که طی آن هزاران زندانی به حکم یک فتوا و در سکوت خبری مطلق به قتل رسیدند، همواره این سؤال مطرح بوده که آیا چنین جنایتی در شرایط امروز ایران دوباره قابل تکرار است یا نه؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند درک دقیق تفاوتهای بنیادین میان شرایط ایران در سال ۱۳۶۷ با وضعیت کنونی است. شرایطی که اگر درست و دقیق دیده شوند، اثبات خواهند کرد که امکان تکرار آن جنایت نه تنها بسیار بعید، بلکه برای خود رژیم نیز یک خودکشی سیاسی خواهد بود.
در آن دوران، خمینی با خروج از یک جنگ هشتسالهی ویرانگر و درگیر با بحران مشروعیت و انسداد سیاسی، برای نجات حاکمیت، دست به جنایت سازمانیافتهای زد. او در اوج قدرت شخصیاش و با حضور بیرقیب در رأس هرم قدرت، تصمیم به حذف فیزیکی زندانیان سیاسی مجاهد گرفت. حضور شخص خمینی در رأس حکومت، ساختار منسجم سرکوب، نبود اطلاعرسانی آزاد، و خلأ توجه جهانی به نقض حقوق بشر در ایران، همگی دست به دست هم دادند تا رژیم بتواند آن جنایت را در سکوت مطلق و با خونسردی عملیاتی کند.
خامنهای دیکتاتور فاقد قدرت
امروز، اما، هیچیک از آن مؤلفهها دیگر وجود ندارد. رهبر فعلی رژیم، خامنهای، نه تنها کاریزماتیک نیست، بلکه یک چهره شکستخورده، ضعیف و فاقد توان تحمیل تصمیمات رادیکال به ساختار فرسوده حکومت خود است. شکاف درونی رژیم، جنگ قدرت در سطوح بالا، ناتوانی ساختاری در مدیریت بحرانهای داخلی و منطقهای، و از همه مهمتر، جامعهای بیدار و پرخروش، مانع اصلی تکرار چنین جنایتی هستند.
در سالهای اخیر، مردم ایران با مجموعهای از قیامهای عظیم و خونین—از اعتراضات ۸۸ گرفته تا خیزشهای ۹۶، ۹۸، و قیام گسترده ۱۴۰۱—ارادهی خللناپذیر خود برای سرنگونی تمامیت رژیم را به نمایش گذاشتهاند. تفاوت امروز با سه دهه پیش در این است که آن روزها جامعه در خاموشی و سرکوب کامل قرار داشت، اما امروز در دل اختناق هم فریاد «نه به اعدام» از درون زندانها شنیده میشود. زندانیان سیاسی در دهها زندان با اعتصاب غذا و مقاومت مدنی، عملاً اجازه نخواهند داد تکرار ۶۷ بهسادگی رقم بخورد.
در همین زمینه
تفاوت شرایط بینالمللی
از منظر بینالمللی نیز، شرایط تغییرات عمیقی داشته است. دیگر آن سکوت مرگبار سازمانهای بینالمللی وجود ندارد. امروز اگر تنها زمزمهای از احتمال اعدام دستهجمعی یا کشتار گسترده به گوش برسد، موجی از واکنشهای جهانی به راه میافتد. تنها در روزهای گذشته، در واکنش به سخنان تحریکآمیز مسئولان رژیم، دهها نهاد حقوق بشری بیانیه صادر کردند و گزارشگر ویژه سازمان ملل صراحتاً هشدار داد که جهان نظارهگر هرگونه اقدام فاجعهآمیز خواهد بود.
از منظر رسانهای نیز جهان امروز، جهان پنهانکاری نیست. در سال ۶۷، هفتهها و ماهها گذشت تا اخبار قتلعام از پرده بیرون افتاد. اما امروز با یک گوشی تلفن و اینترنت، کوچکترین حرکت سرکوبگرانه در لحظه به تیتر رسانههای جهان تبدیل میشود. رژیمی که از افشای یک اعدام، اینگونه به تکاپو میافتد، آیا توان و جرأت تکرار قتلعام هزاران نفر را دارد؟
فراتر از آن، باید توجه داشت که اگر حتی تصور چنین جنایتی در میان مقامات رژیم مطرح باشد، بهای آن برای خود حکومت غیرقابلتحمل خواهد بود. تکرار یک کشتار دستهجمعی نه تنها قیامهای داخلی را فوراً شعلهور خواهد کرد، بلکه کل ساختار حکومت را در معرض شکافهای انفجاری قرار خواهد داد. رژیمی که از درون متلاشی شده، دستگاه سرکوبش فرسوده و نیروی سیاسیاش دچار بحران رهبری است، چگونه میخواهد با هزینههای چندبرابری یک فاجعه مشابه مقابله کند؟
در برابر این تحلیل، شاید کسانی به اظهارات مقامات رژیم مانند پورمحمدی استناد کنند که گفته بود: «اگر دوباره در آن موقعیت قرار بگیریم، همان کار را تکرار میکنیم». اما این اظهارات بیش از آنکه نشان از توان عملی باشد، نشانهای از درماندگی سیاسی و نیاز به تهدید لفظی برای حفظ نیروهای در حال ریزش خودشان است. فریادهای تهدید، جای عمل را نمیگیرد؛ خاصه آنکه تجربهی تاریخی نیز نشان داده است که خمینی با آنهمه قدرت، نتوانست با قتلعام مجاهدین را نابود کند، چه رسد به خامنهای شکستخورده که حتی توان مقابله با یک اعتراض شهری را ندارد.
در نتیجه، نه فضای اجتماعی، نه ساختار سیاسی رژیم، و نه وضعیت بینالمللی، هیچکدام به حاکمیت ایران اجازه تکرار آن فاجعه را نمیدهند. جنایت ۶۷ در حافظه تاریخی مردم ایران باقی مانده، اما تجربهی امروز به ما میگوید که جامعهای که آن روزها خاموش بود، امروز نه تنها بیدار، که آماده پاسخگویی در همان لحظه است. اینبار اگر دست رژیم به جنایتی آلوده شود، پیش از آنکه بتواند آثار آن را پنهان کند، شعلهی پاسخ از درون و بیرون، ارکان پوسیدهاش را در هم خواهد کوبید.
ایران آزادی