سخنان اخیر ولی فقیه درمانده در جمع فرمانداران و استانداران حکومتی مبنی براینکه « فضای کلی کشور الآن یک فضای خوبیست»!! حکایت همان دادن دسته گل به حکومتی است که اکنون بدلیل وجود 13 ابر بحران در حال خفگی کامل می باشد.
وی که در خرمردندی قهار روزگار است , در این سخنان ضمن یک وارونه نمایی, می افزاید : « نه جنگ داریم، نه بیماری داریم , نه یه مشکل امنیتی حادی داریم, نه اختلافات جناحی و سیاسی آنچنانی»!
بیان این سخنان بواقع حکایت « سوت زدن در تاریکی» آنهم بدلیل ترس , شکست های پی در پی و بی بضاعتی می باشد, زیرا در جای جای این چند خط , بخوبی می توان به یک سیاست راهبردی بنام « دروغ درمانی » با هدف گمراه کردن نیروهای هاج و واج و توسری خورده نظام رسید.
کافی است تا در راستای دروغ درمانی های ولی فقیه سری به شهرهای میهن , زندان های مملو از زندانی , ابعاد سرکوب و اعدام , فقر و فلاکت , بیکاری , حاشیه نشینی , گور, کارتن, ماشین و پشت بام خوابی , نارضایتی حاد عمومی و یا استان های بشدت ضربه خورده , نبود آب , برق , دارو , درمان و یا تورم افسار گسیخته و گرانی سرسام آور بزنیم , تا بدین سان به عمق فاجعه ای که خامنه ای با باند های دزد و فاسد رژیم برای مردم ایران رقم زده اند, رسید.
دراین رابطه کمتر روزی نیست که در خیابان ها و معابر کشور شاهد اعتراضات , تحصن از سوی اقشار گوناگون نباشند. خیزش کارگران دردمند , بازنشستگان , معلمان , دانشجویان , کامیون داران , پرستاران و کادرهای درمانی, زنان و جوانان و حتی نانوایان طی هفته های اخیر بهترین پاسخ را به دیکاتوری ولی فقیه داده اند.
آری به زعم ولی فقیه « فضای کلی کشور الآن یک فضای خوبیست»!
واقعیت در این میان آن است که اولیگارشی ولایت فقیه اکنون به مانند موش در بن بست های مرگبار در تله افتاده است. شکست سیاست های راهبردی در تمامی زمینه ها بویژه مالی , اقتصادی , اجتماعی , فرهنگی و حتی عقیدتی و نیز در زمینه بین المللی ترجمان همان واقعیت هایی است که پروپاگاندای حکومت تلاش دارند تا « سیاه را به سفید » تبدیل و همواره از آن با «پیروزی » و فتح « قله ها » یاد کنند.
این وضعیت درست به مانند پایان دوران فاشیسم نازی در جنگ جهانی دوم می باشد, زمانیکه نیروهای وارفته و درهم کوبیده شده اس اس در پشت دیوار برلین به مانند برگ خزان در حال فروریختن بودند, رهبر رایش سوم , از بام تا شام در شیپور « پیروزی » می دمید و با رجز خوانی بر حقایق پشت پرده عامدانه خاک می پاشید.
اری این راه و رسم تمامی دیکتاتورها می باشد. خامنه ای نیز که اکنون با عمق تنفر ملی و عدم هرگونه مشروعیت دست و پنجه نرم میکند , بخوبی واقف است که در ایران امروز دیدگاه ها و اساسا حاکمیت ولایت فقیه هیچ جایگاهی در میان توده های بجان آمده ندارد.
از این رو است که وی به استانداران خود دستور می دهد , که باید « به میان مردم رفت و در اجتماعات آنها حاضر شد و سخنان آنها را حتی اگر تند باشد با حوصله شنید».
اعتراف به « تند » بودن زبان مردم که اکنون به مقاومت با سلاح نیز کشیده شده , همان عمق این ماجرای تراژیک است که خود مهر تائیدی بر پشت کردن جامعه به کلیت نظام با تمامی باند های درونی آن می باشد.
یورگن هابرمارس , فیلسوف آلمانی و پایه گذاری فلسفه وجودی « بحران مشروعیت » می گوید : « زمانی یک حکومت مشروع تلقی میشود که شهروندانش به آن بهچشم نظامی دارای قدرت سیاسی و اعمال درست آن نگاه کنند و بر این توانایی اتفاقنظر داشتهباشند».
در یک کلام خامنه ای این جنگ مقدس میان توده های بجان آمده برای حقوق بشر , آزادی , کرامت انسانی , نان , کار, رفاه , آسایش ,شادی و عدالت اجتماعی علیه حاکمیت را سال ها است که باخته و تنها ابزاری که وی اکنون براهرم آن تکیه دارد همان نیروهای سرکوبگر سپاه , بسیج و دوایر اطلاعاتی می باشند.
ولی فقیه با هرچه بیشتر ضمن امنیتی و پلیسی کردن جامعه , تلاش دارد تا مردم را منکوب و بحران سرنگونی را با خونین ترین نوع سرکوب در تاریخ معاصر میهن مان پشت سر بگذارند.
بقول آقای رجوی : « راستی که آنچه ”خوبان“ همه دارند, تو با وقاحت بیمانند، تنها داری!».