روند روبه رشد اعدام ها در دیکتاتوری ولی فقیه که طی یک سال گذشته رشد بی سابقه ای بخود گرفته , به یقین ترجمان وضعیت بحرانی و بن بست برای رژیمی است که خود را بدروغ « ابر قدرت » منطقه قلمداد می کند.
تازه ترین اقدام ضد انسانی از سوی قضائیه جلادان که مردم به آن « قصابیه آخوندی » می گویند در اعدام دو زندانی سیاسی وعقیدتی بنام های « محمد قبادلو و فرهاد سلیمی » به نمایش گذاشته است که صبح امروز بدستور شخص ولی فقیه به جوخه های مرگ سپرده شدند.
نیاز به آوردن ادله برای این واقعیت نیست که به چه میزان پرونده این دو زندانی مملو از بهام , دستکاری , سیاهکاری و فشارهای امنیتی شکل گرفته , بطوریکه وکیل شهید قیام , محمد قبادلو اعلام کرده است «برای اثبات غیرقانونی بودن اعدام موکل خود، حاضر به مناظره علنی در این زمینه است».
وجود یک قضائیه سرکوبگر به موازات ارگان های امنیتی گوناگون که ید طولایی در پرونده سازی علیه اسیران را دارند , خود بهترین ادله برای عدم شفافیت در بیدادگاه های رژیم آخوندی می باشند.
در این راستا بسیاری از محاکمات در پشت درب های بسته , بدون حضور هرگونه شاهد و هئیت منصفه و یا وکیل مدافع در دادگاه انقلاب که مردم به آنها « دادگاه مرگ » می گویند , انجام شدهاست.
گذشته از این واقعیت , باید تاکید نمود, حمام خونی که دیکتاتوری ولی فقیه , آنهم در آستانه نمایش انتخابات اسفند ماه در دستور کار خود قرار داده , تنها طی سه ماه گذشته قریب « 361 » زندانی را بکام مرگ و اعدام فرستاده است.
سخن از روندی ضد انسانی است که ریشه آن صد البته در شکست های رژیم آخوندی بویژه در زمینه داخلی نهفته است.
پشت کردن جامعه به تمامیت رژیم که دیگربرای خودی های حکومت نیز اظهرو من الشمس می باشد , اکنون راهکاری بجز افزایش سرکوب , اعدام , دستگیری, امنیتی نمودن جامعه و سربه نیست نمودن های قهری برای رژیم آخوندی باقی نگذاشته است.
بسیاری از کارشناسان مسائل سیاسی و اجتماعی بدرستی براین باور هستند که این حجم از اعدام ها و یا صدور احکام فله ای زندان علیه اسیران قیامی و یا سربه نیست نمودن های قهری ریشه در واقعیتی بنام بن بست حاکمیت در تقابل با جامعه جوشان ایران را دارند.
سخن از سیاستی است که از روز نخست پایه گذاری این نظام منحوس به یکی از ستون اصلی حفظ حکومت تبدیل گردیده , بطوریکه دست کشیدن از آن به معنای تمکین در مقابل جامعه و راه افتادن سیل بنیان کن علیه دیکتاتوری آخوندی می باشد.
بدین سان باید تاکید نمود که خامنه ای در پایان عمر ننگین خود , در حال انتقام گیری از جامعه ای است که با قیام های سال 96 , 98 , و سال 1401 خود , خط بطلانی بر فلسفه ولایت فقیه کشیده است.
شکست این تفکر فکری که خود را در جای جای کشور و بویژه در میان زنان , جوانان, دانشجویان , متخصصین , کادرهای درمان و معلمان , بازنشستگان , کارگران و قشرهای دردمند به نمایش می گذارد , صد البته خود بخودی نبوده , بلکه ریشه در مقاومت و جان فشانی اعضاء مقاومت ایران , مجاهدین و مبارزین و بسیاری از ایرانیان آزاده در داخل و خارج از کشور دارد.
اما واقعیت دیگر در پشت این روند سرکوبگرانه را باید در مجموعه شکست های خامنه ای در منطقه بحرانی خاور نزدیک جستجو نمود.
ضربات سنگینی که رژیم آخوندی از طرف های مقابل و از فردای جنگ افروزی در نوار غزه , لبنان , یمن , دریای سرخ و یا عراق و سوریه دریافت کرده است , در داخل و درمیان مردم ایران نه تنها به بروز شوق و شادی و پخش شیرینی انجامیده , بلکه جامعه را به ضربه پذیربودن حکومت و دستگاه سرکوب آن و این واقعیت که ما نیز می توانیم با تداوم قیام های خود , دیکتاتوری را به چالش سرنگونی بکشیم, متقاعد کرده است.
این همان نکته کلیدی برای اتاق های فکر رژیم و شخص ولی فقیه می باشد که با اکنون افزایش اعدام ه, سرکوب گسترده و بگیر و ببند های امنیتی تلاش دارد تا صورت خود را با سیلی سرخ نگهداشته و پنین وانمود کند که گوئیا براوضاع مسلط است!!.
بدین سان خامنه ای با ایجاد ترس و وحشت از طریق اعدام های فله ای , دو هدف را دنبال میکند, نخست منکوب نمودن جامعه و دیگر خاک پاشیدن بر شکست های نظامی , جنگ افروزی و ذلت حاکمیت و دست نشاندگانش در منطقه.