در حالیکه تمامی داده های داخلی سخن از وجود بایکوت گسترده سراسری علیه نمایش انتخابات برسر کرسی ریاست جمهوری قلابی در دیکتاتوری ولی فقیه را دارند , اما دوایر رسانه ای و اتاق های فکر رژیم همچنان بر رقم « 40 درصد» از مشارکت سخن می گویند.
این وضعیت در حالی است که در خوشبینانه ترین حالت و درصورتیکه فاکتور 3 را در رقم سازی های خامنه ای مد نظر قرار دهیم , به حضور قریب 10 درصد در پای صندوق های رای و رای کشی خواهیم رسید.
فاکتور 3 نیز همان ضریب به مجموعه آرا از سوی اتاق تجمیع آرا می باشد تا بدین سان بر نبود هرگونه پایگاه اجتماعی و عمق تنفر مردم علیه دیکتاتوری مذهبی خاک بپاشند.
به هر حال آنچه که به اثبات رسید , وجود یک جامعه پویا , هوشیار و مبارز با تمامی اهرم ها, استعداد ها و استفاده از هر فرصتی با هدف به چالش کشیدن ولی فقیه کودک کش , می باشد.
ابعاد این شکست برای خامنه ای بحدی است که وی ناچارا در آخرین سخنان خود در جمع مشتی از آخوند های حوزی , به وجود تحریم گسترده اعتراف کرده است.
ولی فقیه در گل مانده که خود باعث و بانی تمامی مصیبت های برای مردم ایران می باشد, دراین سخنان از جمله می گوید : « در مرحله اول انتخابات مشارکت مردم کمتر از آن مقداری بود که توقع داشتیم و حدس زده میشد. افراد مختلفی حدسهایی درباره مشارکت میزدند، حدسها همهاش بیشتر از آن چیزی بود که در واقع اتفاق افتاد». ( سایت حکومتی ویستا 13 مرداد 1403)
به یقین آنچه که در این میان به اثبات رسید , همان وجود بستر بزرگی از اراده های جامعه با نیروی پیشتاز کانون های شورشی و مقاومت ایران برای سرنگونی نظام آخوندی می باشد که خامنه ای با زبان الکن خود و با این جملات بدان اینگونه اعتراف می کند : « اگر کسی تصور کند که این عدهای که رأی ندادند به خاطر این بود که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است. این برداشت، این فهم صددرصد اشتباه است.»!!
شاید باشند کسانی که عامدانه براین طبل توخالی بکوند و تحریم گسترده نمایشات رژیم را صرفا در چارچوب مبارزات مدنی نسخه پیچی نمایند , اما واقعیت در فردای این تحریم گسترده , بسیار عمیق تر و فراتر از تمامی آن سخنان و تحلیل های پوچ می باشند.
واقعیت آن است که خواست سرنگونی اکنون به یک خواست مبرم و ملی متبدیل گردیده, زیرا جامعه ایران در فردای سه قیام بزرگ در سال های 96 , 98 و 1401 از کلیت نظام عبور کرده است. فریاد های « مرگ بر خامنه ای » و یا « مرگ براصل ولایت فقیه» با انبوهی از شهدا , اسرا و زندانیان سیاسی , هنوز در گوشمان طنین افکن می باشند که خود ترجمان این خواست ملی است.
بدین سان باید تاکید نمود که پاسداران کت و شلواری خامنه ای که اکنون در لباس اصلاح طلبان قلابی به میدان آمده اند , بیهوده آب در هاونگ می کوبند.اینان بکرات امتحان خود را با ثمراتی بس مخرب به جامعه دردمند ایران پس داده اند. از رئیس جمهور استخری شده تا آخوند شیاد خاتمی و یا باند شیخ حسن روحانی , امنیتی ترین رئیس جمهور نظام .
سخن از باندی مرتجع تر از باند حاکم می باشد که طی چهاردهه در حاکمیت ننگین ولایت فقیه , همواره به عنوان چوب زیر بغل ولی فقیه عمل کرده اند.
دعواهای صوری و آه و ناله های قلابی آنان به مانند همان کارتون « تام جری» می باشد که النهایه باعث مزاح و خنده تماشاگر است.
خامنه ای که اکنون با شکستی سنگین روبرو شده , برای چندمین بار دست بدامن این باند مافیایی گردیده تا ضمن خرید فرصت , دست به بازسازی سیاست ها و نیروهای ضربه خورده خود بزند.
بقول خانم مریم رجوی خامنه ای سه اشتباه استراتژیک طی این مدت کوتاه انجام داده که تماما به تضاد میان جامعه با حاکمیت ضریب زده است.
کشتار خونین قیام آفرینان در سال 1401 , پروژه یکدست سازی با بروی کار آوردن آخوند جلاد ابراهیم رئیسی و درقدم بعد با جنگ افروزی در منطقه.
حال محلل این وضعیت بحرانی برای خامنه ای , گوئیا قرار است تا ابواب جمع اصلاح طلبان بکرات تو سری خورده با راه اندازی کارناوالی از مماشات گرایان باشند.
به این می گویند تف سربالا به توان 2