دلبستن به باب تحقق «وفاق ملی» و «وفاق ساختاری» در یک ارگان متکی بر تکعنصرِ تمامیتخواه، یک فریب سوقدهنده به ارتکاب بلاهت است. این واقعیت نهفقط در ایران کنونی، بلکه در هر جای دنیا که تمامیتخواه بهعنوان ستون فراقانون و بیرون از حسابرسی وجود دارد، تجربه شده است. تجربهٔ بارها آزموده شده میگوید بحرانزایی رشد میکند، تکثیر میشود و به تمام ساختار حاکمیت ــ و بالطبع به جامعه ــ تعمیم مییابد.
چنین ساختاری اگر بخواهد قانون و دولت را بهکار بگیرد، لاجرم دو قانون و دو دولت موازی شکل خواهد گرفت. این دوگانگیِ ساختاری، با خود دو رویکرد درونی و بیرونی تولید میکند. در درون، قدرتخواهی و ثروتطلبی مبنای مناسبات باندی میشود؛ در بیرون، فساد سیاسی و جنایت، استثمار و رانت، تباهی اجتماعی و اخلاقی و نابودی حرث و نسل، محور تولید و محصول مشترک آنها میگردد.
معضل و استیصال چهار دههٔ حاکمیت متکی بر ولایت فقیه[فراقانون و بیرون از حسابرسی] در ناهمخوانیِ تمامیتخواهی با قانون و دولتمداری است. بههمین سبب، از خمینی تا خامنهای شاهدیم که وجود دولت بهعنوان مجری قانون اساسی، یک شقاقلوس برای نظام بوده است؛ چرا که دولت اصلی با رسانههایش، رشتههای متصل به ولی فقیه است و دولتی که با نمایش و فرم انتخابات و تأییدیهٔ مجلس سر کار میآید، عروسک موجود در ویترین نظام.
دولت ویترینی و نمایشی تا بهحال تلاش کرده است با برخی عبارتپردازیها، خودش را جدی و طرف حساب جا بزند، حال آنکه عناصر دولت اصلی و رسانهایاش بهعنوان دولت موازی، به ریشش میخندند. چنین اوضاع و احوالی، وصف حال مسعود پزشکیان هم شده است. وی در بیانیهٔ «فصل نو» که بعد از پیروزیاش ارائه کرد، به مردم وعده داد: «فصل ماندن شما در صحنه، فصل التزام حکومت در بازگشت به مطالبات شما و فصل عمل کردن من به تعهدها»ست. (روزنامه شرق، ۲۵ مهر ۱۴۰۳)
هر که ساختار نظام با دو دولت موازی دستش باشد، ضمن مهار خندهاش از این وعدهٔ میانتهی، مطمئن است که چنین عبارتهای تکراری توسط دولتهای ادواری، در همان دهانهٔ تریبون، مصرفش بهپایان میرسد.
کمتر از هشتاد روز از روی کار آمدن پزشکیان میگذرد. در این مدت کاروان اعدامیان توسط خامنهای و گماشتهاش در قضاییه [دولت اصلی] جاریست و آن را بهرخ مردم میکشند تا خیال قیام و انقلاب را از سر بیرون کنند. پزشکیان هم یک کلمه علیه اعدام نگفته و نمیگوید، ولی در دنیایی ماورای ابرها، با آرزوی دولت «وفاق ملی» بازی میکند.
در همین مدت، برخی رسانهها واقعیتهای سرسخت جامعه و مردم را بهرخ پزشکیان میکشند تا شاید او را از توهم بهدر آورند. روزنامه شرق در ۲۵ مهر به چندین «صدا» اشاره میکند که چهار دهه است خامنهای گوشش را به آنها بسته یا پاسخاش به آنها دشنه، زندان، تبعید و مهاجرت بوده است. این روزنامه خطاب به پزشکیان، بازتاب اجتماعی و سیاسیِ روی کار آمدن وی را انعکاس میدهد و میپرسد: «آقای پزشکیان، صدای مردم را میشنوید؟»
صداهایی که طنینشان هماکنون به درون نظام ریخته است و پدرجد پزشکیان هم بدون رضایت خامنهای، قدم از قدم نمیتواند بردارد؛ چرا که اساساً دولت وی یک دولت کاغذیِ موازی با دولت اصلیِ خامنهای با رشتههای رسانهای و مدنی و قضاییِ آن است. رسانة حکومتی، «صدا»های تمام اقشار را آزمایش پزشکیان در نظر گرفته و از وی میخواهد که به هر کدام پاسخ دهد؛ صداهایی که فقط نبود نظام را نشانی میدهند:
«صدای مردم؛ رفع فیلتر کنید! / صدای دانشجویان و اساتید؛ ما را به دانشگاه بازگردانید! / صدای معترضان؛ ما را بهرسمیت بشناسید! / صدای زنان؛ بساط گشت ارشاد را جمع کنید! / صدای رأی دهندگان؛ به تغییر رای دادیم نه تثبیت. / صدای خبرنگاران و کنشگران؛ حقوق شهروندی و آزادی بیان ما را نقض نکنید!»
مشاهده میشود که در نظام تکعنصریِ ولایت فقیهی، از آنجا که بر اساس همین چند «صدا»یی که اشاره شد، نظام هیچ پایگاه مستحکمی در جامعة ایران ندارد، «وفاق ملی» از حد یک طنز بیشتر نیست. این طنز، سابقة طولانی و بیمصرف هم داشته است. همان رسانهٔ حکومتی به این طنز، اعتراف ناگزیر میکند:
«واقعیت این است که راهبرد وفاق و اتحاد ملی را پیش از این نیز رؤسایجمهور با کیفیتهای مختلفی مطرح کردهاند، اما نه تنها موفق نبودهاند بلکه شرایط بهمراتب پیچیدهتر و سختتر شده و شکاف عمیقتر. تجربه نشان داده ماه عسل دولتها خیلی زودتر از آنچه فکر میکنند پایان مییابد.»
سایت مجاهدین خلق