روایتی از تاریخ معاصر ایران – بخش چهل و پنچ

مهرداد هرسینی

انحلال حزب دست نشانده ی رستاخیز

در رابطه با این حزب باید اشاره کنیم که فکر ایجاد یک حزب فراگیر از سوی پاره یی از نزدیکان و

مشاوران سیاسی که تحت تاثیر نظریات ساموئل هانتینگتون, استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد قرار

داشتند به شاه القاء گردید. هانتینگتون معتقد بود که راه رسیدن به ثبات سیاسی در کشورهای جهان سوم و

را توسعه, ایجاد یک حزب واحد و فراگیر است که بصورت عامل پیوندی میان دستگاه حاکمیت و جامعه

عمل خواهد کرد. در این راستا شاه با ادغام سه حزب مردم, پان ایرانیسم و ایران نوین, امیر عباس هویدا

را به دبیر کلی آن انتخاب کرد. اما از آنجائیکه حزب از بالا شکل گرفته بود, هرگز نتوانست پایگاه مردمی

برای خود در صحنه ی سیاست ایران باز نماید و در کوتاه مدت به ,, حزب فرمایشی ,, تبدیل گردید.  روز

11 اسفند 1353 شاه کنفرانس مطبوعاتی ترتیب داد و حزب را با سه اصل پایه گذاری نمود.

 1- وفاداری به نظام شاهنشاهی

 2- وفاداری به قانون اساسی  

 3- وفاداری به انقلاب سفید  

وی همچنین گفت که همه ی مردم ایران باید در این حزب واحد عضو شوند و کسانیکه مخالف اصول اعلام

شده هستند, باید گذرنامه های خود را گرفته و از ایران بروند. البته عمر حزب شاه ساخته رستاخیز با

توجه به سرمایه گذاری های هنگفتی که برای آن بعمل آورده بودند, بسیار کوتاه بود. تقریبا طی سه سال و

نیم این حزب نمایشات عجیب و غریبی براه انداخت. در سال 1354 مرامنامه اش را تصویب و عضو گیری

کرد. در سال 1355 دست به جناح بازی زد و دو جناح ,, پیشرو  و سازنده ,, را براه انداخت .

,,  دبیرکل حزب که با نظر محمدرضا پهلوی انتخاب می‌شد، چند بار عوض شد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس حزب تا کنگره دوم در ۵ و ۶ آبان ۱۳۵۵، جمشید آموزگار از همین تاریخ تا ۱۷ مرداد ۱۳۵۶، محمد معتضد باهری تا دی ۱۳۵۶ و مجدد جمشید آموزگار از این تاریخ تا ۶ شهریور ۱۳۵۷ دبیرکل حزب بودند و جواد سعید، آخرین دبیرکل، زمانی به این سمت رسید که حزب جز انحلال راه دیگری پیش روی خود نداشت. محمدرضا پهلوی در «کتاب پاسخ به تاریخ» از تشکیل این حزب به عنوان یک اشتباه یاد کرده‌است,, ( سایت ویکی پدیا)

سال 1356 سال سکوت حزب بود و  در نیمه ی سال 1357 بدنبال گسترش و رشد مبارزات مردمی , انحلال خود را اعلام نمود.

 13 – مهر دولت کویت از پذیرش خمینی در آن کشور سر باز زد 

 14- مهر  خمینی با ویزای رسمی و با صلاحدید شاه وارد فرانسه شد.

وی تا قبل از این سفر در نجف بسر میبرد و قبل از آن چندان در محافل سیاسی مطرح نبود. تقریبا از نیمه

ی های شهریور 1357 وی وارد مسائل سیاسی روز شد. در خلاء نیروی اول یعنی جریانات پیشتاز مجاهد

و مبارز که متاسفانه تا آخرین روزهای قیام در زندانها نگهداشته شدند, سه جریان در بیرون زندانها برای

تصاحب رهبری جنبش با یکدیگر به رقابت بر خاسته بودند. این سه جریان هیچکدام انقلابی نبودند , بل

عمدتا یا وابسته و یا تلاش داشتند تا رهبریت جنبش را با سازش و بند و بست ربوده و بر موج نارضایتی

ها سوار شوند.

– علی امینی  از مهره های استعماری  

 2- شریعتمداری, جبهه ملی و بازرگان که نسبت به دیگران تا آن زمان از شانس بیشتری بر خوردار بودند

 3- خمینی           

 یکی از نزدیکان خمینی در خاطرات خود وضعیت آنروز وی در نجف و سپس در پاریس را چنین توصیف

میکند.

,, با آنها در ارتباط بودم. اما این طور که شما سوال میکنید, مثل اینکه تشکیلاتی و ارگانیزاتسیونی در آنجا

وجود داشت که به آن وصل شوم, خیر این خبرها نبود. وارد نجف که شدم احساس کردم که از نظر سیاسی

وارد قبرستان شده ام. بیست سی نفر طلبه بودند که اکثرا با هم قهر بودند و عصرها در خانه ی خمینی جمع

می شدند. حتی با هم سلام و علیک نمیکردند. در آن محیط کوچک نجف که هفت هشت خیابان و چند کوچه

بیشتر نداشت, چند بار در روز یکدیگر را می دیدیند و بروی خودشان نمی آوردند…… البته خمینی از این

تحقیر و اخراج از عراق کینه ی عمیقی به دل گرفت. در بدو ورود به فرانسه دید در اینجا آزادی هست,

رادیو و تلویزیون در اختیارش هست و امکاناتی هست که به خواب هم نمی دید و منتها استفاده رابرد. مهر

57 که خمینی به فرانسه آمد, تازه فهمید راه برایش باز است و می شود حکومت را گرفت,, 

 خاطرات اخوان توحیدی  

ادامه دارد