آنچه که طی گذشت چهار دهه از حاکمیت قرون وسطایی ولی فقیه به اثبات رسیده است , همان وجود واقعیتی بنام عبور جامعه دردمند ایران ازکلیت نظام آخوندی می باشد.
سخن از بحرانی بنام عدم وجود مشروعیت داخلی است که اکنون به مانند کوهی آتشفشان در داخل دیکتاتوری ولی فقیه سرازیر گردیده است.
بدین سان باید تاکید نمود که بحران مشروعیت برای نظام آخوندی و بویژه ابعاد تنفر اجتماعی از دیکتاتوی ولی فقیه اکنون بحدی است که بسیاری از متولیان و کارگزاران رژیم خواسته یا ناخواسته ناپار به اعتارف آن گردیده اند.
بتازگی آخوند دژخیم پورمحمدی از آمران قتل عام زندانیان سیاسی در دهه 60 ضمن اذعان به این واقعیت از جمله میگفته است : « ما الآن عوارضی که امروز توی جامعه هست، مثل سردی فضای انتخابات، انجماد سیاسی توی برخی محیطها و اقشاری که داریم میبینیم قهری که در بین برخی از گروهها و طبقات بهخصوص برخی از جوانهایمان اینها داریم میبینیم».
به یقین این جملات به اندازه کافی اوضاع درب و داغان رژیم آخوندی بویژه در زمینه اجتماعی را نمایان میکند. ترجمان این جملات همان وجود بحرانی بس عمیق می باشد که از فردای قتل عام قیام آفرینان در سال 1401 که قریب 70 کودک و نوجوان نیز درمیان آنها دیده میشود , به خشم و انزجاری بس عظیم علیه خامنه ای کودک کش در جامعه راه برده است.
دراین میان آنچه که یکبار دیگر به اثبات رسید , همان حقانیت مبارزه و مقاومت علیه این دیکتاتوری خون ریز مردم کش میباشد که نقطه آغاز آن در خرداد سال 60 و با مقاومت سازمان مجاهدین خلق رقم خورد.
طی گذشت این چهار دهه نیز بکرات تجربه کردیم که اتاق های فکر حکومت چگونه تلاش کرده بودند تا ضمن دور زدن مقاومت ایران و با راه اندازی دستجات قلابی تحت عناوین اصلاح طلب , اصولگرا و یا سازندگی , عتدالیون , مدره , و غیره مردم را فریب داده و چنین وانمود کنند که گوئیا در این دیکتاتوری میدانی برای فعالیت سیاسی هنوز باقی مانده است
شکست این سیاست که در فردای قیام سال 96 رقم خورد , بحدی سنگین بود که خامنه ای را ناچار کرد تا دست به تغییر ریل زده و سیاست حذف باند های قلابی و دست ساخته را در دستور کار خود قرار دهد.
ثمرات این سیاست را هم اکنون نه تنها جامعه ایران , بلکه باند های قلابی رژیم یکی پس از دیگری تجربه میکنند. حذف رفسنجانی و یا راه اندازی پروژه خالص سازی و پرونده سازی علیه بسیاری از چهره های این باندها ,به یقین نشان از بن بست خامنه ای و وجود حقیقت دیگری بنام چشم انداز تیره و تار برای وی را دارد.
سایت حکومتی دیدارنیوز (۴ بهمن ۱۴۰۲) بهنقل از احمد زیدآبادی از باند توسری خورده مقابل نوشته است: « اگر بخواهد جلوی این سد را بگیرد جلوی این آب را بگیرد، سد بکند، مطمئن باشد که این سد میشکند، اگر بشکند همه آسیب میبینند، خودش بیشتر آسیب میبیند؛ چون که فضای کینهتوزی، اگر بخواهد دامن بکشد شعلهور شود، خوب اول گریبان خودشان، نسلشان، خانوادهشان را میگیرد دیگر، این خیلی واضحه».
»:
این همان ترجمان شکست سیاست ولی فقیه می باشد که در آخرین روزهای حیات ناچار گردیده تا ضمن یکدست کردن راس نظام , به این دوراز بازی انتخابات که مردم به آن انتصابات فرمایشی می گویند, دست بزند .بخش مهم این سیاست را باید در دستچین نمودن مجلس خبرگان که موضوع تعین و تکلیف رهبر بعدی نظام را در دستور کار خود دارد , جستجو نمود.
دراین رابطه سه سناروی مفروض است. نخست انتصاب فرزند وی مجتبی , بدلیل رابطه « خونی » با شخص ولی فقیه.
دوم آخوند حلاد ابراهیم رئیسی و سوم برگزیدن یک شورای رهبری که بنظر بسیاری از کارشناسان , بدلیل بافت رقابتی و چشم هم چشمی میان آخوند ها, عملا خارج از ذهن بنظر می رسد.
بدین سان خامنهای برای مقابله با این بحران و نیز چشم انداز قیام ها ، هیچ چارهای ندارد جز آنکه تمام شکافهادر درون رژیم را ببندد و عطای رونق نمایش انتخاباتی را هم بهلقایش ببخشد.
برای وی نیز اصلا و ابدا میزان رای مردم و یا تعداد شرکت کنندگان مهم نیست , بلکه مهم آن است که مهره های از پیش تعیین شده خودرا بر مسند پست های کلیدی در مجلس خیرگان رهبری و یا مجلس حکومتی بنشاند و مردم را صرفا به ابزاری برای نمای تبلیغات حکومتی نبدیل نماید.
این روند نیز به هرچه ایزوله شدن وی و باند غالب راه برده , تا جائیکه بقول عوام مردم کارخودشان را می کنند و حاکمیت کار خود را.
آخوند دژخیم مصطفی پورمحمدی می افزاید :« در ادامه به این بن بست اجتماعی اشاره و می افزاید: « بخشی از جامعه توی فضای قهر هستند این واقعیتی است که نظرسنجیها داریم میبینیم. ما الآن دچار این گسل بیاعتمادی فاصلهگرفتن ناامیدی تو عرصههایی بیتأثیر بودن اینها هستیم اینها دغدغههای اجتماعی است اینها در مشارکت تعیینکننده است»
.
به یقین برگزاری نمایش انتخابات در دشت سوت و کور ولایت فقیه , که خامنه ای از ان با عناوینی مانند حکم حکومتی و یا عدم مشارکت را مخالفت با نظام نام برده , ریشه در هراس از واقعیت دیگری بنام وضعیت انفجاری جامعه و توفان انقلاب نوین دارد
بدین سان ولی فقیه می خواهد با ارعاب , زور , تهدید و پرونده سازی برای خیل عظیمی از جامعه , آنان را به پشت حوزه های رای کشانده و همچنان این دروغ رابه جامعه جهانی القاء نماید که گوئیا حکومت وی از « حمایت مردمی » برخوردار می باشد و بدین سان این رژیم سرکوبگر تنها کشوری در منطقه است که همچنان دست به راه اندازی انتخابات می زند.
رای من سرنگونی است