رازهای علی شمخانی شاگردی که امپراتور شد حاکی از وقایعی است که هر روز که از عمر حکومت ولایت فقیه میگذرد بیشتر برملا میشود.
در سال ۱۳۵۹، جوانی به نام علی شمخانی، شاگرد دوچرخهساز اهوازی، در نامهای پرشور به خمینی نوشت: «من چیزی برای این انقلاب و جنگ جز جانم ندارم. اگر این راهم نمی پذیرید سپاه خوزستان در اختیار شما و من باز میشوم علی شمخانی شاگرد دوچرخه سازی».
او در این نامه خود را فرماندهای ساده و فداکار معرفی کرد که آماده است برای انقلاب و جنگ جانش را فدا کند. اما حالا، پس از ۴۳سال، همان شاگرد دوچرخهساز به یکی از قدرتمندترین و ثروتمندترین چهرههای ایران تبدیل شده است. کشتیهای نفتکش، ویلاهای لوکس، برجهای الهیه، بانک خصوصی در عمان و شرکتهای چند میلیون پوندی در لندن؛ اینها بخشی از امپراتوری مالی است که نام شمخانی و خانوادهاش را در بر گرفته است. شمخانی چگونه و با چه مکانیزمی صعود شگفتانگیز داشت و از رازهای پشت پرده ثروتش چه کسی خبر دارد؟.
نامهای از خوزستان، آغاز یک افسانه
در بحبوحه اختلافات سیاسی سال ۵۹، علی شمخانی به عنوان فرمانده سپاه خوزستان، نامهای به خمینی و فرماندهان تهران نوشت و از وضعیت دشوار جنگ و کمبودها گلایه کرد. او در پایان نامه خود را «علی شمخانی، شاگرد دوچرخهسازی» معرفی کرد. اما این نامه، تنها آغاز مسیری بود که او را از مغازه دوچرخهسازی اهواز به قلههای قدرت و ثروت رساند.
امپراتوری خانوادگی علی شمخانی
امروز، نام علی شمخانی دیگر با دوچرخهسازی گره نخورده است، بلکه با امپراتوری مالی عظیمی پیوند خورده که ردپای آن در ایران و خارج از مرزها دیده میشود. فرزندان او، بهویژه دو دخترش، زینب و رقیه (معروف به ستایش)، در مرکز این امپراتوری قرار دارند.
زینب شمخانی: زینب در سال ۱۳۶۸با سید حسن میرمحمد ولی ازدواج کرد. این زوج صاحب املاک لوکسی در لواسان و برجهای گرانقیمت در الهیه تهران هستند. نام آنها با معاملات کلان و پروژههای پرسود گره خورده است.
رقیه (ستایش) شمخانی: رقیه که ترجیح میدهد «ستایش» صدایش کنند، با عروسی پرحاشیهاش در هتل اسپیناس تهران خبرساز شد. اما آنچه او را در کانون توجه قرار داده، فعالیتهای تجاریاش است:
شرکت Mari Group LTD در لندن: ستایش مالک ۱۰۰٪ سهام این شرکت چند میلیون پوندی است که در حوزههای مختلف سرمایهگذاری فعالیت میکند.
مجتمع تفریحی خزر خورشید در رامسر: این مجتمع لوکس در سال ۱۳۹۶در مزایدهای بحثبرانگیز از ستاد اجرایی فرمان موسوم به امام به قیمتی ناچیز (گفته میشود کمتر از قیمت یک پراید!) به او واگذار شد.
از نفتکش تا بانک خصوصی در عمان
ثروت علی شمخانی تنها به املاک و شرکتهای خارجی محدود نمیشود. کشتیهای نفتکش به نام فرزندانش، حقالسهم منطقه آزاد اروند، و بانک خصوصی متعلق به آقازادهاش در عمان، بخشی از داراییهای او هستند. این امپراتوری مالی نشاندهنده نفوذ عمیق شمخانی در شبکههای اقتصادی و سیاسی ایران و منطقه است. پرسش اینجاست: چگونه یک شاگرد دوچرخهساز به چنین ثروتی دست یافت؟
شاگرد دوچرخهسازی، پردرآمدترین شغل دنیا؟
اگر داستان علی شمخانی را باور کنیم، باید شغل شاگرد دوچرخهسازی را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنیم! چگونه ممکن است کسی که روزگاری خود را «فقط صاحب جانش» میدانست، حالا مالک ویلاهای لواسان، برجهای الهیه، شرکتهای لندن و مجتمعهای تفریحی باشد؟ این صعود شگفتانگیز، بیش از آن که نتیجه کارآفرینی باشد، به نظر میرسد محصول دسترسی به رانتهای کلان و شبکههای قدرت باشد.
در همین زمینه
راز موفقیت یا رانت قدرت؟
داستان علی شمخانی نمونهای کلاسیک از تبدیل شدن یک چهره فاشیستی به یک بازیگر کلیدی در شبکههای اقتصادی و سیاسی است. صعود او از یک مغازه دوچرخهسازی به قلههای ثروت و قدرت، بیش از آن که به تلاش فردی وابسته باشد، به دسترسی به فرصتهای انحصاری و رانتهای حکومتی گره خورده است. واگذاری مجتمع خزر خورشید به قیمتی ناچیز، مالکیت شرکتهای چند میلیون پوندی در لندن، و نفوذ در پروژههای کلان مانند منطقه آزاد اروند، همگی نشاندهنده شبکهای پیچیده از روابط و امتیازات هستند.
این داستان همچنین پرسشهای مهمی را درباره شفافیت و عدالت اقتصادی در ایران مطرح میکند. چگونه ممکن است فردی با پیشینهای ساده، بدون توضیحات روشن، به چنین ثروتی دست یابد؟ آیا این ثروت نتیجه کارآفرینی است یا محصول سوءاستفاده از موقعیتهای سیاسی؟
یکی از شاخصهای صعود به مدارج دزدی و فساد التزام به ولایت فقیه است
در حکومت ولایت فقیه هر کس که به مدارج بالا صعود می کند باید التزام قلبی و عملی به ولایت فقیه داشته باشد. مهمترین قسمت این التزام داشتن التزام عملی است که درکشتار و زدن تیز خلاص و تیرباران و سرکوب خلاصه میشود. در نهایت، داستان علی شمخانی شاید تنها یک نمونه از موارد مشابه باشد. این روایت نهتنها درباره یک فرد، بلکه درباره سیستمی است که به برخی اجازه میدهد از شاگردی به سلطانی برسند، در حالی که دیگران حتی فرصت دوچرخهسواری ندارند.
علی شمخانی، شاگرد دوچرخهساز سال ۵۹، حالا در مرکز یک امپراتوری مالی و سیاسی ایستاده است. از کشتیهای نفتکش تا ویلاهای لوکس و شرکتهای خارجی، ثروت او و خانوادهاش پرسشهای زیادی را برانگیخته است. این داستان، بیش از آنکه روایتی از موفقیت باشد، هشداری است درباره رانت، قدرت و نابرابری. شاید زمان آن رسیده که بپرسیم: شاگرد دوچرخهساز بعدی کیست؟
ایران آزادی
