مهرداد هرسینی: بیداری ایرانیان – بخش هشتم

 

شكست شاه  بدست مجاهدان تبریز

محمد علي شاه در پي بمباران مجلس، خبر پيروزي خود را طي تلگرافي به “ ميرهاشم دوچش’ يكي از آخوندهاي

مخالف مشروطه در تبريز، به اطلاع وي رساند. شاه از جمله در تلگراف خود مي نويسد“

“ جناب مستطاب شريعتمدار آقا ميرهاشم آقا، سلمه الله تعالي

با كمال قدرت فتح كردم. مفسدين را تمام گرفتار و سيد عبدالله را به كربلا فرستادم. سيد محمد را به خراسان، ملك

المتكلمين و ميرزا جهانگير را سياست كردم. مفسدين تماما محبوس. شما هم با كمال قدرت مشغول دفع مفسدين باشيد

و از من هرنوع تقويت بخواهيد حاضرم“

تاريخ مشروطه ايران

 

خبر به توپ بستن مجلس در تمامي شهرهاي ايران به سرعت پيچيد و مردم يقين حاصل نمودند تا شاه از سلطنت خلع

نگردد، ايرانيان از آزادي و آسايش برخوردار نخواهند شد. در آن هنگام، گرچه چراغ آزادي در تهران خاموش گرديده

بود، اما تبريزيان و مجاهدان پرچم آزادي را همچنان بدست گرفته بودند و گروه گروه و از هر طيف و صنف، مشق

نظامي و تير اندازي مي آموختند. با اين اوضاف عين الدوله بدستور محمدعلي شاه، حاكم آذربايجان شد و به محاصره ي

تبريز و سركوب گسترده ي مردم آن ديار روي آورد.

 

در 22 تيرماه رحيم خان قره داغي كه در بيرحمي زبانزد خاص و عام بود، به تبريز حمله كرد. خانه هاي مجاهدان از

جمله علي موسيو به غارت و بسياري از ازاديخواهان به اسارت رفتند.

بيرقهاي سفيد به علامت تسليم بر درگاه خانه ها برافراشته شد و بيم آن بود كه شهر يكپارچه تسليم شود.  اما

ستارخان سردارملي با  اندك نيروهاي باقي مانده در محله ي “ اميرخيز“ به تبرد با دشمن ادامه داده و “ بيرقها ي

سفيد از بام خانه ها بركند و شور مبارزه را دوبارهدر دل انقلابيون زنده كرد“

 

 ستارخان در اين رابطه  مي گفت: “ ميخواهم امروز بروم و بيرقهاي سفيد را بخوابانم …. اين گفته و با مجاهدان

بيرون رفت و چون در بازار صفي، خانه ي حاجي محمد رضا شكويي ميبود و او بيرق روسي برافراشته بود، ستارخان

با گلوله زد آنرا پائين انداخت. سثس به بيرقها ي سفيد پرداخته و يكان يكان سرنگون گردانيد……. مجاهدان به گرد

او كم كي بودند و بي گمان شمارشان به بيت كس نمي رسيد و با اين دسته ي اندك، بيرون آمدن او حز به بي باكي

نشمردي.

نتيجه ي كار اين بود كه آن مردم دوباره به تكان آمدند و گرد نوميدي را از خود فشانده ، براي كوشش آماده گرديدند“.

تاريخ هيجده ساله ي آذربايجان- احمد كسروي

 

در شهريور 1287 شمسي، سپاه چهل هزار نفري شاه به سوي آذربايجان حركت نمود و شهر را به محاصره ي خود

در آورد و قرار بود تا “ كار مجاهدان تبريز“ را اينبار طي چند روز خاتمه داده و حكومت اختناق را در سراسر ايران

برپا نمايد. ولي  بدليل مقاومت مجاهدان تبريز از عهده ي آن بر نميآيد. تبريزيان نيز براي دفاع از آزادي جانانه و

دليرانه پيكار ميكردند و بخوبي ميدانستند كه اگر مبارزه با شاه را ادامه ندهند، مشروطيت و جنبش خواهد مرد.

جنگهاي سختي از محله ي امير خيز آغاز شد و شهر و بويژه محله ي “ دوچي“ و بازار تبريز به ميدان بزرگ نبرد

تبديل گرديد.  اغلب مغازه ها و تجارتخانه ها دستخوش يغماگري عوامل استبداد گرديدند و قحطي، كمبود ارزاق،

روزگار را بر مردم تبريز تنگ نمود. ستارخان سردار ملي و باقرخان ، سالار ملي امور مجاهدان تبريز را بدست

گرفتند و با رشادت به مقاومت همه جانبه دست زدند.

 

“ پيروزي مجاهدان نه تنها در تبريز، بلكه همه ي توده هاي خواهان تغيير وضع موجود را به تكان آورده بود. اي

زمان در بيشتر شهرها پديدار مي بود. ژذشته از داستان اسپهان و رشت، در مشهد حنبشي رخداده بود و در استرآباد

شورشي پيدا شده بود. در تهران بيشتر دكان ها بسته ميبود. چنانكه گفتيم خيزش تهران به ياري تبريز با فيروزي توده

 ها پايان يافته و نيروي مجلس را بيشتر گردانيد. يك نتيجه ي اين خيزش آن بود كه شور ازاديخواهي در دلهاي

 تهرانيان دوباره نيرو گرفت و آن سستي از بين رفت. شريعت خواهي شيخ فضل الله و دشمنيش با مشروطه خواه نا

خواه او را به دربار نزديك ميگردانيد و پس از آن خيزش تهران بود كه به خشم و دلتنگي افزوده و يكسره با دربار

بستگي يافت ، چنين گفته ميشود كه هفت هزار تومان از دربار پول گرفته“.

همان منبع بالا

ادامه دارد