شكست شاه بدست مجاهدان تبریز
محمد علي شاه در پي بمباران مجلس، خبر پيروزي خود را طي تلگرافي به “ ميرهاشم دوچش’ يكي از آخوندهاي
مخالف مشروطه در تبريز، به اطلاع وي رساند. شاه از جمله در تلگراف خود مي نويسد“
“ جناب مستطاب شريعتمدار آقا ميرهاشم آقا، سلمه الله تعالي
با كمال قدرت فتح كردم. مفسدين را تمام گرفتار و سيد عبدالله را به كربلا فرستادم. سيد محمد را به خراسان، ملك
المتكلمين و ميرزا جهانگير را سياست كردم. مفسدين تماما محبوس. شما هم با كمال قدرت مشغول دفع مفسدين باشيد
و از من هرنوع تقويت بخواهيد حاضرم“
تاريخ مشروطه ايران
خبر به توپ بستن مجلس در تمامي شهرهاي ايران به سرعت پيچيد و مردم يقين حاصل نمودند تا شاه از سلطنت خلع
نگردد، ايرانيان از آزادي و آسايش برخوردار نخواهند شد. در آن هنگام، گرچه چراغ آزادي در تهران خاموش گرديده
بود، اما تبريزيان و مجاهدان پرچم آزادي را همچنان بدست گرفته بودند و گروه گروه و از هر طيف و صنف، مشق
نظامي و تير اندازي مي آموختند. با اين اوضاف عين الدوله بدستور محمدعلي شاه، حاكم آذربايجان شد و به محاصره ي
تبريز و سركوب گسترده ي مردم آن ديار روي آورد.
در 22 تيرماه رحيم خان قره داغي كه در بيرحمي زبانزد خاص و عام بود، به تبريز حمله كرد. خانه هاي مجاهدان از
جمله علي موسيو به غارت و بسياري از ازاديخواهان به اسارت رفتند.
بيرقهاي سفيد به علامت تسليم بر درگاه خانه ها برافراشته شد و بيم آن بود كه شهر يكپارچه تسليم شود. اما
ستارخان سردارملي با اندك نيروهاي باقي مانده در محله ي “ اميرخيز“ به تبرد با دشمن ادامه داده و “ بيرقها ي
سفيد از بام خانه ها بركند و شور مبارزه را دوبارهدر دل انقلابيون زنده كرد“
ستارخان در اين رابطه مي گفت: “ ميخواهم امروز بروم و بيرقهاي سفيد را بخوابانم …. اين گفته و با مجاهدان
بيرون رفت و چون در بازار صفي، خانه ي حاجي محمد رضا شكويي ميبود و او بيرق روسي برافراشته بود، ستارخان
با گلوله زد آنرا پائين انداخت. سثس به بيرقها ي سفيد پرداخته و يكان يكان سرنگون گردانيد……. مجاهدان به گرد
او كم كي بودند و بي گمان شمارشان به بيت كس نمي رسيد و با اين دسته ي اندك، بيرون آمدن او حز به بي باكي
نشمردي.
نتيجه ي كار اين بود كه آن مردم دوباره به تكان آمدند و گرد نوميدي را از خود فشانده ، براي كوشش آماده گرديدند“.
تاريخ هيجده ساله ي آذربايجان- احمد كسروي
در شهريور 1287 شمسي، سپاه چهل هزار نفري شاه به سوي آذربايجان حركت نمود و شهر را به محاصره ي خود
در آورد و قرار بود تا “ كار مجاهدان تبريز“ را اينبار طي چند روز خاتمه داده و حكومت اختناق را در سراسر ايران
برپا نمايد. ولي بدليل مقاومت مجاهدان تبريز از عهده ي آن بر نميآيد. تبريزيان نيز براي دفاع از آزادي جانانه و
دليرانه پيكار ميكردند و بخوبي ميدانستند كه اگر مبارزه با شاه را ادامه ندهند، مشروطيت و جنبش خواهد مرد.
جنگهاي سختي از محله ي امير خيز آغاز شد و شهر و بويژه محله ي “ دوچي“ و بازار تبريز به ميدان بزرگ نبرد
تبديل گرديد. اغلب مغازه ها و تجارتخانه ها دستخوش يغماگري عوامل استبداد گرديدند و قحطي، كمبود ارزاق،
روزگار را بر مردم تبريز تنگ نمود. ستارخان سردار ملي و باقرخان ، سالار ملي امور مجاهدان تبريز را بدست
گرفتند و با رشادت به مقاومت همه جانبه دست زدند.
“ پيروزي مجاهدان نه تنها در تبريز، بلكه همه ي توده هاي خواهان تغيير وضع موجود را به تكان آورده بود. اي
زمان در بيشتر شهرها پديدار مي بود. ژذشته از داستان اسپهان و رشت، در مشهد حنبشي رخداده بود و در استرآباد
شورشي پيدا شده بود. در تهران بيشتر دكان ها بسته ميبود. چنانكه گفتيم خيزش تهران به ياري تبريز با فيروزي توده
ها پايان يافته و نيروي مجلس را بيشتر گردانيد. يك نتيجه ي اين خيزش آن بود كه شور ازاديخواهي در دلهاي
تهرانيان دوباره نيرو گرفت و آن سستي از بين رفت. شريعت خواهي شيخ فضل الله و دشمنيش با مشروطه خواه نا
خواه او را به دربار نزديك ميگردانيد و پس از آن خيزش تهران بود كه به خشم و دلتنگي افزوده و يكسره با دربار
بستگي يافت ، چنين گفته ميشود كه هفت هزار تومان از دربار پول گرفته“.
همان منبع بالا
ادامه دارد