به یقین حضور محمد جواد ظریف , ماله کش اعظم برای دیکتاتوری ولی فقیه بعنوان مشاور دولت چهاردهم , بدون چراغ سبز و تائید خامنه ای صورت نگرفته است.
خامنه ای که ید طولایی در دودوزه بازی و خرمردرندی دارد , تا به امروز این حقیقت را برای باند خود پنهان نموده که آوردن ظریف به تیم مسعود پزشکیان صرفا با هدف « مدیریت » بحران پیش رو با ایالات متحده و بویژه از فردای بدست گرفتن قدرت از سوی دونالد ترامپ در کاخ سفید طرح ریزی شده است.
عربده کشی های باند وی در مجلس حکومتی و یا باند آخوند میرهادی , رهبر طالبان ایران علیه ظریف, در سایه سکوت خامنه ای , ترجمان پنهان کاری عامدانه وی را دارند. به یقین لب باز نکردن ولی فقیه و عدم موضعگیری علیه جنگ و دعواهای باندی , ترجمان این حقیقت است که وی شخصا در پشت ظریف قرار دارد.
اما گذشته از این واقعیت , آنچه که ظریف در هماهنگی با خامنه ای و پزشکیان بدنبالش می باشد , چیزی بجز باز کردن منفذی برای « مذاکره » با دولت جدید در کاخ سفید نیست.
در این رابطه سایت حکومتی عصر ایران وابسته به وزارت خارجه رژیم در مطلبی تحت عنوان « چراغ سبز ظریف» (13 آذر 1403) , گوشه هایی از مقاله وی در نشریه آمریکایی فارین افرز را اینگونه منتشر نموده است :« او (پزشکیان) یک سیاست خارجی انعطافپذیر را اتخاذ کرده و به گفتوگوهای سازنده و روابط دیپلماتیک اولویت داده و از الگوهای قدیمی فاصله گرفته است».
بدین سان مشخص می شود که هدف نخست خامنه ای درمانده با مجموعه عظیمی از بحران های لاعلاج داخلی و بین المللی , همان متوقف کردن سیاست فشار حداکثری از سوی ایالات متحده می باشد.
به یقین تجربه سیاست « مذاکره برای مذاکره » که دیکتاتوری ولی فقیه آن را ده ها بار و صرفا با هدف خرید وقت برای ادامه و سازماندهی سیاست های ضربه خورده خود آزمایش کرده , مناسب ترین راهکار برای « مدیریت » بحران با این کشور می باشد.
همچنین باید تاکید نمود که ماله کش اعظم نظام که اولا در لیست تحریم ها قرار دارد و ثانیا به گفته باند مقابل , دارای « گرین کارت » آمریکا نیز هست, مجموعه ای بنام لابی های رژیم مانند پاسدار تروریست حسین موسویان , سفیر پیشین حکومت در آلمان و از آمران ترور میکونوس, اصلاح طلبان قلابی و به خارج ارسال شده و یا باند مافیایی « نایاک » را در ایالات متحده , برای راه اندازی فشار و لانسه نمودن التماس های رژیم آخوندی سازماندهی نموده است.
اما خواسته های رژیم از طرف مقابل در این مقاله بر دو محور کلی استوار می باشد. نخست موضوع منطقه ای و دیگری اتمی. راهکار خامنه ای نیز « ایجاد تفاهم » میان طرفین با هدف برپائی مدلی مانند « برجام و هلسینکی » است.
در زمینه اتمی وی از ترامپ می خواهد تا مبنا را بر پایه و اساس « برجام » قرار داده و بدین سان ضمن بازگشت به برجام که از آن تابوتی بیش باقی نمانده , دست شروع مذاکرات بزند. به یقین در پشت این خواسته نیز همان برداشته شدن تحریم های خرد کننده پیشین با هدف بدست آوردن دلارهای بادآورده و سروسامان دان به پروژه های اتمی , موشکی , نیروهای سرکوبگر و یا تروریستی قدس می باشد.
همچنین در بعد منطقه ای خامنه ای از زبان ماله کش اعظم به کشورهای همسایه و عربی که اکنون آماج بمب و موشک و ترور سپاه پاسداران قرار دارند , خواستار آن است که : «ایران و همسایگانش میتوانند با تقلید از فرایند هلسینکی که به تأسیس سازمان امنیت و همکاری در اروپا منجر شد، آغاز کنند».
این قدم نیز در منطق خود با هدف به بن بست کشاندن « طرح صلح ابراهیم » بیان گردیده تا بدین سان دست ایالات متحده را در پوست گردو قرار داده و کشورهایی مانند عربستان , اردن و حاشیه خلیج فارس را از سیاست های ایالات متحده دور نماید.
گذشته از این نکات , موضوع اصلی در این میان همان « عدم اعتماد » به دیکتاتوری مذهبی ولایت در میان کشورهای اسلامی و همسایه می باشد.
خامنه ای و خمینی بکرات نشان داده اند که به هیچ چیزی کمتر از « تصرف » پایتخت های آنان و برپایی یک « اتحاد جماهیر اسلامی » راضی نیستند.
بدین سان از هم اکنون و با چنین مختصات بغایت ضربه خورده ای برای رژیم آخوندی , می توان به بن بست حاکمیت برای هرگونه راهگشایی احتمالی در زمینه مسائل فوق رسید.
دستان خامنه ای برای ورود به هر پیمان و مذاکره ای بجد بسته و میدان مانور نیز بدلیل دریافت ضربات نظامی و امنیتی و یا بحران اجتماعی در داخل, بسیار ضعیف و محدود می باشد. به این واقعیت نه تنها ایالات متحده بلکه تمامی کشورهای همسایه اشراف کامل دارند.