حمید معاصر: پیوند یک «بنجل‌فروش» با نئوفاشیستهای شاهپرست

سال ها پیش زنده‌یاد مجاهدخلق حمید اسدیان شاعر و نویسنده پرارج و محقق بزرگ جنبش دادخواهی، در مقاله ایی مفصل در باره بنجل فروشی اسماعیل نوری علا موسوم به ”جنبش سکولار دمکراسی” با ریزبینی خاص خود، از درد بی درمان او علاوه بر توهم نوشته بود: «آقای نوری‌علا متعلق به آن جریان روشنفکری بی‌بو و بی‌مایه‌ای است که ویژگی اصلی‌اش بنده تعادل قوا بودن است.»

 تحولات بعدی صحت این درد بی درمان را مشخص‌تر کرد. حالا حساب کنید اگر توهم و تعادل قوا در هم ضرب شود، ضریب خطایش در تصمیم گیری چقدر می شود!. به گمان من باید چیزی در حد ضریب خطای رضا خان باشد که خودش را به بند تنبان هیتلر آویخت! با این تصور و توهم که بزودی هیتلر جهان را تسخیر خواهد کرد!  آنچه در زیر می آید سیر خط زرد همین توهم است. باید همین جا یادآور شوم که در این نوشته فاکت هایی را از همان نوشته ارزشمند زنده یاد حمید اسدیان عاریه گرفته ام .

با فروپاشی ساختار شاه و برآمدن رژیمِ جدید، بازار «محصولات سیاسی» دگرگون شد و انواع و اقسام روشنفکران و فعالان ناگهان فرصتِ عرضه‌ خود یافتند. طبیعی بود که پس از هر تحول بزرگ، عناصر مختلفی سر برآورند؛ اما حقیقت تلخ آن است که بسیاری از کسانی که امروز خود را مدافع دموکراسی و سکولاریسم می‌نامند، در سال‌های بحرانیِ آغازینِ رژیم دینی یا غایب بودند یا در مواضعی قرار داشتند که از اعتراض علنی امتناع می‌کردند. این واقعیت تاریخی را نمی‌توان با نطق‌های امروزین پاک کرد.

این مسئله، نه یک اختلاف شخصی، که بازتابگر ماهیت چیزی است که نوری‌علا نمایندگی می‌کند: جریانی که در حساس‌ترین بزنگاه‌ها ، به‌جای ایستادن مقابل قدرت و دفاع از مردم، راه سکوت و عقب‌نشینی را برگزیده است. جریانی که وقتی خون بی‌گناهان بر زمین می‌ریخت، نه‌تنها سکوت کرد، بلکه با چهره‌ای آرام و لبخندی روشنفکرانه، در حاشیه امن خویش زیست. امروز همان جریان، با ژست آکادمیک و ادبیات به‌ظاهر متمدن، از حذف و بی‌اعتبارسازی رقبای اپوزیسیون استقبال می‌کند؛ گویی رسالتش نه مبارزه با استبداد، که تضعیف و شکستن هر صدایی است که در برابرش بایستد.

پرسش‌ها اینجا مستقیم و بی‌رحمانه‌اند: در آن روزهایی که ساواک شاه جوانان را در زندان‌ها شکنجه می‌کرد، صدها مبارز را به جوخه اعدام می‌سپرد و مخالفان را در خیابان‌ها ترور می‌کرد، نوری‌علا و دوستان هم‌پیاله‌اش کجا بودند؟ هرگاه یکی از این حضرات به دست ساواک بازداشت می‌شد، به‌سرعت در بازجویی‌ها لب می‌گشود، اطلاعات می‌داد و گاه حتی به ترورهای ساواک تسلیت می‌گفتند! این سابقه سکوت و سازش، هر قدر هم که تلاش شود در لابه‌لای خاطرات و مقالات پنهان بماند، از نگاه افکار عمومی و حافظه سیاسی مردم دور نمی‌ماند. افکار عمومی فراموش نمی‌کند چه کسانی در لحظه خطر عقب نشستند و بعد، در روزگار امن، خود را قهرمان اندیشه و دموکراسی جا زدند. نوری‌علا با لفاظی، بازی با کلمات، و بازتعریف‌های ظاهراً «نو» می‌کوشد پرونده گذشته را بپوشاند. اما این بازتعریف‌ها، جز یک پوسته تبلیغاتی، چیزی در خود ندارد و در اولین آزمون سیاسی فرو می‌ریزد.

