به یقین دیدگاه ارتجاعی و ضد ورزشی دیکتاتوری مذهبی آخوندها به مقوله ورزش و نظارت مستقیم حاکمیت بر کلیه دستگاه ها و ارگان های ورزشی، آنهم با حضور عوامل سرسپرده و مدیران سپاهی و بسیجی و در یک کلام دولتی کردن کل ورزش در ایران بحران زده، نتایج فاجعه آمیزی را از خود برجا گذاشته است.
اگرچه موضوع ورزش همه زندگی انسان نیست، ولی بدیهی است که بخش مهمی از آن میباشد، چراکه با مقوله هایی مانند تحرک، شادابی و سرزندگی جامعه و بویژه نسل جوان سرو کار دارد.
در این راستا باید به نقش اساسی و تاثیر گذار مقوله ورزش در ارتقا سلامت جامعه، کاهش مشکلات اجتماعی و فرهنگی، افزایش انگیزه برای رقابت سالم و دور شدن جوانان از آسیب های خانمان سوز و مصیبت باری همچون اعتیاد و بزهکاری توجه نمود.
براین سیاق به هر میزان سرمایه گذاری، برنامه ریزی کوتاه و طولانی مدت و مدیریت سالم و یا ایجاد زمینه های مناسب و مفید برای مشارکت مردم و بخصوص جوانان، می تواند راهشگا و حلال بسیاری از معضلات و آسیب های اجتماعی باشد که اکنون به یمن دیکتاتوی ولی فقیه در ایران ساری و جاری گردیده است.
اساسا نیمچه توجه آخوندها به ورزش در ایران، آنهم تنها در چند رشته ورزشی خاص تنها در راستای اهداف شوم و سرکوبگرانه حاکمیت و صرفا جهت سوء استفاده ابزاری از ورزش می باشد.
از آنجا که رژیم به انزجار و تنفر مردم ایران نسبت به نظام آخوندی و نیز نسبت به ابعاد گسترش و افزایش اعتراضات و مخالفت ها از سوی اقشار مختلف جامعه و استقبال آنان از توانمندی و اقتدار مقاومت و تنها آلترناتیو دموکراتیک یعنی شورای ملی مقاومت آگاه می باشد، براین منطق می توان هراس و کابوس دیکتاتوری از امر سرنگونی را بخوبی لمس نمود. دراین راستا یکی از گسل های مهم در جامعه جوان و پویای ایران، همان میادین ورزشی و تجمع هزاران جوان در سالن ها و اماکن ورزشی است که همواره تهدیدی جدی برای کل حاکمیت می باشد.
بر این منطق است که روزانه شاهد کنترل و نظارت دستگاه های سرکوبگر اطلاعاتی، بسیج، سپاه و خیل عظیم لباس شخصی ها بر تمامی امور ورزشی برای جلوگیری از گسترش اعتراضات و تبدیل شدن میادین به بمب های ساعتی می باشیم.
جدا از بررسی و تحلیل های کارشناسانه در مورد برنامه و اهداف وزارت ورزش، فدراسیون ها و دیگر ارگان های ذیربط، عملکرد مسئولین و مدیران حکومتی، نتایج و راندمان تیم های ورزشی و ورزشکاران در رشته های مختلف، چه در رقابت های داخلی و چه بین المللی که بایستی در فرصت های مناسب به آن پرداخت و با توجه به انبوهی از وقایع و رویداد ها در جامعه ورزشی ایران بویژه طی یکسال گذشته تا به امروز میتوان به وضعیت انفجاری و وخیم بودن کل دستگاه ورزش تحت حاکمیت ملا ها پی برد.
برای نمونه فرار ورزشکاران به خارج، تهدید به محروم نمودن ورزشکاران، ورشکستگی مالی باشگاهای ورزشی حتی دو باشگاه بزرگ پایتخت پرسپولیس و استقلال با بیش از ۴۰ میلیون هوادار، اعتراضات دختران و زنان ورزشدوست علیه تبعیض و عدم اجازه به حضور در میادین ورزشی، افزایش عصبیت های ناشی از کنترل و محدودیت های حکومتی که عمدتا به درگیری های فیزیکی، افشاگری، فحاشی و شکایت ورزشکاران علیه یکدیگر می انجامد، تماما گوشه هایی از پازل بحران در دستگاه ورزش کشور را به نمایش می گذارند.
