آغاز « انگیزاسیون مذهبی» به اوائل قرن دوازدهم میلادی, زمانیکه روحانیون حاکم در آن دوران به مانند ولایت فقیه , فلسفه وجودی تفتیش عقاید را در مقابل « آزادی بیان , آزادی اندیشه وعقیده » راه اندازی نمودند, بر می گردد.
جباران خشک مذهب و سیاه اندیش به مانند آخوند های مرتجع حاکم بر میهن امان به اشتباه براین باور بودند که با بستن , شکنجه , سرکوب , اعمال خشونت , سانسور , تحریف , ترور و صدور بنیادگرایی و یا لشکر کشی و کشورگشایی به دیگر کشور ها می توانند به تقابل با روند روبه رشد سه عنصر « حریت , عقیده و اندیشه » رفته و بدین سان برای قرن ها بر صندلی قدرت تکیه بزنند.
اما تاریخ نشان داد که عنصری بنام « آزادی خواهی» سرانجام بر مستبدین دین فروش نائل آمده و آن کاخ های زرین و امپراطوری های قلابی به مانند خانه های پوشالی شروع به فروریختن خواهند کرد.
قصد از بیان این توضیحات , قدری روشنگری در خصوص اساس و بنیان « انگیزاسیون ولایت » در میهن اسیرمان ایران است.
با این پیش درآمد باید تاکید نمود که وضعیت برای دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران درست به مانند قرون وسطی می باشد. در یک سو جوانان , زنان و مردان با خواسته های بحق برای رفاه , نان , آزادی , حقوق بشر و دمکراسی و در سوی دیگرآخوند ها ی مرتجع با زر و زور و با قداره بندان خود در سایه دلارهای نفتی , حاصل از سرمایه ملی ما ایرانیان, صف آرایی کرده اند.
به یقین این نبردی نا برابر , اما بحق می باشد , زیرا در پایان آن پیروزی از آن ملتی است که تن به ظلم و ستم , ناعدالتی و سرکوب نداده و به مانند دوران دیکتاتوری شاه , عزم جزم کرده تا بساط داغ و درفش و نعلین و عبا و عمامه را از این زیباترین وطن برچینند.
خاطرمان هست , این آخوند های مرتجع بودند که در اساس فلسفه « امامت خمینی » را با دجالیتی بی نظیر و تحریف تاریخ اسلام و باورهای مذهبی مردم مطرح و فلسفه عقب افتاده و ارتجاعی را از طریق انقلاب فرهنگی ساری و جاری کرند.
بدین سان بود که در روند منطقی این جریان ضد تکاملی و پس از مرگ خمینی , اصل « ولایت فقیه » بعنوان نخ نبات حکومت تبیین و تعریف مجدد گردید و یک شبه یک آخوند درجه چندم به مانند خامنه ای بر مسند قدرت و سرنوشت کشور تکیه زد.
با آغاز نحوست ولایت نیز شاهد بودیم صفی از پروژه های سرکوبگرانه , جنگ افروزانه ,تروریستی , اتمی و منطقه ای و بویه کشتار قیام آفرینان در سه قیام بزرگ شکل و قوام یافتند تا به مانند دوران سیاه کلیسا , جامعه را از خواسته های بحق منحرف و به محاق برده و حاکمیت را برای قرن ها تثبیت نمایند.
برای نمونه خمینی براین باور بود که « علم فساد می آورد» و براین سیاق رژیم با راه اندازی شورای انقلاب فرهنگی دست به تحریف و دستکاری عامدانه متون علمی , دانشگاهی , فلسفه , علوم انسانی , علوم ریاضی , فیزیک , مکانیک , علوم پزشکی , و شیمی زد .
وی تاکید داشت که « نباید علوم جدید را بپذیریم و میگفتند ما هر چه از علم نیاز داریم میتوانیم از حوزههای علمیه به دست بیاوریم و لذا نیازی به دانشگاه نداریم». به یقین این آغازی بود برای تمامی ماجرا در فردای قیام ضد سلطنتی .
همچنین تازه ترین سخنان از سوی خامنه ای , « عمود خیمه ولایت » مبنی براینکه « اگر به فکر این باشند که در داخل کشور فتنه راه بیندازند مثل بعضی از سالهای قبل که راه انداختند , جوابشان را خود ملت خواهند داد», به یقین اذعان به این صف آرایی میان مردم و حاکمیت و نیز اعتراف به شکست سیاست استراتژیک وی در زمینه تقابل با خواسته های بحق جامعه ایران می باشد.
بدین سان حاکم مستبد تلاش دارد با اهرم سرکوب خونین و هرچه بیشتر امنیتی نمودن جامعه , ولایت فقیه را به هر نحو که شده حفظ نماید.
اما اعترافات روزانه مبنی بر شکست از سوی متولیان و رسانه های رژیم در زمینه های اجتماعی , سیاسی و فرهنگی درحالی است که دیگر نه حرکت زمان و نه چرخش اوضاع به نفع حاکمیت و سیاست های سرکوبگرانه ولی فقیه در زمینه های داخلی , منطقه ای و بین المللی نمی باشند.
این را واقعیت های درون جامعه , خواسته های بحق مردم , وجود مقاومت سازمان یافته , شعارها و شیوه های اعتراضی اقشار بجان آمده علیه دزدی , فساد , غارت و سرکوب و بویژه بن بست در درون ولایت فقیه بخوبی به بیرون ساطع می کنند.
به یقین تیک تیک زمان بنفع فلسفه وجودی « شر اکبر» نمی باشد.