مرور مسیر او، تصویری روشن‌تر می‌دهد: ابتدا شیفتگی آشکار نسبت به خمینی و معرفی او به‌عنوان «پدیده‌ای دلگرم کننده»؛ سپس مهاجرت سریع به لندن در سال ۵۸ و سال‌ها غیبت از هر کنش جدی سیاسی؛ و بعد، بازگشت تدریجی به میدان با طرح‌هایی چون «سکولاریسم نو». این بازگشت، نه نتیجه تحول فکری عمیق، بلکه بیشتر شبیه بازاریابی یک برند شخصی است؛ برندی که با استفاده از خاطره‌زدایی، می‌خواهد جای خود را در اپوزیسیون تثبیت کند. اما سؤال اصلی همچنان باقی است: چرا در سال‌هایی که قتل‌عام زندانیان سیاسی، سرکوب خونین جنبش‌ها، و موج اعدام‌ها جریان داشت، این چهره و امثال او حتی یک‌بار صدای رسا نداشتند؟

آیا باید این غیبت را نشانه بلوغ و بازنگری فکری دانست؟ یا باید آن را به‌عنوان یک انصراف عملی از مسئولیت و یک خیانت به جنبش آزادی‌خواهانه تحلیل کرد؟ بسیاری از ناظران و فعالان سیاسی، پاسخ دوم را باور دارند.

امروز بسیاری از فعالان اپوزیسیون، «مهستان» نوری‌علا را نه به‌عنوان یک پلتفرم جدی سیاسی، بلکه به‌عنوان بازاری برای کالاهای دست‌دوم و بنجل سیاسی می‌بینند؛ بازاری که در آن چهره‌هایی با گذشته‌  مسئله‌دار و روایت‌های تحریف‌شده، خود را در بسته‌بندی‌های نو عرضه می‌کنند.

پیش از حضور در مونیخ، نوری‌علا در مصاحبه‌ای تلویزیونی اعلام کرد که تمرکز می‌بایست بر ایجاد یک «آلترناتیو» واحد برای مقابله با رژیم و نیز مقابله با مجاهدین باشد. واضح بود که رژیم را در کنار مجاهدین آورده اند که زیاد آبرو ریزی نشود و آنچه در عمل رخداد کنفرانس نشان داد اینکه که«آلترناتیو» دست ساز استعمار بیش از آن‌که علیه رژیم باشد، برای مقابله با مجاهدین تشکیل شده است؛ شعارهایی که در کنفرانس شنیده شد.

وقتی مصاحبه نوری‌علا پیش از حرکت به مونیخ را شنیدم، بی‌اختیار به یاد سخنی افتادم که سال‌ها پیش از او شنیده بودم و زنده‌یاد حمید اسدیان آن را در نقدی طولانی مورد نقد قرار داده بود: نوری علا گفته است :‌«بعد از ۴۰ سال ملت ایران شکنجه دیده و ضرر کرده، حالا اگر بخواهد آقای خامنه‌ای را بردارد و خانم رجوی را جای او بگذارد، باید به عقل این ملت شک کرد و گفت خلایق هر چه لایق.» این گزاره، آن‌قدر توهین‌آمیز است که شنونده را به خشم می آورد. زیرا نه تنها مجاهدین، بلکه به‌طرز موذیانه‌ای شعور و انتخاب مردم را به تمسخر می‌گیرد. چگونه ممکن است کسی که دم از سکولار دموکراسی می‌زند، چنین دید پست و تحقیرآمیزی نسبت به افکار عمومی داشته باشد؟