بیش از پرداختن و اشاره به اینگونه رفتار و حرکات غیر ورزشی و غیر اخلاقی باید به یک اصل و بحران واقعی در حیطه ورزش که البته جدا از بحران های دیگر درعرصه های مختلف کشورمان نیست، اشاره شود و آن موضوعی بنام سرکوب در میادین ورزشی و بویژه سرکوب علیه دختران و زنان ورزشدوست میهنمان می باشد.
در حالیکه بیش از نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل میدهند و در حالیکه از زمان بروی کار آمدن دیکتاتوری ولی فقیه زنان همواره مورد آزار، تحقیر، سرکوب، محرومیت، تبعیض جنسیتی و محدودیت قرار میگیرند، باید بطور اجمال به کمبود واقعی امکانات، تاسیسات و سالن های ورزشی مختص به بانوان، عدم مهیا بودن شرایط و زمینه های امن و مساعد جهت شرکت و فعالیت زنان در ورزش، افزایش محدودیت و کنترل شدید و تحقیرآمیز در مورد انتخاب نوع پوشش و البسه، با توجه به نوع رشته ورزشی مورد علاقه زنان، گسترش محدودیت و حتی محرومیت دختران و زنان به سفرهای ورزشی داخلی و خارجی با توجه به قوانین ارتجاعی در مورد حق و حقوق زنان اشاره شود.
به موازت این واقعیات نیز باید به فساد مالی، رانت خواری، وجود باند های مافیایی و آقازاده ها در دستگاه ورزش، سوء مدیریت، فساد اخلاقی و خان و خان بازی در دستگاه ورزش کشور بعنوان عامل اصلی بروز بحران در دستگاه ورزش ایران اشاره نمود.
نگارنده ضمن آگاهی نسبی از وجود محرومیت و محدویت های گسترده علیه زنان و دختران ورزشکار میهن ام که متاسفانه تحت این حاکمیت ضد زن، ضد ورزش و ضد ایرانی نهادینه شده است، تلاش دارد تا با توجه به رشته تخصصی ام در فوتبال، به چند نمونه از رفتار و عملکرد غیر ورزشی که مجموعه ای از آن تا امروز عواقب و نتایج مخرب و فاجعه آمیزی بخصوص در حیطه ورزش دختران و پسران جوان وطنمان داشته است، اشاره کند.
بعنوان مثال مهرداد میناوند از بازیکنان پیشین تیم ملی ایران در یک برنامه زنده تلویزیونی “من و شما” بطور باور نکردنی به علیرضا منصوریان مربی تیم فوتبال استقلال با دادن لقب “ششعلی خان” و به مهدی رحمتی دروازه بان این تیم با دادن لقب “پنگوئن” توهین نمود. این توهین ضمن به خشم آوردن هواداران این تیم، خود دلیلی شد تا منصوریان و رحمتی در صدد شکایت بر علیه میناوند برآیند.
در نمونه ای دیگر که بیش از هرچیزی یک دجال گری شناخته شده میباشد، تهدید به محرومیت مسعود شجاعی و احسان حاج صفی از تیم ملی فوتبال ایران می باشد. این دو ورزشکار که عضو باشگاه پانیونیوس یونان هستند، در بازی برگشت در مقابل تیم مکابی اسرائیل به میدان رفتند، امری که باعث خشم و هراس مزدوران خامنهای در فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش ایران گردید و موضوع تا بدانجا پیش رفت که حتی رژیم این ورزشکاران را تهدید به محرومیت از حضور در تیم ملی نمود.
اما دیدیم که در مقابل پاسخ قاطع جامعه ورزشی بین المللی از سوی فیفا مبنی بر محرومیت رژیم از حضور در مسابقات جام جهانی روسیه، حکومت در اقدامی قابل پیش بینی و از موضع بسیار ضعیف و ذلیلانه ادعا کرد که محرومیتی در کار نیست!! و بدین سان از مواضع خود عقب نشینی نمود.
همچنین در ارتباط با ورزش زنان و عدم اجازه حضور دختران و زنان علاقند به ورزش باید به مقاومت و مقابله آنان علیه شیوه های سرکوبگرانه گزمگان حکومت در میادین و اماکن ورزشی اشاره نمود. مقاومتی که با آن زنان میهنمان با شیوه های مختلف، فریاد اعتراض و افشاگری های خود در پشت درب های بسته استادیوم ها و میادین ورزشی را علیه ستم مضاعف، سرکوب، زورگویی و محرومیت به جامعه منتقل می نمایند. دراین راستا اخیرا شاهد نمونه جدیدی از مقاومت و اعتراضات دختران در ارتباط با مانع شدن از حضور در استادیوم ها و تشویق بازیکن و تیم محبوب خود، با حمل پلاکارد های اعتراضی در مقابل استادیوم فوتبال در اصفهان بودیم که بسیار ارزشمند و قابل ستایش می باشد.
