کمتر از دو ماه مانده به برگزاری نمایش انتصابات در دیکتاتوری ولی فقیه , خامنه ای درمانده با کمری شکسته و دستانی لرزان به میدان آمد و در سخنانی به ریل گذاری . مهندسی برای این شعبده بازی اعتراف نمود.
وی از جمله در این رابطه می گوید : « اگر انتخابات در کشور نباشد یا دیکتاتوری است، یا هرج و مرج است، ناامنی است».
در ثانی از آنجائیکه این حاکم در مانده همواره سخنان خود را بطور معکوس بیان می کند , ترجمه « ناامنی و هرج و مرج » نیز در ادبیات وی بدان معنا است که رژیم آخوندی با برگزاری این دور از انتصابات تلاش دارد تا از« قیام » و سرباز نمودن تضاد ها علیه حاکمیت در جامعه جلوگیری بعمل آورد, یعنی در یک کلام ادامه همان خط « خالص سازی» و یک پایه نمودن حکومت.
واقعیت در رژیم آخوندی از فردای بروی کار آوردن آخوند جلاد ابراهیم رئیسی آن است که اساس و پایه یکدست سازی حاکمیت به امری غیر قابل بازگشت تبدیل شده است , زیرا در شرائط بحرانی فعلی – هم در داخل و هم در کل منطقه – هرگونه عقب نشینی از این سیاست راهبردی , به یقین به باز شدن شکاف در راس حکومت و به تبع آن به ترک برداشتن تور اختناق و صدور تروریسم به کشورهای منطقه راه خواهد برد , امری که در منطق خود صحنه را در کف خیابان ها به نفع نیروی پیشتازسرنگونی طلب با اهرم کانون های شورشی هموار خواهد کرد.
سخن از واقعیتی بنام سرنگونی است که تا امروز و تنها و تنها از سوی جنبش مقاومت ایران برآن همواره تاکید شده است. دیگر بازیگران در صحنه اپوزیسیون اساسا نه در قد و قواره چنین کارزاری هستند و نه در سیاست های کلی آنها , سخن و یا قلمی از سرنگونی سخن به میان آمده است.
براین منطق است که می توان به هراس حاکمیت ازجنبش سرنگونی طلب با راه اندازی انواع و اقسام توطئه ها , نمایشات قضائیه , تولید فیلم , مستند , کتاب , زد و بند های منطقه ای و فرامنطقه ای با هدف حذف مجاهدین رسید.
گذشته از این نکته که اکنون خواب را از مخیله رژیم رهانیده باید به تعادل برهم خورده در داخل حاکمیت نیز اشاره نمود تا بدین سان به نبود هرگونه میدان بازی برای خامنه ای رسید.
حذف بسیاری از نیروهای خودی طی دو سال و نیم گذشته که تمامی آنان « خدمات شایانی » در سرکوب , اعدام , شکنجه , جنگ افروزی , صدور ترور , پروژه های اتمی و موشکی و کشور گشایی ایفا نموده اند , در منطق خود به معنای خالی بودن چنته ولایت فقیه , آنهم در این شرایط خطیر می باشد.
زمانی بود که رژیم قدرت مانور داشت و با اهرم هایی مانند رفسنجانی , آخوند خاتمی و یا آخوند روحانی می توانست به نوعی تعادل هم در داخل و هم در سطح بین المللی دست یابد, اما اکنون وضعیت بگونه ای دیگری است و در نبود جناح های قلابی « مدره , اصلح طلب و معتدل »!!, خامنه ای بنابر جبر موجود باید به خلص ترین نیروهای حاکمیت که عمدتا از بخش های نظامی , سپاه , امنیتی , بسیج و حلقه های وابسته به سرسپرده ترین نیروها می باشند , تکیه نماید.
این همان بن بست موجود برای وی و چشم انداز تیره و تار برای ولایت مطلقه فقیه در دوران پایانی به مانند رژیم شاه می باشد.
لذا آنچه که در کلیت این دور از نمایش انتخابات باقی می ماند همان وجود این واقعیت است که خامنه ای کودک کش با بستن کمر بند ها الزاما باید به باند حاکم متشکل از « پاسدار قالیباف , آخوند رئیسی و جبهه پایداری » بسنده نماید.
آخوند شیاد حسن روحانی در تازه ترین موضعگیری ضمن زدن لگد به ولی فقیه این واقعیت را اینگونه به تصویر کشیده است : « اقلیتی که امروز حاکم است میگویند حکومت دست ما افتاده و باید نگهداریم».
واقعیت دیگر نیز همان وجود شکاف عمیق میان توده ها در کف خیابان و جامعه دردمند ایران , با عمیق ترین نوع تنفر از یک حکومت جبار و خون ریز می باشد . براین منطق رشد بار طبقاتی جامعه از فردای قیام ها در سال 1401 و به تبع آن بایکوت و پشت نمودن جامعه به رژیم , وجود عمق تنفر ملی و قهر انقلابی و آمادگی مبارزاتی از سوی توده های بجان علیه کلیت نظام تماما پارامترهایی هستند که اکنون خامنه ای را به وحشت انداخته, بطوریکه وی با عجز و التماس خواهان « برگزاری انتخابات باشکوه و با مشارکت پرشور مردم» و جمع آوری « سیاهی لشکر» می گردد!!