نوری‌علا در کنفرانس مونیخ نیز صراحتاً گفت که بین جمهوری و پادشاهی تفاوت بنیادین چندانی وجود ندارد و آنچه مهم است «جوهره جمهوریت» است و نه نام یا قالب نظام. این نگاه، از منظر بسیاری، تلاشی است برای تولید باسمه ایی چند جمهوری‌خواه بی هویت برای حمایت از بچه‌شاه! اینهم ازهنرهای نادر دار و دسته نوری علاست، و کوبیدن صوری بر طبل میان تهی وحدت همه جناح ها. اما در محتوا از اینهم مفتضح تر است. اگر کسی به دفترچه پرفضاحت «مرحله اضطراری، پروژه شکوفایی ایران» که برای دوران گذار 100 روزه پس از سرنگونی، مراجعه کرده باشد می‌تواند ببیند که چگونه نوری علای سکولار دمکرات پای یک نئوفاشیسم سلطنتی را امضا کرده و تمام اختیارات ولی فقیه را یکجا به شازده به عنوان ”رهبر خیزش ملی” داده است. از نصب رئیس دولت تا رئیس قضاییه و اعضای پارلمان موقت! تا حفظ ماشین سرکوب و بازسازی سازمان اطلاعات و امنیت ملی ـ ”ساوام” بجای ”ساواما” ولی فقیه و ”ساواک” پرویزثابتی ـ آریامهری و تحت فرمان شازده قرار دادن آن، همه آنها پیش نویس فاشیسم نوینی است که برای فردای میهن  خواب دیده اند. براستی شرم‌آور است که کاشف سکولاریسم و همگنان بریده‌ از مبارزه که تا همین اواخر مجیزگوی ”امام خمینی ضدامپریالیست” بودند اکنون تحت عناوین ”جمهوریخواه و چپ”! باسمه ایی بی هویت، به این فاشیسم عریانِ بدتر از شاه کرنش کرده و کف و دف زنان سرود شاهنشاهی نیز می‌خوانند تا شازده نسخه نجات ملت بپیچد.

بخوبی می توان نتیجه گرفت محفلی که اینچنین خودش را به نئوفاشیست ها آویزان کرده و برای آنها بازار گرمی می کند، چه چفت و بست هایی دارد. محفلی که نوری‌علا در قالب آن ظاهر می‌شود مدت زمان زیادی است که عملاً به پاتوق مزدوران تبدیل شده که همگی و بلااستثناء یک دوره آموزش در ”انجمن نجات” ولایت (شعبه وزارت اطلاعات) از سر گذرانده و برای ماموریت به خارجه تف شده اند. حضور عناصری همچون غلام‌حسین نژاد، فرشید نصراللهی و محمدکرمی، عیسی آزاده، داوود باقروند در مهستان نوری‌علا، این سوال را مطرح کرده که آیا این محفل مزدوران وزارت اطلاعات نیست؟ نکته مهمتر اینکه طبق اسناد و مصاحبه‌های موجود، نوری علا با اشراف به سوابق و هویت این مزدوران آنها را یارگیری می کند و فقط جای ایرج مصداقی خالی بود که او نیز در مونیخ به محضر بچه‌شاه شرفیاب شده و سناریو تکمیل شد. پس بی‌سبب نیست که در تظاهرات قبل و حین جلسه مونیخ، شعار ”مرگ برمجاهدین” داده شده و قبل از جلسه نوری‌علا در مصاحبه‌ای تلویزیونی اعلام می کند: ”هدف کنفرانس ایجاد یک آلترناتیو واحد برای مقابله با مجاهدین است” . اینست سکولاریسم شاهنشاهی!

مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر

حمید معاصر

همبستگی ملی