محمود گودرزی، وزیر اسبق وزارت ورزش در آذرماه ۹۳ به «چالش در ورزش» ایران که همانا نگاه غیر تخصصی به ورزش پس از انقلاب ضد سلطنتی می باشد، اعتراف نمود. وی اذعان می کند که مدیریت ورزش عموما در اختیار کسانی است که نگاه غیر فنی و غیر کارشناسی به ورزش دارند.
ترجمان این جملات به معنای سپردن پست های تخصصی به مزدوران سپاهی و بسیجی میباشد.
در ادامه چنین سیاستی، شاهد نهادینه شدن فساد در دستگاه ورزش از سالها پیش و بخصوص طی یکسال گذشته در کل ورزش ایران بوده ایم. این واقعیت در نهایت به بروز بحران های مالی شدید در باشگاهها که اکثرا بعد از انقلاب مصادره شده اند و از نظر بودجه و مدیریت (یعنی اختیار کنترل و سرکوب) وابسته به دولت میباشند، راه برده است.
در این رابطه و بکرات طی یکسال گذشته شاهد اعتراض فوتبالیست ها بوده ایم، بطوریکه بدلیل ضعف و عقب افتادن تعهدات مالی باشگاهها، از حضور در تمرینات تیم امتناع کرده اند.
باید اشاره کرد که جدا از اعتقاد و یا تأیید یک ورزش حرفهای، متاسفانه به دلیل وجود فساد نهادینه شده در ورزش کشور، اکنون شاهد پدیدار شدن بحرانی دیگر بنام پول کاذب در ابعاد غیر واقعی و نجومی در ورزش ایران هستیم، امری که هیچ همخوانی با آنچه که مثلا فوتبال حرفه ای نامیده میشود، ندارد و اصولا قابل مقایسه با استانداردهای شناخته شده بین المللی نیستند.
این سخن بدان معنا است که کیفیت و آنچه در زمین چمن بعنوان یک فوتبال حرفه ای و لیگ های معتبر می بایستی ارایه شود با آن میزان از ورود پول و داد و ستد انجام شده همخوانی ندارد.
در پایان باید بر این واقعیت تاکید شود که هراس حاکمیت و راه اندازی سیستم های کنترل و سرکوب در میادین ورزشی، بازتاب همان هراس رژیم از سرنگونی است. اخیرا مصاحبه ای از علی دایی در تلویزیون حکومتی مشاهده نمودم که این ذوب شده در دستگاه ورزش ولایت در ارتباط با کشته شدن پاسدار محسن حججی به پرسش گزارشگر تلویزیونی چنین توضیح و پاسخ میدهد:
“این شهیدان غیر مستقیم دارند از مملکت خودمون دفاع میکنند………….مطمئنا اون ها هستند که ما توی این آرامش مثلا امروز می تونیم یک فروشگاه دیگه افتتاح کنیم” !!.
آری سخن از واقعیت های ملموس و بحران های عظیمی است که تمامیت رژیم را به محاصره خود درآورده است. به یقین مقوله ورزش نیز جدا از این مجموعه نیست.
براین منطق است که معنا و مفهوم سرکوب و کشتار علیه آحاد مردم ایران و بویژه ورزشکاران و ورزشدوستان میهنمان رنگ و بوی واقعی خود را به نمایش می گذارد. همان عنصر اجتماعی که رژیم در وحشت از محبوبیت و نام ورزشکاران مردمی و متعهد به آرمان ها و اهداف انقلاب ضد سلطنتی و ایستادن در کنار مردم در مقابل ظلم وستم آخوندی، همواره مورد سرکوب قرار گرفته است. بهای این ایستادگی را ورزشکاران به مانند دیگر گسل های اجتماعی با دستگیری، اعدام، شکنجه و یا تبعید و مهاجرت به خارج پرداخته اند و تا زمانیکه این رژیم ضد ایرانی و ضد ورزش بر میهنمان حاکم هست، بازهم خواهند پرداخت.
یاد خاطره تمامی آن عزیزان گرامی باد.