اعترافات مسعود پزشکیان به هنگام تائید لیست وزار در مجلس حکومتی , مبنی براینکه « عراقچی، نصیرزاده، کاظمی، خطیب، مومنی، سیمایی را بدون هماهنگی انتخاب نکردیم چه با کمیتهها و چه با بالا هماهنگ کردیم» , به یقین نشان از این واقعیت دارد که تمامی رای و رای کشی ها در درون دیکتاتوری ولایت « کشک» بوده و « قبله عالم» سرنخ تمامی امورات در کشور بلازده ما را در دست دارد.
وی که از چهره اش هراس و بی آیندگی حکومت بخوبی ساطع می گردید, به این واقعیت اذعان نمود که قوه مجریه به مانند دیگر قوا , مطیع و فرمانبردار یک حاکم خون ریز و عمامه بسر بیش نبوده و آنان صرفا به مانند عروسکی کوکی , کارگزاران اوامر « رهبر » اند.
پزشکیان این واقعیت را این چنین مهر و موم می نماید : « وزیر ارشاد که نمیآمد آقا دستور داد که آمد , رفتم خدمت آقا گفتم این لیست هست گفتم آن نیامد, همان جا تلفن را گرفت گفت پاشو بیا
خانم صادق مالواجرد را اصلاً خود آقا گفتند بیاید , چرا من را وادار میکنید چیزهایی که نباید را بگویم».
بله این سرنوشت حکومتی است که اساس و پایه آن بر دیکتاتوری مطلق , آنهم از نوع سرکوبگر و مذهبی آن بنا گردیده. همچنین بیان این جملات از سوی « ذوب شده » در ولایت بدان معنا است که به چه میزان دستان باند اصلاح طلبان قلابی که تا چندی پیش گوش فلک را برای « مهار خامنه ای » !! کر می کردند , تهی است.
کافی است تا در این رابطه نیم نگاهی به روند « حیات خائنانه » آنان طی دو دهه گذشته انداخت , تا بدین سان به عمق شکست سیاست های این باند و ذوب شدن آنان در عقبه « ولایت مطلقه فقیه » رسید.
بدین سان آنچه که از این باند قلابی باقی مانده همان رسیدن به هرم قدرت , آنهم با هر خفت و خواری و مشارکت در سرکوب , جنگ افروزی و کشور گشایی است و لا غیر.
این همان « ماشین اسقاطی» »است که اکنون فرمان آن بدست یک « حزب الهی » تو سری خورده و بگفته خود , نخستین « طراح » سرکوب زنان و حجاب اجباری در ایران افتاده است.
بهر حال روند تائید وزار و اعترافات رئیس جمهور آخوندی یکبار دیگر این حقیقت را به اثبات رساند که « رئیس جمهور» در نظام آخوندی !! به مانند شیر « بی دم و پشم و پیلی ریخته » ای است که نه تنها در « ولایت مطلقه » ذوب گردیده , بلکه بدلیل وجود اهرم های قدرت در رژیم آخوندی مانند دوایر اطلاعاتی , سپاه , شبکه های گسترده سرکوب , بسیج و یا امامان جمعه , به « تابعی » از بیت خامنه ای تبدیل گردیده است.
روایت است : « جوانی برای کوبیدن خال نزد دلاکی رفت و از او تقاضا کرد نقشی بر بازویش بکوبد. دلاک پرسید: چه نقشی میخواهی؟ جوان گفت: صورت شیر ژیان. مرد شروع کرد به سوزن زدن، چند سوزن که زد، درد بر جوان غلبه کرد و نتوانست تحمل کند، پرسید: از کجای شیر شروع کرده ای؟ دلاک گفت: از دُمش. جوان گفت: این جایش خیلی میسوزاند، ممکن نیست شیر دم نداشته باشد؟ شیر بی دم باش گو ای شیرساز که دلم سستی گرفت از زخم گاز دلاک عضو دیگری را شروع کرد و دو مرتبه سوزش جوان را فرا گرفت، پرسید: این بار از کجای شیر شروع کرده ای؟ پاسخ داد: از گوشش. گفت تا گوشش نباشد ای همام گوش را بگذار و کوته کن کلام
شیر بی یال و کوپال! جانب دیگر را شروع کرد، این مرتبه جوان نالهای کرد و گفت: باز از چه جای شیر سوزن میزنی؟ جواب داد: از شکمش. گفت گو اشکم نباشد شیر را خود چه اشکم باید این ادبیر را مرد دلاک این بار عصبانی شد و از حیرت انگشت به دندان گرفت و گفت: عجب جوان کم صبر و بی طاقتی هستی! با این بی صبری صورت شیر ژیان هم میخواهی بازویت نقش کنند؟! بر زمین زد سوزن آن دم اوستاد گفت در عالم کسی را این فتاد؟ شیر بی یال و دم و اشکم که دید این چنین شیری خدا کی آفرید چون نداری طاقت سوزن زدن از چنین شیر ژیان پس دم مزن».
بقول آقای رجوی : « تشت ولایت از بام مجلس فرو افتاد, راستی که بهتر و بیشتر از این نمیشد سرتاپای رژیم ولایت را از خامنهای تا رئیسجمهورش و مجلس ارتجاع لجنمال کرد. بهتر از این نمیشد به پوشالی بودن مجلس و رئیسجمهور و انتخابات در این رژیم، که چهل و اندی است میگوییم ذبح کلمات و نمایش و شعبده و فریب است، اذعان کرد»