طی روزهای اخیر، موضعگیریهای قاطع و لحن تند بالاترین مقامهای دولت آمریکا علیه رژیم آخوندی و بهخصوص تراکم و فشردگی این موضعگیریهای پیاپی، پدیده نوین و بیسابقهیی را در سیاست آمریکا بارز میکند. بهعنوان نمونه:
رکس تیلرسون رژیم ایران را «حامی اصلی تروریسم در جهان و تهدیدی برای صلح و همدست رژیم وحشی بشار اسد» خواند و افزود: «دولت ترامپ هماکنون مشغول یک بازبینی جامع در سیاست ما در قبال (رژیم) ایران است».
نیکی هیلی نمایندة آمریکا در سازمان ملل هم گفت: «اگر بخواهیم صادقانه درباره درگیریهای خاورمیانه صحبت کنیم، باید با مجرم اصلی شروع کنیم: (رژیم) ایران و شریکش شبهنظامیان حزبالله».
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نیز بار دیگر علیه برجام سخن گفت و آن را وحشتناک توصیف کرد و افزود: «رژیم ایران به روح این توافقنامه پایبند نیست و ما آن را بهدقت مورد بررسی قرار میدهیم».
این اظهارات، فراتر از موضعگیریهای معمول سیاسی حاکی از یک تغییر سیاست و تغییر رویه در قبال رژیم ایران است که طبعاً واکنشهای وحشتآلود مهرهها و رسانههای رژیم را در پی داشته است:
آخوند احمد علمالهدی در نمایش جمعه مشهد (اول اردیبهشت 95) آشکارا از قصد «دنیا» برای «براندازی» نظام سخن گفت و نسبت به آن هشدار داد.
محمدجواد ظریف وزیر خارجه روحانی، مواضع و اظهارات دولتمردان آمریکا را «لفاظیهای تکراری و بیفایده» توصیف کرد و در حالی که نگرانی خود را بارز میکرد، خواستار «واقعگرایی در کلام و کرداری متین و توأم با خردگرایی و سعی درک واقعیتهای موجود ایران» شد.
واکنش ظریف و استفاده از کلمه «تکراری» میتواند اشارهیی به تهدیدهای دولت اوباما باشد که پیوسته تکرار میکرد «همه گزینهها روی میز است» یا «گزینه نظامی روی میز است» تا از این طریق وحشت رژیم را کمرنگ کند؛ اما آیا اظهارات مقامهای دولت آمریکا واقعاً «لفاظیهای تکراری» است؟
شماری از کارشناسان سیاسی رژیم چندی پیش طی سمیناری، ترامپ را کسی که «پیش از آن که فکر کند، عمل میکند» توصیف کردند (1) که در واقع اذعان بهعملگرا بودن اوست؛ آنان در همین رابطه اکیداً به رژیم توصیه کردند که او را تحریک نکند و در «رادار او قرار نگیرد» اما به هر دلیل به نظر میرسد که رژیم اکنون در رادار آمریکا و در صدر اولویت چالشهای این کشور قرار گرفته است.
اگر چالش و بحران رژیم تنها روابطش با آمریکا و روابط بحرانیاش در سطح بینالمللی بود، هرگز این چنین پریشان و دچار تلاطم نمیشد، اما در حال حاضر همه بحرانها در اوج خود رژیم را محاصره کردهاند؛ از بحران اقتصادی و تشدید رکود و بیکاری و گرانی تا بحران اجتماعی و شرایط انفجاری جامعه تا بحران درونی، تا بحران و انزوای منطقهیی و متزلزل شدن اتحادش با روسیه و غیره…
به همه اینها و در صدر همه اینها بایستی به عامل تعیین کننده حضور فعال یک مقاومت سازمانیافته اشاره کرد که در آخرین بروز، با افشاگری هستهیی خود در مورد استمرار پروژه مخفی بمبسازی رژیم و انعکاس بینالمللی گستردهاش رژیم را سراپا تکان داده و به فغان و فریاد واداشته است. این، نمونهیی از عملکرد این آلترناتیو و جایگزین سیاسی است که با ریشههای عمیقش در جامعه ایران و برخوردار از اعتبار و شناختهشدگی بینالمللی، راه را از هر سو بر رژیم بسته و بحرانهای گریبانگیرش را در راستای سرنگونی سمت داده و شتاب میبخشد.
