« روايتي از تاريخ معاصر ايران » بخش دوازدهم

 

مهرداد هرسینی

 بخش دوازدهم – ادامه حزب توده

بيژن جزني در كتاب تاريخ سي ساله ي وضعيت شاخه ي نظامي حزب در زمان كودتا را چنين ارزيابي ميكند:

« سقوط راديو اهميت زيادي در يكسره شدن كار داشت. روز 28 مرداد تماسهاي حزبي و سازماني بهتر شده بود.

حداقل پنجاه درصد كادرها سر قرار حاضر بودند. حزب تصميم گرفت كادرهاي ضربتي تشكيل دهد. افراد واجد شرايط يعني آنهائيكه خدمت سربازي انجام داده بودند و قدرت بدني داشتند و از واحد ها جدا بودند. هر بيست نفر در يك خانه دور از چشم پليس براي ضربه زدن به دشمن آماده شدند.

افسران نظامي با شتاب به اين خانه ها اعزام شدند تا تعليمات لازم را به افراد بدهند. براي هر بيست نفر دو اسلحه كمري و دو نارنجك وجود داشت. اين گروه ها 48 ساعت در خانه ها بسر بردند. عده ي قابل توجهي از افسران يكديگر را شناختند و عده يي از آنها توسط افراد غير نظامي شناخته شدند.

با همه ي اينها پس از 48 ساعت اين گروه ها مرخص شدند.»

حزب پس از كودتاي 28 مرداد و دستگيري كادرها  و فرار رهبران حزب به خارج از كشور فاقد تاثير گذاري جدي بر روند مبارزات مردم و نيروهاي مترقي عليه رژيم شاه بود. بطوريكه بعد از سال هاي 42 در داخل عملا داراي پايگاه و تشكيلات موثري نبود و هرآنچه كه بنام حزب عمل ميكرد، سررشته اش در دست ساواك و محملي براي شناسايي و تور انداختن نيروهاي انقلابي و مبارز شده بود. در خارج از كشور نيز وضع حزب بهتر از  اين نبود.

پس از کودتای 28 مرداد بدست سیا و ارتش شاه , سازمان‌های حزب تحت تعقیب و سرکوب حکومت قرار گرفتند که به بازداشت و شکنجه و اعدام عده‌ای از توده‌ای‌ها منجر شد. بخش بزرگی از رهبران حزب تا سال 1336  مجبور به ترک ایران شدند، به بلوک شرق گریختند و بسیاری از آنان تا انقلاب  ضد سلطنتی نتوانستند به ایران بازگردند.

 

فريدون كشاورز ازاعضاء رهبري حزب در كتاب خود بنام ““ من متهم ميكنم كميته ي مركزي حزب توده را““ در رابطه با مناسبات حزب در خارج از ايران چنين مينويسد: 

« اين امر مرا بياد همكاري اين رهبري با سپهبد بختيار جلاد معروف مي اندازد. همه ميدانند كه موسس و رئيس ساواك بود و حشيانه حزب ما را سركوب كرد. بهترين و پاكدامن ترين و شريف ترين افسران ايراني را تير باران كرد و با شكنجه هاي غير انساني و تحمل ناپذير افراد و كادرهاي حزبي را دسته دسته وادار به تسليم كرد.

رفيق ما روزبه نيز در نامه ي خود سالها قبل همين نظريات را ابراز كرده. وقتي بختيار جلاد روي حسابهاي شخصي با شاه بهم زد و در بغداد شروع به فعاليت كرد، رهبري حزب در مهاجرت شروع به همكاري با او كرد».

همچنین حزب داراي بخش گسترده ي اداري در اروپاي شرقي و ممالك سوسياليستي بود كه بصورت ارگاني تبليغي براي سياستهاي اتحاد شوروي در آمده بود. با شكست برنامه هاي حزب و تسليم شدن آنها به رژيم شاه، مدتهاي مديدي تاثيرات منفي در بين نيروهاي روشنفكر غير مذهبي در جامعه ايران پديدار گرديد.

حزب توده، هر چند هرگونه نقش و حضور در حیات سیاسی قانونی در ایران را از دست داد، اما به دلیل پشتوانه ای بنام « کا گ ب» به عنوان یک جریان فکری به موجودیت خود ادامه داد، به‌نحوی که در دهه 40 تاثیرات فکری و عقیدتی آن بحدی بود که در فردای شکست حزب , بسیاری از جوانان را برآن داشت تا تحولی بنیادین در افکار مارکسیستی ایجاد نمایند.

ظهور سازمان های انقلابی مانند چریک های فدایی خلق و دیگر سازمان های مارکسیستی از جمله این واقعیات می باشند.

دراین راستا نیز باید تاکید نمود که بخشی از كادرهاي حزب همچنان بر پيوند ها و تعهد مبارزاتي خود با مردم تاكيد كرده و جان در اين راه گذاشتند و به شهادت رسيدند. خسرو روزبه و یا  وارطان سالاخانیان به واسطه شعری که احمد شاملو، شاعر سرشناس در ستایشش سرود، شهرتی خیره‌کننده یافت و به نماد کسانی تبدیل شد که در سرکوب‌های بعد از ۲۸ مرداد در زندان‌ها، زیر شکنجه کشته شدند. دیگراز اعضاء حزب نیز  در سياه چالهاي رژيم شاه تا پايان زمستان آريامهري مو سپيد كردند كه از آن جمله بايد از قديمي ترين زنداني سياسي تاريخ معاصر ايران صفر قهرماني نامبرد. 

ادامه دارد