در گذشتهیی نه چندان دور، هنگامی که رژیم در شرایط خطیری قرار میگرفت، تلاش میکرد تعادل خود را با حمله به این آلترناتیو و نیروهای رزمنده آن، مجاهدین مستقر در اشرف و لیبرتی، به دست بیاورد؛ اما اکنون مجاهدین دیگر در دسترس و تیررس رژیم نیستند و رژیم از طریق حمله و کشتار آنها قادر به حفظ تعادلش در برابر دشمن اصلی خود (مردم و مقاومت ایران) نیست. از همین رو دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آن به خود میپیچند که «زمانی که این گروه و اعضای آن در خاک عراق بودند، سپاه و نیروهای امنیتی فرصتی برای حل و فصل این منازعه را داشتند و هماکنون این فرصت، چشمانداز خود را از دست داده» است. بهخصوص که «این گروه تجارب بسیاری در بسیج و سازماندهی داشته و بالقوه میتواند تهدید امنیتی برای کشور باشد». (2)
در چنین شرایطی و یقیناً متأثر از همین شرایط است که تغییر سیاست آمریکا در چشمانداز قرار گرفته و رژیم را سراپا دچار تلاطم و وحشت ساخته است. وجه بسیار هراسآور دیگر این تغییر سیاست (برای رژیم) آن است که موضوع حقوقبشر مردم ایران که تاکنون وجهالمصالحة تجار نفت و خون، با فاشیسم حاکم بر ایران قرار میگرفت؛ میرود تا جایگاه شایسته خود را در صحنه سیاست بینالمللی هم باز یابد؛ در همین رابطه وزیر خارجه آمریکا که به مقتضای موقعیت حرفهیی خود بایستی محافظهکارانهترین مواضع را در ارتباط با یک دولت دیگر داشته باشد، رژیم ایران را «دارای یکی از وخیمترین کارنامههای نقض حقوقبشر در جهان» توصیف میکند و «رفتار ضدانسانی این رژیم در داخل کشور، از جمله شکنجه و اعدامهای و حشیانه» را محکوم میکند.
این واقعیتها و این شرایط به هم تنیده و همزمانی قانونمند بحرانهاست که دیکتاتوری آخوندی را این چنین سرآسیمه و هراسان کرده و همین شرایط است که کلید فهم بسیاری از تحولات و تصمیمگیریهای عجیبی را که در بدو امر بیمنطق مینماید، توضیح میدهد؛ از جمله:
روی آوردن خامنهای به رئیسی، جلاد رسوای67 و تردیدهای پایانناپذیر او در رابطه با آوردن یا کنار گذاشتن رئیسی با شاخص کاندیداتوری قالیباف در کنار او، طغیان و سر برآوردن غیرمنتظره احمدینژاد، سرعت و سرآسیمگی رژیم برای دک کردن احمدینژاد و رد صلاحیت فلهیی و شتابزده سایر کاندیداها؛ عقبنشینی و تمکین سریع احمدینژاد که خود علت آن را «نیاز کشور به آرامش» و اینکه «هر گونه تنش نتیجهیی جز منفعت بردن دشمنان در پی ندارد» ذکر کرد، منتفی کردن مناظره زنده، با این توضیح وزیر کشور روحانی که «امنیت برای ما مهمتر از خود انتخابات است» و سپس عقبنشینی رژیم از همین تصمیم و دهها تحول و موضعگیری غیرمنتظرة دیگر… تحولاتی که ایادی و رسانههای رژیم آن را «شرایط فوق حساس» یا «فوقالعاده حساس» کنونی مینامند. این نشانهها و این تلاطم شدید آیا از توفان سهمگینی که در راه است، خبر نمیدهد؟
پانویس: ـــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سایت دیپلوماسی ایرانی – 17اسفند 95
2 ـ یادداشت تحلیلی سایت دیدهبان وزارت اطلاعات با عنوان: «یک دیدار و چند هشدار» ـ30فروردین 96)
سایت مجاهدین خلق